گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر مجمع البیان
جلد پنجم
سوره نساء




اشاره
جالًا کَثِیراً وَ 􀀀 ما رِ 􀀀 ا وَ بَثَّ مِنْهُ 􀀀 ا زَوْجَه 􀀀 احِ دَهٍ وَ خَلَقَ مِنْه 􀀀 النّ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ و
اس 􀀀 ا أَیُّهَا 􀀀 منِ الرَّحِیمِ ی 􀀀 اللّ الرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً 􀀀 اللّ
􀀀
حامَ إِنَّ هَ 􀀀 سائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْ 􀀀 اللّ الَّذِي تَ
􀀀
ساءً وَ اتَّقُوا هَ 􀀀نِ
(1)
ترجمه اي مردم بپرهیزید از خدایی که شما را از یک تن آفرید و جفتش را از خودش خلق کرد و از آن دو،مردان و زنان
بسیاري گسترانید.
و بترسید از خدایی که بنام وي از همدیگر،تقاضا می کنید و از بریدن خویشاوندیها بپرهیزید،که خداوند مراقب شماست.
ص : 3
1) سوره نساء آیه اول از جزء چهارم سورة 4 -1
اللّ الرحمن الرحیم (رب اشرح لی صدري و یسر لی امري و اعنی علی جمیع المهمات) سورة نساء تمام این سوره،مدنی
􀀀
بسم ه
آیه 58 )و ) «... ا􀀀 ی أَهْلِه 􀀀 اتِ إِل 􀀀ان 􀀀 اللّ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَم
􀀀
إِنَّ هَ » : است.برخی گفته اند:تمام آیات آن مدنی هستند به جز دو آیۀ
آیه 176 )که در مکه،نازل شده اند. ) «.. لالَهِ 􀀀 اللّ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَ
􀀀
یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ هُ »
تعداد آیات
أَنْ تَضِ لُّوا » : بنا بر عدد شامی،تعداد آیات 177 و بنا بر عدد کوفی 176 و بنا بر عدد دیگران 175 است.اختلاف در آیۀ
173 ) می باشد،که اولی بنا بر عدد کوفی و شامی یک آیه به حساب آمده است و )« ذاباً أَلِیماً 􀀀 فَیُعَذِّبُهُمْ عَ » : 44 ) و آیه )« السَّبِیلَ
دومی تنها بنا بر عدد شامی.
فضیلت
هر کس این سوره را قرائت کند،گویی به هر مؤمنی که پس از وي »: ابی بن کعب،از پیامبر گرامی نقل کرده است که
بیاید،میراثی صدقه داده و اجر او به اندازة کسی است که:بنده اي را بخرد و آزاد کند و از شرك، بري میشود و در مشیت
.« الهی،از کسانی است که از خطاي آنها چشمپوشی شده
سوره هاي بقره و مائده و حج و »: از عمر بن الخطاب روایت شده است که گفت
ص : 4
1)و عیاشی به اسناد خود خود از امیر المؤمنین(ع)نقل کرده )«( نور را بیاموزید که فریضه ها و واجبات در این سوره هاست ( 1
.« هر کس سورة نساء را در روزهاي جمعه بخواند،از فشار قبر،ایمن خواهد بود »: است که
تفسیر
خداوند سورة آل عمران را با امر به تقوي ختم کرد و این سوره را هم با امر به تقوي آغاز کرد،با این تفاوت،که در آنجا فقط
مؤمنان را مخاطب ساخت و در اینجا همۀ مردم را.
[ [سوره النساء ( 4): آیه 1
اشاره
جالًا کَثِیراً وَ 􀀀 ما رِ 􀀀 ا وَ بَثَّ مِنْهُ 􀀀 ا زَوْجَه 􀀀 احِ دَهٍ وَ خَلَقَ مِنْه 􀀀 اَلنّ اِتَّقُوا رَبَّکُمُ اَلَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ و
اس􀀀 ا أَیُّهَا 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . ی 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً ( 1 􀀀 اَللّ
􀀀
حامَ إِنَّ هَ 􀀀 سائَلُونَ بِهِ وَ اَلْأَرْ 􀀀 اَللّ اَلَّذِي تَ
􀀀
ساءً وَ اِتَّقُوا هَ 􀀀نِ
ترجمه
اي مردم،بپرهیزید از خدایی که شما را از یک تن آفرید و جفتش را از خودش خلق کرد و از آن دو،مردان و زنان بسیاري
منتشر کرد و بترسید از خدایی که بنام وي از همدیگر،تقاضا می کنید و از بریدن خویشاوندیها بپرهیزید،که خداوند مراقب
شماست.
قرائت:
را به تخفیف سین و دیگران به تشدید خوانده اند. « تسائلون » کوفیان
و الارحام:حمزه،این کلمه را به جر و دیگران به نصب و برخی از قراء غیر معروف،به رفع خوانده اند.
از باب تفاعل است.بنا بر قرائت کوفیان یکی از دو تاي آن حذف شده و بنا بر قرائت دیگران،تاء دوم بخاطر « تسائلون » فعل
اینکه با حرف سین،قریب المخرج هستند،در سین ادغام شده است.
ص : 5
و سورة نساء از نسخه افتاده «... سوره هاي بقره و نساء و مائده و »: 1) محتمل است که روایت به این صورت بوده باشد -1
باشد-
است.جر آن بخاطر این « اللّ
􀀀
ه » نصب آن بخاطر این است که عطف بر محل جار و مجرور یا عطف بر « الارحام » در مورد کلمۀ
باشد،لکن از لحاظ قیاس و استعمال ضعیف است.رفع آن بنا بر این است که مبتدا باشد و خبر آن « له » است که عطف بر ضمیر
« و الارحام و ما یجب ان تتقوه »: محذوف.یعنی
لغت
بث:نشر رقیب:مراقبی که هیچ چیز از او پنهان نمی ماند
مقصود
خداوند متعال،این سوره را با موعظه و امر به تقوي آغاز کرده است.
النّ
اس􀀀 ا أَیُّهَا 􀀀ی
:خطاب به همۀ افرادي است که مکلف شده باشند.برخی گفته اند:
اي»: ولی در قرآن کریم، در سوره هاي مکی،خطاب می کند «... اي مستمندان »: در کتب آسمانی بمردم خطاب شده است
و گاهی خطاب می کند:اي مردم... «... اي مردمی که ایمان آورده اید »: و در سوره هاي مدنی گاهی خطاب می کند «... مردم
اِتَّقُوا رَبَّکُمُ
:از معصیت یا مخالفت پروردگارتان بپرهیزید و فرمانهاي او را زیر پا نگذارید.
برخی گفته اند:یعنی بپرهیزید از این که حق خداوند را تضییع کنید.دیگري گوید:یعنی از عقاب خداوند بپرهیزید،گویی
منظور خداوند متعال این است که:
سزاوار است از کیفرهاي خدایی که بزرگترین نعمتها را به شما داده و شما را بزیور خلقت آراسته است،بپرهیزید،زیرا کسی
که از نعمتهاي خداوند برخوردار است، به تقوي پیشه کردن،اولی است.
بعقیدة برخی از مفسران،خداوند می خواهد کمال قدرت خود را بیان کند.
یعنی کسی که بر خلقت شما از نفس واحد قادر است،بر عقاب شما قادرتر است،بنا بر این سزاوار است که از مخالفت او
خودداري کرده،از کیفر او بیمناك باشید.
ص : 6
احِدَهٍ 􀀀 اَلَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ و
:بعقیدة همۀ مفسران قرآن کریم،مراد از نفس واحده حضرت آدم(ع)است.
علت این که واحده را با تاء تانیث.آورده،این است که:لفظ نفس مؤنث است،اگر چه معناي آن مذکر است.بنا بر این،کلمۀ
نفس نظیر کلمۀ خلیفه در شعر زیر است که به اعتبار معنی،مذکر و باعتبار لفظ مؤنث است:
أبوك خلیفه ولدته اخري
و انت خلیفه ذاك الکمال
یعنی پدرت خلیفه اي بود که خلیفه اي دیگر،او را پدر بود و تو نیز خلیفه اي.
این است کمال!در این بیت،یک جا با خلیفه معاملۀ لفظ مؤنث و یک جا معاملۀ لفظ مذکر شده است.در مورد کلمۀ نفس هم
هر دو وجه جایز است.
ا􀀀 ا زَوْجَه 􀀀 وَ خَلَقَ مِنْه
:و همسرش حوا را از خودش آفرید.بیشتر مفسران بر آنند که حوا از یکی از دنده هاي آدم آفریده شده.از پیامبر گرامی اسلام
روایت کرده اند که:حوا از یکی از دنده هاي آدم خلق شده است و نیز روایت کرده اند که:
زن از دندة آدم آفریده شده است،اگر بخواهید راستش کنید،شکسته میشود و اگر آن را به حال خود گذارید،از آن تمتع می
برید از امام باقر (ع)روایت شده است که: خداوند حوا را از ما زاد خاکی که آدم را از آن آفریده بود،خلق کرد در تفسیر علی
بن ابراهیم است که:حوا از دنده هاي پایین آدم خلق شد.
ساءً 􀀀 جالًا کَثِیراً وَ نِ 􀀀 ما رِ 􀀀 وَ بَثَّ مِنْهُ
:و خداوند زنان و مردان بسیاري از این زن و مرد نخستین،در روي زمین،منتشر کرد.در حقیقت،همۀ انسانها از یک تن،یعنی
آدم آفریده شده اند،زیرا همانطوري که گفتیم،حوا نیز از خود آدم متفرع است و این خود منتی است از خداوند بر همۀ انسانها
تا با توجه به یگانگی اصل و مبدء خود، دست از نفاق و عداوت برداشته،در سایۀ دوستی و مهربانی و تعاون زندگی
کنند،وانگهی یگانگی اصل و مبدء انسانهایی که امروز به رنگها و نژادها و ملتهاي گوناگون تقسیم شده اند دلیلی است روشن
بر علم و حکمت و قدرت خداوند.
ص : 7
حامَ 􀀀 سائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْ 􀀀 اللّ الَّذِي تَ
􀀀
وَ اتَّقُوا هَ
:در بارة معناي این جمله دو قول است.
-1 مقصود این است که شما در تقاضاهایی که از یکدیگر دارید،نام خدا را می برید و مخاطب را براي کمک و ترحم،به یاد
خداوند می اندازید.این معنی از حسن و ابراهیم است و بنا بر این الارحام عطف بر محل جار و مجرور است.یعنی:
همانطوري که خدا را در گفتارتان تعظیم و احترام می کنید،از راه طاعت نیز، تعظیم کنید.
-2 یعنی از خدایی بپرهیزید که حقوق و حوائج فردي و اجتماعی خود را بوسیلۀ او طلب می کنید و بترسید از قطع صلۀ رحم.بنا
اللّ است.این معنی از ابن عباس و قتاده و مجاهد و ضحاك و ربیع است.
􀀀
عطف بر ه « الارحام »، بر این معنی
و از امام باقر(ع)نیز روایت شده و دلیل است بر وجوب صلۀ رحم.مؤید آن روایتی است که از پیامبر نقل شده است:خداوند
فرمود:من رحمانم و رحم را خلق و نام آن را از نام خود مشتق کردم.کسی که صلۀ رحم کند،او را پاداش و کسی که قطع
رحم کند،او را کیفر می دهم این حدیث نمونه هاي بسیاري دارد.
صلۀ رحم،این است که انسان خویشاوندان را بخود بپذیرد یا اینکه به آنها کمک مالی کند یا کمکهاي دیگر.اصبغ بن نباته،از
یکی از شما خشم می گیرد و خشنود نمیشود تا خشمش او را به آتش افکند. »: امیر المؤمنین(ع)روایت کرده است که
هر گاه یکی از شما بر یکی از خویشان خود غضب کند،او را مس کند،زیرا هر گاه کسی رحم خود را مس کند،خویشاوندي
آنها پایدار می ماند.خویشاوندي پیوستۀ عرش الهی است و گوید:خدایا هر که بمن نیکی کند در بارة او نیکی کن و هر که
.« مرا پاره کند،او را کیفر ده
کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند مراقب و حافظ شماست.بعضی گفته اند:رقیب یعنی عالم.در این جمله،خداوند بیان می کند که او مراقب حال همۀ
انسان ها در همۀ زمان ها بوده و هست و خواهد بود.
ص : 8
[ [سوره النساء ( 4): آیه 2
اشاره
( کانَ حُوباً کَبِیراً ( 2 􀀀 والِکُمْ إِنَّهُ 􀀀 ی أَمْ 􀀀 والَهُمْ إِل 􀀀 لا تَأْکُلُوا أَمْ 􀀀 لا تَتَبَدَّلُوا اَلْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَ 􀀀 والَهُمْ وَ 􀀀 ی أَمْ 􀀀 ام 􀀀 وَ آتُوا اَلْیَت
(1)
ترجمه
و اموال یتیمان را به آنها دهید و مال بد خود را با مال خوب آنان تبدیل نکنید و ثروت آنها را با اموال خود مخورید که اینکار
گناهی بزرگ است.
ص : 9
1) آیۀ 2-سورة نساء جزء چهارم-سورة 4 -1
بیان آیۀ دوم
اشاره
لغت
بمعنی گناه کردن است.روایت کرده اند که حسن این کلمه را بصورت مصدر « حوب » حوب:گناه.این کلمه اسم مصدر از
قرائت کرده است.
مقصود
نظر به اینکه خداوند در آیۀ قبل به تقوي و صلۀ رحم امر کرده بود،در این آیه بخش دیگري از تقوي را که عبارت از مراعات
حقوق یتیمان است مورد توجه قرار داده،فرمود:
والَهُمْ 􀀀 ی أَمْ 􀀀 ام 􀀀 وَ آتُوا الْیَت
:مال یتیمان را به آنها دهید.این دستور براي کسانی است که سرپرستی و وصایت یتیمان را بر عهده دارند.آنها موظفند که
مخارج اطفال یتیم را در دورة خردسالی از ثروتشان تامین کنند و پس از آن که بسن بلوغ رسیدند و براي حفظ مال داراي
رشد فکري شدند،مالشان را بآنها تسلیم کنند.بدیهی است که یتیم در حقیقت همان کودك خردسال و محتاج به سرپرستی
است و اگر در این آیه بغیر کودك خردسال،اطلاق شده است،مجازي است،زیرا پیامبر گرامی فرمود:پس از احتلام،یتیمی
نیست و اینکه پیامبر را پس از دوران کودکی هم چنان یتیم ابو طالب می خواندند،بملاحظۀ این بود که وي تربیت شدة ابو
طالب بود.
ساجِدِینَ (سوره شعراء 26 )یعنی کسانی که قبلا ساحر بودند،به سجده 􀀀 نظیر این استعمال،این آیۀ شریفه است: فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ
درآمدند.
لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ 􀀀 وَ
:یعنی اموال یتیمان را که خداوند بر شما حرام کرده است با اموال حلال خودتان عوض و بدل می کنید.برخی گفته
اند:سرپرستان ایتام مال بد خود را با مال خوب آنها تبدیل می کردند و خداوند آنها را از این کار منع کرد.
ابو صالح و مجاهد گفته اند:منظور این است که خداوند رزق شما را از راه حلال
ص : 10
براي شما مقدر کرده است،بنا بر این عجله نکنید و با دستبرد به مال یتیمان رزق حلال خود را با رزق حرام معاوضه نکنید.
ابن زید گوید:منظور این است که مثل دوران جاهلیت که زنان و خردسالان را از ارث محروم می کردند رفتار نکنید و زنها و
خردسالان را با بزرگسالان بیک چشم نگاه کنید.
آمده است.پس معنی آن این است که اموال خوب « اموال یتیمان » معنی اول از بقیۀ معانی بهتر است،زیرا این جمله پس از ذکر
و با ارزش یتیمان را برمدارید و بجاي آن اموال بد و بی ارزش خود قرار مدهید.چه با این کار اموال یتیمان را از نظر تعداد و
کمیت حفظ می کنید ولی از لحاظ ارزش و کیفیت،تباه می کنید.
والِکُمْ 􀀀 ی أَمْ 􀀀 والَهُمْ إِل 􀀀 لا تَأْکُلُوا أَمْ 􀀀 وَ
:یعنی اموال آنان را به اموال خود اضافه مکنید و بمصرف شخصی خود مرسانید.ممکن است معنی جمله این باشد که مال
خوب آنها را با مال بی ارزش خود مخلوط مکنید و بمصرف شخصی مرسانید که این کار به آنها اجحاف است پس اگر در
اینکار ضرري و اجحافی متوجه آنان نشود،مخلوط کردن مال آنها با مال خود عیبی ندارد.روایت شده است که پس از نزول
این آیه،مردم از آمیزش و خلط مال خود با مال یتیمان،کراهت پیدا کردند و کار بر یتیمان دشوار گردید و پیش پیامبر گرامی
شکایت کردند،از این رو این آیه نازل گردید:
وانُکُمْ... 􀀀 خالِطُوهُمْ فَإِخْ 􀀀 لاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَ إِنْ تُ 􀀀 ی قُلْ إِصْ 􀀀 ام 􀀀 وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَت
(سوره بقره 220 ) یعنی از تو در بارة یتیمان سؤال می کنند،بگو:اصلاح حال آنان بهتر است و اگر با آنها درآمیزید،برادران
دینی شما هستند.
کانَ حُوباً کَبِیراً 􀀀 إِنَّهُ
:بعقیدة حسن و طبق روایتی که از امام باقر(ع)و امام صادق (ع)نقل شده،معنی جمله این است که:این کار گناهی بزرگ است.
ص : 11
ص : 12
[ [سوره النساء ( 4): آیات 3 تا 4
اشاره
ا مَلَکَتْ 􀀀 واحِدَهً أَوْ م 􀀀 أَلاّ تَعْدِلُوا فَ
􀀀
اعَ فَإِنْ خِفْتُمْ 􀀀 لاثَ وَ رُب 􀀀 ی وَ ثُ 􀀀 ساءِ مَثْن 􀀀 طابَ لَکُمْ مِنَ اَلنِّ 􀀀 ا 􀀀 ی فَانْکِحُوا م 􀀀 ام 􀀀 أَلاّ تُقْسِطُوا فِی اَلْیَت
􀀀
وَ إِنْ خِفْتُمْ
( اتِهِنَّ نِحْلَهً فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً ( 4 􀀀 ساءَ صَدُق 􀀀 أَلاّ تَعُولُوا ( 3) وَ آتُوا اَلنِّ
􀀀
ی 􀀀 ذلِکَ أَدْن 􀀀 مانُکُمْ 􀀀 أَیْ
(1)
ترجمه
و اگر بترسید که در بارة یتیمان عدالت نکنید،با دو یا سه یا چهار زن،که براي شما نیکو هستند،ازدواج کنید و اگر بترسید که
عدالت نکنید،با یک زن یا با کنیزان ازدواج کنید،این کار به ترك ظلم نزدیکتر است.و مهر زنان را که بخششی خدایی است
بدهید.اگر چیزي از آن را با طیب خاطر به شما دهند،بگیرید و بخورید که گوارا و حلال است.
ص : 13
1) آیۀ 3 و 4 از سورة چهارم جزء 4 -1
بیان آیۀ سوم و چهارم
اشاره
ختم آیه است و این از مشکلات قرآن است. « أَلاّ تَعُولُوا
􀀀
» تبصره-به اتفاق همۀ مفسران
قرائت
فواحده:ابو جعفر این آیه را به رفع و دیگران به نصب خوانده اند.قرائت نصب،بنا بر این است که مفعول به براي فعل محذوف
فَإِنْ لَمْ » : مثل « و قرائت رفع بنا بر این است که مبتدا باشد و خبر آن محذوف.یعنی فواحده کافیه « فانکحوا واحده » باشد.یعنی
سوره بقره 282 یعنی در موقع شهادت اگر دو مرد نباشد،یک مرد و دو زن کافی است) ) « انِ 􀀀 ا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَت 􀀀 یَکُون
لغت
اقساط:عدل و انصاف.
تقسطوا:عدالت و انصاف کنید.
مثنی و ثلاث و رباع:
این کلمه ها باین صورتها استعمال شده اند:ثناء،مثنی،مثلث،رباع،مربع.
ده تا ده تا)که در )« عشار » به معناي دو تا دو تا،سه تا،سه تا،چهار تا چهار تاست و بالاتر از چهار،استعمال نشده است،جز کلمۀ
شعر کمیت بکار رفته است:
و لم یستر یثوك حتی رمیت
فوق الرجال خصالا عشاراً
یعنی:ترا از تیراندازي باز نداشتند تا اینکه ده تا ده تا،تیرها را افزون از مردان دیگر به هدف زدي.
دیگري گوید:
و لقد قتلتکم ثناء و موحداً
و ترکت مره مثل امس الدابر
ص : 14
یعنی:شما را دو تا دو تا و یکی یکی کشتم و مره را مانند دیروز که پشت کرده است،ترك کردم.
بمیزان قسط وزنه »: هنگامی است که سهام کم آید و نقص بر آنها وارد شود.ابو طالب گوید « عول فرایض ». عول،ستم و انحراف
بمعناي « عیله » مصدر آن « عال یعیل » است و « عال یعول »: یعنی:با میزان عدل که وزن آن ستمکارانه نیست.فعل این کلمه « غیر عائل
احتیاج است.شاعر گوید:
فما یدري الفقیر متی غناه
و ما یدري الغنی متی یعیل
یعنی:فقیر نمی داند که کی غنی می شود و غنی نمی داند که کی محتاج می شود.
نانخورهاي شما زیاد » لکن اشتباه رفته اند برخی هم گفته اند:یعنی « که احتیاج پیدا نکنند » یعنی « الا تعولوا »: برخی گفته اند
می آید. « معیل » مناسب است که اسم فاعل آن « الا تعیلوا » این هم اشتباه است زیرا این معنی با « نشوند
صداق و صداق و صدقه و صدقه:مهر نحله:بخشش.
گویند،زیرا خداوند بوسیلۀ او بمردم عسل می بخشند. « نحل » زنبور عسل را
هنیئی:گوارا مريء:شفا بخش
اعراب
طابَ 􀀀 ا 􀀀م
بمعناي جنس « ما »: مبرد گوید « فانکحوا النساء نکاحاً طیباً »: از مجاهد روایت شده است « الطیب » مصدري است یعنی « ما » :فراء گوید
است و برخی گفته اند:بمعناي مبهم است،زیرا موقعیت،با ابهام تناسب دارد.
اعَ􀀀 لاثَ وَ رُب 􀀀 ی وَ ثُ 􀀀 مَثْن
و منصوب هستند.این کلمات،غیر منصرف هستند،زیرا از نه علت عدم انصراف،عدول و صفت،در آنها وجود « ما طاب » :بدل از
حال هستند و منظور این است که نکاح باید در یکی از این حالات « طابَ لَکُمْ 􀀀 ا 􀀀م» دارند، ابو علی گوید:کلمات مذکور براي
باشد:حالت دو همسري،حالت سه همسري و
ص : 15
حالت چهار همسري.کسانی که بدل گرفته اند می گویند:ذکر واو عطف براي این است که دلالت کند بر این که:سه همسر
بدل از دو همسر و چهار همسر بدل از سه همسر.
آمده بود،کسی که دو همسر داشت نمی توانست سه همسر و کسی که سه همسر داشت،نمی « او » حال آنکه اگر بجاي واو
توانست چهار همسر اختیار کند.
نحله:مفعول لاجله نفسا:تمیز نسبت.این کلمه در اینجا بمعناي جنس است و بهمین جهت،جمع نیامده است.مثل:
بها جیف الحسري فاما عظامها
فبیض و اما جلدها فصلیب
با « جلودها » گفته،نه « جلدها » یعنی.در آنجا مردهایی هستند که استخوانشان سفید و پوستشان متلاشی شده است.در اینجا شاعر
هم گفته بود « انفساً » به معناي جنسی استعمال شده.در آیۀ شریفه،اگر « جلد » اینکه مقصود معناي جمع است.علت این است که
سوره کهف 103 )رعایت نشده،تا عمل هر کس به خود او نسبت پیدا کند نه ) « مالًا 􀀀 بِالْأَخْسَرِینَ أَعْ » روا بود.این موضوع در آیۀ
اینکه:یک عمل، به همۀ آنان.
عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ
براي بیان جنس است نه براي تبعیض،زیرا اگر زن همۀ مهر خود را هم ببخشد،جایز است. « من »:
هَنِیئاً مَرِیئاً
:حال.
شان نزول و نظم
در سبب نزول آیه و کیفیت نظم آن اقوالی است:
-1 این آیه در بارة دختر یتیمی نازل شد که سرپرستش بمال و جمال او چشم دوخته بود و تصمیم داشت بدون دادن مهر با او
ازدواج کند.
از این رو خداوند دستور داد که با دختران یتیم ازدواج نکنند مگر اینکه نسبت به آنها عادلانه رفتار کنند و مهر آنها را مطابق
شؤونشان بپردازند یا اینکه با زنان دیگر ازدواج کنند و گرفتن زنان متعدد،تا چهار زن در صورت رعایت عدالت،براي آنها
ص : 16
وَ یَسْتَفْتُونَکَ » بلا مانع است.این مطلب،از عایشه نقل شده و در تفاسیر ما هم آمده است.در توجیه آن گفته اند:این آیه،با آیه
که آیۀ( 128 ) همین سوره است ارتباط دارد و اگر آنها را کنار هم بگذاریم،نظم آنها کاملا طبیعی « اللّ یُفْتِیکُمْ
􀀀
ساءِ قُلِ هُ 􀀀 فِی النِّ
اللّ یفتیکم فیهن و ما یتلی علیکم فی الکتاب فی یتامی النساء اللاتی لا
􀀀
و یستفتونک فی النساء قل ه » خواهد بود،به این صورت
یعنی:در بارة زنان از تو فتوي می «... تؤتونهن ما کتب لهن و ترغبون ان تنکحوهن فان خفتم الا تقسطوا فی الیتامی فانکحوا
خواهند،بگو خداوند و آیاتی که در کتاب بر شما تلاوت می شود،در بارة یتیمانی که مهر و حقوق لازم آنها را ادا نمی کنید
و میل دارید با آنها ازدواج کنید،بعدالت حکم می کنند،پس اگر ترسید که در بارة آنها عدالت نکنید،نکاح کنید با...این
مطلب از حسن و جبائی و مبرد است.
-2 این آیه در بارة مردي نازل شده که با زنان بسیاري افزون از آنچه اسلام تجویز کرده است،ازدواج کرده بود و می گفت
چه مانعی دارد که من هم مثل فلان شخص با زنان متعددي ازدواج کنم.این افراط،سبب شد که مالش از بین برود و بمال
یتیمی چشم بدوزد که تحت سرپرستی او بود،از این رو خداوند مردم را از گرفتن بیشتر از چهار زن نهی کرد تا بر اثر
تهیدستی احتیاج بمال یتیمان پیدا نکنند،حتی اگر با گرفتن چهار زن هم بیم تجاوز بمال یتیم آنها را تهدید کند،باید به یک
زن اکتفاء کنند.این مطلب از ابن عباس و عکرمه است.
-3 مردم،در مورد مال یتیمان سخت گیري می کردند ولی در مورد زنان مسامحه می کردند و در میان آنها عادلانه رفتار
نمیکردند از اینرو خداوند فرمود:
همانطوري که در مورد یتیمان بیم دارید که گرفتار بی عدالتی شوید،در مورد زنان نیز چنین باشید.به شما اجازه داده شود که
با رعایت عدالت،از یک تا چهار همسر داشته باشید.
این مطلب،از سعید بن جبیر و سدي و قتاده و ربیع و ضحاك و بروایتی از ابن عباس است.
ص : 17
-4 مردم،سرپرستی یتیمان را براي خود دشوار می پنداشتند و از شدت ایمان به خدا از آن کار وحشت داشتند،از اینرو خداوند
به آنها دستور داد که همانطوري که از اینکار وحشت دارید،از زنا هم وحشت داشته باشید و بطور مشروع یک تا چهار همسر
براي خود انتخاب کنید.این قول از مجاهد است.
-5 حسن می گوید معنی آیه این است:اگر از دختر یتیمی که تحت سرپرستی شماست،بیم دارید،با دختران یتیم دیگر ازدواج
کنید.جبائی نیز همین احتمال را داده و گفته است که خطاب به ولی دختر یتیم است.
-6 فراء می گوید:مقصود این است که اگر از خوردن مال یتیمان می ترسید، از جمع میان زنان و بی عدالتی نسبت بآنان نیز
بترسید و با زنانی ازدواج کنید که نسبت به آنها از ستمکاري ایمن باشید.
قاضی ابو عاصم می گوید قول اول،بهتر و با نظم و الفاظ آیه مناسبتر است.
مقصود
ی􀀀 ام 􀀀 أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَت
􀀀
وَ إِنْ خِفْتُمْ
:اگر می ترسید که از رعایت انصاف و عدالت، نسبت به یتیمانی که تحت سرپرستی شما هستند،سرباز زنید...بحث در بارة
یتیمان در شان نزول،گذشت.
طابَ لَکُمْ 􀀀 ا 􀀀 فَانْکِحُوا م
:با آنچه براي شما حلال است،نکاح کنید(علت اینکه.
ساءِ :از زنانی که نکاح با 􀀀 حروف مصدر است و معنی جمله این است فانکحوا الطیب) مِنَ النِّ « ما » (من طاب لکم نگفته)اینست که
آیه 23 )ذکر شدند بنا بر ) «... اتُکُمْ وَ 􀀀 حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّه » آنها براي شما حرام نیست زنانی که نکاح با آنها حرام است طی آیۀ
قول اول معناي جمله این است:اگر می ترسید که در ازدواج با یتیمان بعدالت رفتار نکنید،با دختران و زنان بالغ ازدواج
کنید،زیرا اگر در باره زنان بالغ ستمی اتفاق افتد،ممکن است از آنها عذر خواهی کرد و رضایت و خوشنودي آنها را فراهم
ساخت، چه آنها صلاحیت حلال کردن حق خود را دارند ولی دختران یتیم که هنوز رشد مالی
ص : 18
و اجتماعی کافی پیدا نکرده اند،چنین صلاحیتی ندارند.
اعَ: 􀀀 لاثَ وَ رُب 􀀀 ی وَ ثُ 􀀀 مَثْن
مقصود این است که دو زن یا سه زن یا چهار زن بگیرید،نه اینکه دو و سه و چهار زن که مجموع آنها نه تاست بگیرید.بدیهی
است که از این تعبیر معناي اول استفاده می شود.مثلا هر گاه بگویند:افراد،دو تا دو تا سه تا سه تا و چهار تا چهار تا وارد
شدند،معنی آن این است که دو بدو و...وارد شدند،در آیه نیز استعمال کلمات:
« اعَ􀀀 لاثَ وَ رُب 􀀀 ی وَ ثُ 􀀀 مَثْن »
در آیه بکار می رفت. « بتسع » ازدواج کنید هر کلمۀ « نه زن » به همین صورت است.وانگهی اگر منظور این بود که با
أَلاّ تَعْدِلُوا : اگر بترسید که از
􀀀
فَإِنْ خِفْتُمْ « براي مرد حلال نیست که با بیشتر از چهار زن آزاد،درآمیزد »: امام صادق(ع)فرمود
لحاظ نفقه و تقسیم شبها و سایر حقوق،بی عدالتی کنید.
واحِدَهً 􀀀فَ
:با یکی نکاح کنید.
مانُکُمْ 􀀀 ا مَلَکَتْ أَیْ 􀀀 أَوْ م
:یا اینکه به کنیزان اکتفاء کنید.زیرا آمیزش با کنیزان، مقررات ازدواج با زنان آزاد را ندارد و بنا بر این خطر بی عدالتی شما را
تهدید نمی کند.
ذلِکَ􀀀
:اشاره است به ازدواج با یک زن،با ترس از بی عدالتی در صورت ازدواج با چند زن.
أَلاّ تَعُولُوا
􀀀
ی 􀀀 أَدْن
:به عدالت و ترك ستم نزدیکتر است،این معنی از ابن عباس و حسن و قتاده است.برخی گفته اند مقصود این است که اگر با
یک زن ازدواج کنید،عائلۀ شما زیاد نمی شود.لکن این معنی از یک طرف از نظر لغت مناسب نیست ( 1)و از طرف دیگر با
افراد مجازند « مانُکُمْ 􀀀 ا مَلَکَتْ أَیْ 􀀀 أَوْ م » : خود آیه هم سازگار نیست،چه بحکم جملۀ
ص : 19
1) اگر الا تعیلوا گفته بود معنی آن این بود که معیل نشوید لکن الا تعولوا گفته شده و معناي اول مناسب است. -1
این باشد که عائله مند نشوید،بین دو جمله تناسب « أَلاّ تَعُولُوا
􀀀
» که بجاي زنان آزاد،از کنیزان استفاده کنند و اگر مقصود از
نخواهد بود و استفاده از کنیزان نیز سر از عائله مندي بیرون می آورد.برخی گفته اند:پیش از نزول این آیه،مردان هر چه می
خواستند ازدواج می کردند و این آیه از این کار منع کرد.
اتِهِنَّ نِحْلَهً 􀀀 ساءَ صَدُق 􀀀 وَ آتُوا النِّ
:مهر زنان را که بخششی است از جانب خداوند، بآنها بدهید.بدیهی است که زن و مرد هر دو از یکدیگر تمتع می برند و زن
در برابر تمتعی که بشوهر می رساند،خود نیز متمتع می شود:
بنا بر این حق مهر ندارند،لکن خداوند متعال مهر را براي زن قرار داد تا از این عطیۀ الهی برخوردار گردد.
این است که فریضه اي است معین که مرد باید در برابر زن با پرداخت مهریه انجام دهد « نحله » برخی گفته اند مقصود از کلمۀ
این عقیده از قتاده و ابن جریج است.
دینی است.این قول از زجاج است. « نحله » برخی گفته اند:مقصود از
در اینکه مخاطب،کیست،اختلاف است.برخی گفته اند:خداوند شوهران را مخاطب ساخته و به آنها دستور داده است که مهر
زنان مدخوله را بطور کامل و مهر زنان غیر مدخوله را نصف،بپردازند و چیزي از آنها مطالبه نکنند و کار را به مرافعه نکشانند
زیرا پولی که با مرافعه وصول شود،نمی تواند صورت عطا و بخشش داشته باشد.
این نظر از ابن عباس و قتاده و ابن جریج است و طبري و جبایی و رمانی و زجاج نیز بر آنند.
برخی معتقدند که منظور سرپرستان ایتام است.زیرا هر گاه دختري ازدواج می کرد مهرش را سرپرست می گرفت و چیزي
بخود دختر داده نمی شد.
خداوند از این کار نهی فرمود.ابو صالح بر این عقیده است و ابو الجارود هم آن را از امام باقر(ع)نقل کرده است.لکن نظر اول
بهتر است.
فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ
:این خطاب متوجه شوهران و منظور این است که اگر زنان با طیب خاطر چیزي از مهریه را بشما ببخشند،از آن بخورید و
استفاده
ص : 20
کنید.
هَنِیئاً مَرِیئاً.
چیز پاکیزه گوارایی است که کمبودي ندارد. « هنیئی »
چیزي است که از لحاظ هضم و نتایج بحدي بی ضرر و بحال انسان مفید باشد. « مريء »
مردي خدمت آن بزرگوار عرض کرد که بدرد شکم مبتلاست.فرمود:زن »: در کتاب عیاشی از امیر المؤمنین نقل شده است که
داري؟عرض کرد:آري.فرمود،از او بخواه که با طیب خاطر چیزي بتو ببخشد.سپس با آن چیز مقداري عسل خریداري کن و با
سوره ق 9)یعنی از آسمان آبی ) « ارَکاً 􀀀 اءً مُب 􀀀 ماءِ م 􀀀 ا مِنَ السَّ 􀀀 وَ نَزَّلْن » : آب باران مخلوط کن و بنوش.چه از خداوند شنیده ام که
سوره نحل 69 )یعنی از شکم ) « لِلنّ
اسِ􀀀 اء 􀀀 شِف وانُهُ فِیهِ 􀀀 رابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْ 􀀀 ا شَ 􀀀 یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِه » : مبارك نازل کردیم و نیز فرموده است
فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ » : زنبور عسل نوشابه اي برنگهاي مختلف خارج می شود که در آن شفاي مردم است و نیز فرموده است
پس هر گاه شفا و برکت و گوارایی جمع شد،بخواست خدا شفا می یابی. « مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً
برخی به این آیه بر وجوب زناشویی استدلال کرده اند،زیرا « آن شخص بر طبق این دستور عمل کرد و بهبودي یافت
مقتضی وجوب است.لکن دلایلی داریم که ازدواج(بخصوص اگر خطر معصیت نباشد)واجب نیست. « فانکحوا » امر
ص : 21
[ [سوره النساء ( 4): آیه 5
اشاره
( ا وَ اُکْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً ( 5 􀀀 اماً وَ اُرْزُقُوهُمْ فِیه 􀀀 اَللّ لَکُمْ قِی
􀀀
والَکُمُ اَلَّتِی جَعَلَ هُ 􀀀 اءَ أَمْ 􀀀 لا تُؤْتُوا اَلسُّفَه 􀀀 وَ
(1)
ترجمه
و اموالتان را که خداوند قوام زندگی شما را به آن قرار داده است،به سفیهان مدهید و آنها را از آن اموال روزي دهید و
( بپوشانید و براي آنها سخن نیکو بگوئید ( 2
ص : 22
1) سورة نساء آیۀ 5 جزء 4 سوره چهارم -1
2) -کلمۀ قیام را نافع و ابن عامر قیم(بدون الف)خوانده اند.ابو الحسن گفته است که:قیام و قیم و قوام داراي یک معنی -2
هستند و منظور چیزي است که قوام پخش و پایدار کنندة زندگی باشد. لبید در معلقۀ معروف خود گوید: أ فتلک ام وحشیه
مسبوعه خذلت و هادیه الصوار قوامها ابو علی می گوید:قول کسی که قیم را جمع قیمت می داند،صحیح نیست.قیم بمعنی قیام
و معنی آن دین ثابت و پایدار است و مصدري است که صفت دین واقع شده و « دین ا قیماً »: و مصدر است چنان که می فرماید
نمی تواند جمع قیمت باشد.
بیان آیۀ 5
اشاره
مقصود
نظر به اینکه خداوند قبلا دستور داد که مال یتیمان را به آنها بدهند،در اینجا دستور می دهد که اشخاصی که صلاحیت
والَکُمُ :اموالتان را به سفیهان مدهید.در باره اینکه سفیه چه 􀀀 اءَ أَمْ 􀀀 لا تُؤْتُوا السُّفَه 􀀀 ندارند،از دادن مالشان به آنها خودداري کنند وَ
کسی است؟عقاید مختلفی وجود دارد:
-1 برخی گفته اند منظور زنان و کودکان است.این عقیده از ابن عباس،سعید بن جبیر،حسن،ضحاك،ابی مالک و قتاده
است.ابو جارود هم از امام صادق(ع)نقل کرده است.ابن عباس می گوید:هر گاه مرد بداند که زن و فرزندش سفیهند و مال
خود را تباه می کنند،نباید مالشان را در اختیارشان قرار دهد.
-2 مجاهد و ابن عمر گفته اند:منظور فقط زنان است.از انس بن مالک روایت شده است که:زنی سیاه و نمکین و خوش سخن
خدمت پیامبر گرامی آمد و عرض کرد:
یک بار هم در سخنان خود خیر ما را بیان کن.شنیده ام که آنچه در بارة ما می گویی شر ماست.فرمود:چه گفته ام؟گفت:ما را
سفیه نامیده اي.فرمود:خداوند در قرآن شما را سفیه نامیده است:گفت:ما را ناقص خوانده اي.فرمود:در نقصان شما همین بس
که در هر ماهی پنج روز از خواندن نماز ممنوع شده اید.آن گاه فرمود: آیا براي شما کافی نیست که وقتی باردار می شوید
مانند سربازي هستید که در راه خدا می جنگد و مرزهاي مملکت را در برابر بیگانگان حفظ می کند و هنگامی که وضع حمل
می کنید مانند کسی هستید که در راه خدا بخون خود غوطه ور شود و چون بطفل خود شیر دهید، در برابر هر جرعه اي اجر
آزاد کردن بنده اي از فرزندان حضرت اسماعیل دارید و هنگامی که از خواب بیدار می شوید،در برابر هر بیدار شدنی نیز
همان اجر را دارید
ص : 23
این است پاداش زنان با ایمان و خدا ترس و شکیبایی که خود را به مشقت نمی افکنند.
زن گفت:اگر این شرط بدنبال نداشت چه مقام والایی زنان داشتند! 3-کلمۀ سفیه،عمومیت دارد و شامل می شود هر طفل یا
مجنون یا کسی که بخاطر زیاده روي و بی بند و باري در خرج مال،از تصرفات مالکانه ممنوع شده باشد.از امام
صادق(ع)روایت شده است که:سفیه،شارب الخمر و کسی است که بمنزلۀ او باشد.
این عقیده از دو عقیدة بالا بهتر است،بخاطر اینکه عمومیت دارد و هر سبک عقلی را شامل می شود.
اماً 􀀀 اللّ لَکُمْ قِی
􀀀
اَلَّتِی جَعَلَ هُ
:اموالی که خداوند قوام زندگی دنیا و آخرت شما قرار داده است و زندگی خود را بوسیلۀ آن رواج می دهید.
برخی گفته اند:منظور این است که آنچه از مال خود بفرزند سفیهتان بدهید، تباه می شود،زیرا او در راه هایی مصرف می کند
که به زیان شما و بر خلاف مصالح شماست.
ا وَ اکْسُوهُمْ 􀀀 وَ ارْزُقُوهُمْ فِیه
:برخی گفته اند:منظور این است که اموال شخصی خود را به آنها واگذار مکنید بلکه اگر نفقۀ آنها بر شماست،مخارج و
پوشاك آنها را تامین کنید.این نظر از ابن عباس و حسن و قتاده و مجاهد است.
عقیدة دیگر این است که:خداوند دستور می دهد که مالتان را در اختیار زن و فرزندتان قرار مدهید،تا آنها به شما انفاق کنند
و شما نیازمند آنها باشید و خوراك و پوشاك آنها را از مال خود تأمین کنید.این عقیده از سدي و ابن زید است.
در هر صورت وظیفۀ انسان این است که مال خود را با تدبیر نگهداري کند و از افراط و تفریط خودداري نماید.چنانچه که می
همین سوره آیه 29 )یعنی مالتان را بباطل مخورید.پیامبر گرامی فرمود: ) « اطِلِ 􀀀 والَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْب 􀀀 لا تَأْکُلُوا أَمْ 􀀀» : فرماید
یعنی مال حلال براي مرد نیکو خوب است. « نعم المال الصالح للرجل الصالح »
در این حدیث نیز بصلاحیت مال و صلاحیت صاحب مال اشاره شده است.
اموالهم است یعنی اموال سفیهان را « اموالکم » برخی گفته اند:منظور از
ص : 24
و منظور این است که ایشان را مکشید.این نظر از سعید بن « لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَ کُمْ 􀀀» : به ایشان مدهید.چنان که در قرآن گفته است
جبیر است.
بهتر این است که آیه را بمعنی عمومی تري حمل کنیم.بنا بر این مقصود این است که مال را بدست سفیهی که آن را فاسد
می کند و همچنین طفل یتیم غیر بالغ و طفل بالغی که براي حفظ مال رشد کافی ندارد،نباید داد.خواه مال از خود این افراد
اموالتان)نوعی مجاز است که مال این افراد را متعلق به سرپرست ایشان )« اموالکم »: باشد یا از خودشان نباشد و اینکه گفته است
دانسته است یا اینکه منظور این است که مالی که قسمتی از آن از شما و قسمتی از آن از سفیهان است بدست آنها مدهید که
آن را تضییع می کنند.از امام صادق(ع)پرسیدند:که چگونه اموال آنها اموال ماست؟فرمود:
شما وارث ایشان هستید.
وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً
:با آنها در سخن مهربانی و از خشونت خودداري کنید و با آنها طوري سخن بگوئید که آنها را در راه رشد و صلاح زندگی
دنیا و آخرت، رهنمون باشید،بطوري که وقتی بالغ می شوند،براي یک زندگی مستقل،آمادگی یافته باشند.از این آیه چنین
استفاده می شود که هر گاه طفل یتیم،پس از بلوغ،رشد کافی براي اداره مال و امور زندگی نداشته باشد،می توان جلو
تصرفات او را گرفت،زیرا خداوند از دادن مال به سفیهان منع فرموده است.دیگر اینکه لازم است شخصی که داراي وارثانی
سفیه است،وصیت کند و براي آنها سرپرستی تعیین کند،چه اگر وصیت نکند و از تعیین سرپرست خودداري کند،مثل این
را سفیه نامیده اند این است که سفیه یعنی کسی « ناقص العقل » است که اموال خود را به سفیهان واگذار کرده است.علت اینکه
که دچار کمی حلم و کم حوصلگی است.از همین جهت است که شخص فاسق هم سفیه نامیده شده است زیرا پیش مردم
دیندار،وزنی ندارد.
ص : 25
[ [سوره النساء ( 4): آیه 6
اشاره
داراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ 􀀀 رافاً وَ بِ 􀀀 ا إِسْ 􀀀 لا تَأْکُلُوه 􀀀 والَهُمْ وَ 􀀀 کاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْ 􀀀 ذا بَلَغُوا اَلنِّ 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀 اَلْی تَی􀀀 ام 􀀀 وَ اِبْتَلُوا
( بِاللّ حَسِیباً ( 6
􀀀
ی هِ 􀀀 والَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَف 􀀀 ذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْ 􀀀 کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِ 􀀀 کانَ غَنِیا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ 􀀀
(1)
ترجمه
و یتیمان را آزمایش کنید تا وقتی که بالغ شوند.پس اگر در آنها رشد و قابلیت سرپرستی اموال یافتید،اموالشان را به آنها
بدهید و به اسراف و عجله مال آنها را حیف و میل مکنید که مبادا بزرگ شوند و از شما مطالبه کنند و هر کس که غنی است
از تصرف در مال یتیم خودداري کند و هر کس که فقیر است،در مقابل سرپرستی مال یتیم،بقدر متعارف ارتزاق کند و
هنگامی که مال ایشان را به آنها سپردید،از آنها گواه بگیرید و خدا براي محاسبۀ خلق کافی است.
ص : 26
1) آیه 6 سورة نساء جزء 4 -1
بیان آیۀ 6
اشاره
لغت
قرائت کرده یعنی احساس کردید. « احستم » « آنستم » یعنی دیدید.عبد اله بجاي « آنستم » ایناس.بمعنی ابصار یعنی دیدن و
اسراف:تجاوز از حد مباح،اعم از اینکه در طرف افراد و زیاده روي باشد یا در طرف تفریط و تقصیر.لکن در مورد
افراط،اسراف(مصدر باب افعال)و در مورد تقصیر و تفریط،سرف(مصدر ثلاثی مجرد)بکار می رود.شاعر عرب گوید:
اعطوا هنیده تحذوها ثمانیه
ما فی عطائهم من و لا سرف
یعنی:هشت نفر عطا کردند به رمۀ شتران تا با ایشان آوازه خوانی کنند.در عطاي آنها نه منتی است و نه قصوري.
بدار:مبادرت.اصل این کلمه بمعنی استهلالست و بدر قمر بملاحظۀ این است که از لحاظ نور بحد پري و استهلال رسیده
است.بدره بمعنی کیسه است بملاحظه اینکه از مال پر می شود و بیدر بر وزن حیدر بملاحظۀ این که از طعام پر میشود.
حسیب:کافی.وقتی بافراد گفته شود:حسیب،منظور این است که نسبشان عالی است.برخی گفته اند:حسیب بمعنی محاسب
( است. ( 1
مقصود
بنا بدستور قرآن کریم،انسان موظف است که اموال یتیمان را به آنها رد کند و
ص : 27
لا تاکلوا مسرفین و مبادرین » 1) اسرافا و بدارا.منصوبند بنا بر مصدریت.ان یکبروا محلا منصوب است به بدار،یعنی - 1
یعنی مخورید مال آنها را با اسراف و مبادرت نسبت به بزرگ شدن آنها.بالمعروف محلا منصوب و حال است.کفی « کبرهم
باللّ :باء زاید است و جار و مجرور محلا مرفوع و فاعل فعل است.حسیبا:منصوب و حال یا تمیز است یعنی بس است خداوند
􀀀
ه
در حالی که محاسب است
از دادن مال کسانی که سفیه هستند،به آنها خودداري کند اکنون براي اینکه ولی تکلیف خود را بداند و متوجه باشد که چه
موقع وظیفۀ او دادن مال و چه موقع وظیفۀ او ندادن مال است می فرماید:
ی􀀀 ام 􀀀 وَ ابْتَلُوا الْیَت
:بنا بر این سرپرستان ایتام،موظفند که عقل یتیمان را از لحاظ فهم و صلاحیت دینی و اقتصادي آزمایش کنند و در صورتی که
عقلشان بمرحلۀ کمال رسیده باشد،ثروتشان را در اختیارشان بگذارند.قتاده و حسن و سدي و مجاهد و ابن عباس چنین گفته
اند.
کاحَ 􀀀 ذا بَلَغُوا النِّ 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀
:تا بمرحله اي برسند که از نظر بلوغ جسمی و روحی بمرحلۀ کمال رسیده باشند و بتوانند تشکیل خانواده دهند و از عهدة
وظائف خانوادگی برآیند.منظور از این جمله این نیست که فقط محتلم شوند زیرا نه احتلام دلیل رشد کامل جسم و روح است
و نه عدم احتلام،دلیل عدم رشد کامل جسم و روح است،چه افرادي هستند که محتلم نمی شوند یا اینکه احتلام آنها به تاخیر
می افتد.عقیدة بیشتر مفسران همین است.
برخی از آنها گفته اند:وقتی عقل یتیم کامل و از رشد کافی برخوردار شد،مالش بخودش داده می شود و همین هم صحیحتر
است.برخی دیگر گفته اند:تنها کمال عقل کافی نیست بلکه سن او نیز نباید کمتر از پانزده سال باشد.عقیدة اصحاب با این
است که حد بلوغ یا پانزده سال(در مورد پسر)یا آمادگی براي ازدواج و احتلام یا روییدن موي زهار است.
فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً
اختلاف کرده اند.قتاده و سدي گفته اند:منظور داشتن عقل و دین « رشد » :اگر رشدي در آنها یافتید یا شناختید...در بارة معناي
و صلاحیت است.حسن و ابن عباس گفته اند:مقصود صلاحیت در دین و آمادگی براي اصلاح مال است.مجاهد و شعبی
گویند:منظور عقل است.بعقیدة اینان نباید مال یتیم را به او سپرد مگر اینکه رشد عقلی پیدا کند،حتی اگر بسن پیري برسد و از
رشد عقلی برخوردار نباشد،نباید مالش را به او سپرد.اقوي نظر حسن و ابن عباس است.
ص : 28
روایتی هم از امام باقر(ع)به همین مضمون وارد شده است و بنا بر اجماع علما،کسی که صلاحیت دینی و آمادگی براي
اصلاح مال دارد،نباید او را از تصرف در مالش منع کرد،اگر چه از لحاظ دینی بی بند و بار باشد.بنا بر این هنگامی که
کودك بالغ شد و از صلاحیت دینی و استعداد سرپرستی مال برخوردار بود،باید مالش را به او سپرد.
از این آیه چنین استفاده می شود که هر گاه عاقلی مفسد مال خود باشد،می توان او را از تصرف در مال خود منع کرد.بدلیل
اینکه هر گاه موظف باشیم که مال طفل بالغ غیر رشید(یعنی مفسد مال)را باو نسپاریم،موظفیم که شخص بالغ غیر رشد را هم
از تصرف در اموال خود منع کنیم این مطلب،در میان اخبار مشهور است.
والَهُمْ:) 􀀀 (فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْ
خطاب به سرپرستان ایتام است و دادن مال را به یتیمان مشروط بدو شرط می سازد:بلوغ و رشد.بنا بر این پیش از بلوغ و پیش
از رشید،سپردن مال بدست آنها صحیح نیست.
رافاً 􀀀 ا إِسْ 􀀀 لا تَأْکُلُوه 􀀀 وَ
:مال آنها را از غیر راهی که خداوند براي شما مباح کرده، مخورید و مصرف مکنید.برخی گفته اند:یعنی بیشتر از حد احتیاج
از مال یتیم مخورید چه ولی یتیم حق دارد که در صورت احتیاج بعنوان اجرت،از مال یتیم باندازة قوت خود استفاده
کند.دیگري گفته است:هر گونه استفاده شخصی از مال یتیم،اسراف است و جایز نیست.لکن معناي اول با مذهب تشیع
سازگارتر است.
محمد بن مسلم از یکی دو امام باقر و صادق(ع)نقل کرده است که:از وي در بارة مردي سؤال کردم که نزد او گوسفندي
است از یتیم برادرش که تحت سرپرستی اوست،آیا می تواند مدخل آن گوسفند را با مدخل گوسفند خود مخلوط
کند؟فرمود اگر سرپرستی کند و زحمت آن را متحمل شود و از فرار آن جلوگیري کند،می تواند از شیر آن بنوشد،به شرطی
که در دوشیدن آن اسراف نکند.
داراً أَنْ یَکْبَرُوا) 􀀀 (وَ بِ
یعنی در خوردن مال آنها مبادرت مکنید،چه ممکن است وقتی به بلوغ و رشد رسیدند،مال خود را از شما مطالبه کنند.
کانَ غَنِیا فَلْیَسْتَعْفِفْ:) 􀀀 (وَ مَنْ
آن عده از سرپرستان و اولیا که احتیاجی ندارند،
ص : 29
دامن خود را از صرف مال یتیم پاك نگه دارند و نه کم و نه زیاد،از آن مصرف نمی- کنند.استعفاف بمعنی امتناع و ترك
کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ :و سرپرستی که فقیر است می تواند باندازة کفایت و نیازمندي خود از مال یتیم بعنوان 􀀀 است، وَ مَنْ
قرض بردارد و بعد پس بدهد.این معنی از سعید بن جبیر،مجاهد،ابو العالیه،زهري و عبیدة سلمانی است.از امام باقر(ع) نیز
روایت شده است ولی عطاء(بن ابی ریاح و قتاده و جماعتی معتقدند که می تواند به- اندازه اي که رفع احتیاجش از لحاظ
خوراك و پوشاك بشود،از مال یتیم برگیرد لکن اجازه نداده اند که اجرت محافظت مال را بردارد،چه ممکن است،اجرت از
حد احتیاج،افزونتر باشد.از روایت ما چنین استفاده می شود که ولی حق دارد،اجرت زحمات خود را بردارد،خواه باندازة
کفایتش باشد یا نباشد.از ابن عباس سؤال شد که:آیا ولی یتیم می تواند از شیر شتر استفاده کند؟پاسخ داد:اگر سرپرستی کنی
و زخم آن را روغن بمالی،می توانی از شیر آن بخوري،به شرطی که بفرزندش صدمه نزنی و در دوشیدن شیر،اسراف نکنی.
والَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ 􀀀 ذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْ 􀀀 فَإِ
:به اولیاي یتیمان دستور می دهد که هر گاه یتیمان صلاحیت پیدا کردند و مالشان را بآنها سپردید،احتیاط را از دست مدهید و
از آنها شاهد بگیرید تا بعدا منکر نشوند و دچار تهمت نشوید.
در این آیه خداوند متعال کمال لطف و رحمت و انعام خود را هم نسبت به یتیمان و هم نسبت به سرپرستان آنها آشکار
ساخته و براي هر کدام دستوري صادر فرموده است که صلاحش در آن است.
بطور کلی نظر پروردگار متعال این است که تمام انسانها از نظر امور معاش و معاد راهنمایی شوند و بخطا نیفتند.
بِاللّ حَسِیباً
􀀀
ی هِ 􀀀 وَ کَف
:شهادت خداوند و علم او به اینکه مال یتیمان را به آنها سپرده اید،کافی است.برخی گفته اند:منظور این است که:همانطوري
که بیم دارید که یتیم بالغ شود و از شما حساب بخواهد،از حساب آخرت نیز بیمناك باشید.
ص : 30
[ [سوره النساء ( 4): آیات 7 تا 8
اشاره
مِمّ قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً ( 7) وَ
ا􀀀 اَلْأَقْر والِد وَ بَُونَ 􀀀 اَلْ انِ 􀀀 تَر مِمّ كََ
ا􀀀 ساءِ نَصِیبٌ 􀀀 و لِلنِّ دانِ وَ اَلْأَقْرَبُونَ 􀀀 والِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ اَلْ
ا􀀀 لِلر نَصِیبٌ جالِ 􀀀ِّ
( ساکِینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً ( 8 􀀀 ی وَ اَلْمَ 􀀀 ام 􀀀 ی وَ اَلْیَت 􀀀 ذا حَضَرَ اَلْقِسْمَهَ أُولُوا اَلْقُرْب 􀀀إِ
(1)
(2)
ترجمه
براي مردان از ترکۀ پدر و مادر و خویشاوندان سهمی است و براي زنان از ترکۀ پدر و مادر و خویشاوندان سهمی است،از آن
مالی که کم باشد یا بسیار.نصیبی است مفروض و معین.
و هنگامی که در موقع تقسیم ترکه،خویشاوندان میت و یتیمان و مستمندان، حضور یابند،از آن مال بآنها روزي دهید و بآنها
سخن نیکو بگویید.
ص : 31
1) سوره نساء آیۀ 7 جزء 4 سوره 4 -1
2) آیۀ- 8 سورة نساء جزء 4 -2
بیان آیۀ 7
اشاره
لغت
مفروض:از فرض است.فرق میان مفروض و واجب،این است که:مفروض را با فرض کننده اي لازم است،ولی واجب چنین
نیست،زیرا گاهی چیزي واجب و لازم است بدون اینکه کسی آن را واجب کرده باشد،از اینرو صحیح است بگوئیم دادن
پاداش بر خداوند واجب است ولی صحیح نیست بگوئیم مفروض است.
اعراب
فرض للرجال نصیب نصیبا مفروضا برخی گفته اند که اسمی است جانشین مصدر. »: نصیبا مفروضا:حال موکد است یعنی
شان نزول.
قتاده و ابن جریج و ابن زید گویند:عرب در دوران جاهلیت،دختران را از ارث محروم می کرد و این آیه براي رد این روش
ناپسندیده،نازل گردید.
برخی گفته اند:آنها به کسی ارث می دادند که نتواند نیزه برگیرد و از حریم و مال،دفاع کند،از اینرو خداوند متعال حکم
اموال را پس از مرگ،بیان کرد،هم- چنان که حکم آن را در حال حیات بیان کرده بود.
مقصود
جالِ نَصِیبٌ 􀀀 لِلرِّ
:مردان را بهره اي است.
دانِ وَ الْأَقْرَبُونَ 􀀀 والِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ الْ
ا􀀀
:از ترکۀ پدر و مادر و خویشاوندان.
دانِ وَ الْأَقْرَبُونَ 􀀀 والِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ الْ
ا􀀀 ساءِ نَصِیبٌ 􀀀 و لِلنِّ َ
-زنان را نیز از ترکۀ پدر و مادر و خویشاوندان سهمی است.
مِمّ قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً
ا􀀀
:از مال کم یا بسیار،بهره اي است که خداوند
ص : 32
واجب کرده است که حتما به مستحقین داده شود.
دلالت آیۀ
این آیه دلالت دارد بر اینکه قول به تعصیب باطل است ( 1)،زیرا خداوند متعال،
ص : 33
1) عول و تعصیب بعد از این خواهیم گفت که خداوند براي هر یک از خویشاوندان میت سهمی معین کرده است به این -1
1. مادر با نبودن اولاد و حاجب / 1 و با نبودن اولاد 4 / 1 زن با بودن اولاد 8 / 1 و با بودن اولاد 4 / ترتیب:شوهر با نبودن اولاد 2
1.برادر و خواهر / 2.یک دختر یا یک خواهر 2 / 1 دو دختر یا دو خواهر 3 / 1.پدر با بودن اولاد 6 / 1/3 با بودن اولاد و حاجب 6
1.کسانی هم / 2 و 8 /3،1/2،1/3،1/4،1/ 1.خلاصه اینکه سهام شش تاست: 6 / 1 و در صورت تعدد 3 / مادري در صورت تنهایی 6
هستند که سهم آنها معین نیست مثل پسر یا پسران و پسر و دختر. این سهام،با داخل شدن زن یا شوهر در زمرة ورثه،گاهی از
اصل مال تجاوز می کند. مثلا هر گاه میت،داراي دو دختر و پدر و مادر و شوهر باشد،سهام هر یک از این قرار است: دو
1،عول،همین است که ترکه،از اصل سهام کم بیاید. براي اولین بار در زمان خلافت / 1 و شوهر 4 / 1،مادر 6 / 2،پدر 6 / دختر 3
2 است.اصحاب / 1 ترکه و براي دو خواهر 3 / عمر،زنی بمرد که داراي دو خواهر و شوهري بود.بر حسب قاعده براي شوهر 2
2 خواهران را بدهیم،ضرر به شوهر / 1 شوهر را بدهیم،بخواهران ضرر می خورد و اگر ابتدا 3 / گرد آمدند و گفتند: اگر اول 2
می خورد.اکثر آنها قائل به عول و معتقد شدند که باید ضرر بگردن همه آنها بیفتد،همانطوري که اگر عده اي طلبکار میت
باشند و مال از اصل دین،کمتر باشد،باید هر کدام به نسبت طلب خود،متضرر شود.ابن عباس با این راي بسختی مخالفت
کرد.شیعه نیز در این مساله،با اهل تسنن مخالف و معتقد است که شوهر و زن و پدر و مادر میت سهم خود را می برند و ضرر
متوجه دختر یا دختران و کسانی می شود که از طرف پدر و مادر،یا مادر، با میت نسبت دارند. شهید ثانی در مسالک،پس از
اما روایاتی که از طریق خاصه،از علی(ع)و اهل بیت،در انکار عول،روایت »: نقل روایاتی از عامه،در بارة عول،می فرماید
سپس روایاتی در این خصوص نقل می کند.از جمله اینکه: «... شده،بقدري زیاد هستند،که نزدیک است به حد تواتر برسند
یعنی سهمها کم نمی شوند و از شش سهم تجاوز نمی کنند. « السهام لا تعول و لا تکون اکثر من سته »
میراث را براي زنان و مردان واجب شمرده است و اگر جایز باشد که زنان را در موردي از ارث منع کنیم،جایز است که مردان
را نیز منع کنیم.دیگر اینکه:همان طوري که ابو حنیفه نیز معتقد است،خویشاوندان میت از میت ارث می برند و تفاوتی نیست
که میت،از انبیاء باشد یا غیر انبیاء.عقیدة شیعیان نیز همین است(و منع فاطمۀ زهرا(ع)از ارث پدر صحیح نبوده است).
(1
(لکن گاهی هم ممکن است مال از سهام ورثه زیاد آید.مثل اینکه میت داراي دختران و پدري باشد.در این فرض،براي
1 مال زیاد می آید.این اضافی را به چه کسی باید داد؟این همان مسأله تعصیب است. / 1 است و 6 / 2 و براي پدر 6 / دختران 3
این مسأله و مسأله عول،از مسائل عمده اي است که آراي شیعه و سنی در آن اختلاف پیدا »: شهید ثانی در مسالک،می فرماید
عقیدة عامه این است که ما زاد ترکه را باید به مردانی داد که پس از « کرده و معرکه اي عظیم بواسطۀ آن برپا شده است
ورثه،به میت خویشی نزدیکتري دارند.لکن امامیه می گویند:این ما زاد را هم باید به خود ورثه داد و به نسبت سهامشان تقسیم
می کنند. در میان صحابه نیز کسانی بوده اند که تعصیب را باطل می دانسته اند،مثلا ابن عباس.همچنین نقل شده است که عبد
اله بن زبر نیز به بطلان تعصیب حکم کرده است. حقیقت این است که هم عامه و هم خاصه،مدرکشان خبر واحد می
باشد.عامه از پیامبر روایت می کنند که :ما ابقت الفرائض فلاولی عصبه ذکر یعنی هر چه از سهام زیاد آید،براي مردانی است
که عصبۀ میت و خویشاوندان او باشند.امامیه نیز از امامان گرامی خود،خلاف خبر بالا را نقل کرده اند. مع الوصف،هر کدام
از آنها نیز دلایل دیگري اقامه کرده اند که تفصیل آن را باید در کتابهاي فقهی مطالعه کرد. خلاصۀ ادلۀ امامیه،از این قرار
« من ترك مالا فلاهله » : 3-روایاتی از پیامبر.نظیر ( سوره احزاب 6 ) « ی بِبَعْضٍ 􀀀 حامِ بَعْضُ هُمْ أَوْل 􀀀 وَ أُولُوا الْأَرْ » است: 1-آیۀ بالا 2-آیۀ
یعنی کسی که مالی بجاي گذارد،براي اهل اوست. 4-اخباري که از ائمه(ع)در بارة بطلان تعصیب نقل شده است که اگر چه
تعدادشان بحد تواتر نمی رسد ولی کم هم نیستند.
ص : 34
بیان آیۀ 8
اشاره
مقصود
در آیه پیش خداوند،در بارة ارث زنان و مردان از ترکۀ پدر و مادر و خویشاوندان نزدیکتر سخن گفت.اینک در بارة کسانی
سخن می گوید که ارث نمی برند.در بارة مقصود این آیه،دو عقیده است:
-1 ابن عباس و سعید بن جبیر و حسن و ابراهیم و مجاهد و شعبی و زهري و سدي بر آنند که این آیه منسوخ نیست،از امام
باقر(ع)نیز روایت شده و مختار بلخی و- جبایی و زجاج و اکثر مفسران و فقیهان همین است.
-2 سعید بن مسیب و ابو مالک و ضحاك معتقدند که این آیه بوسیلۀ آیات دیگري که در بارة تقسیم ارث و تعیین کسانی که
ارث می برند،نازل شده،نسخ شده است.
کسانی که آیه را منسوخ نمی دانند نیز اختلاف کرده اند:
-1 مجاهد می گوید:رعایت دستوري که در آیه ذکر شده،واجب است و باید خویشاوندان میت و یتیمان و مستمندان را از
ارث محروم نکرد،بشرطی که در موقع تقسیم حضور داشته باشند.ورثه باید مقداري از آن را با طیب خاطر بانها دهند.
-2 سایرین می گویند،رعایت این دستور مستحبّ است.
ذا حَضَرَ الْقِسْمَهَ:) 􀀀 (وَ إِ
ی :فقرایی که با میت خویشاوندي دارند. 􀀀 در موقع قسمت میراث حضور داشته باشند و مشاهده کنند أُولُوا الْقُرْب
ساکِینُ 􀀀 ی وَ الْمَ 􀀀 ام 􀀀 وَ الْیَت
:یتیمان و مستمندانی که خویشاوند میت هستند و انتظار دارند که به آنها توجهی بشود.
فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ
:پیش از آنی که ترکه را قسمت کنید چیزي بآنها بدهید.در اینکه مخاطب،چه کسانی هستند،اختلاف شده است:
ص : 35
-1 مخاطب،ورثه هستند.بعقیدة ابن عباس و ابن زبیر و حسن و سعید بن جبیر و اکثر مفسران،مقصود این است که:اگر اینها ارث
نمی برند ورثه باید،چیزي به آنها بدهند و آنها را محروم نسازند.
-2 مخاطب،کسی است که مرگش نزدیک شده و می خواهد وصیت کند.او موظف است که براي این اشخاص،در صورتی
که از ارث محرومند،چیزي وصیت کند.این عقیده از ابن عباس و سعید بن مسیب و مختار طبري است.
وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً
:براي آنها سخن نیکو و نرم بگوئید،نه سخن خشن.
سعید بن جبیر می گوید:منظور این است که هر گاه وارث صغیر باشد،ولی او باید به این عده بگوید:این مال متعلق به صغیر
است و شما حقی ندارید و ما نمی توانیم، چیزي از آن را به شما بدهیم.می گویند:منظور این است که شخصی که وصیت می
کند باید در حق این عده دعا کند که خداوند آنها را بی نیاز گرداند.ابن عباس و سعید بن مسیب معتقدند:که آیه در بارة
وصیت نازل شده است و منظور این است که وصیت کننده،باید براي خویشاوندان خود وصیت کند و با غیر خویشاوندان
سخن نیکو بگوید.از این آیه استفاده می شود که انسان گاهی بغیر خود روزي می دهد و او را مالک می سازد.بنا بر این
حجتی است در مقابل جبري مذهبان.(که انسان را مملوك و مقهور دانسته و براي او ملکی و اختیاري قائل نیستند.)
ص : 36
[ [سوره النساء ( 4): آیات 9 تا 10
اشاره
ی􀀀 ام 􀀀 والَ اَلْیَت 􀀀 اَللّ وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً ( 9) إِنَّ اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْ
􀀀
خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا هَ 􀀀 افاً 􀀀 وَ لْیَخْشَ اَلَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّهً ضِع
( اراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً ( 10 􀀀 ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ن 􀀀 ظُلْماً إِنَّ
(1)
ترجمه
و باید بترسند کسانی که اگر کودکانی ناتوان از خود باقی گذارند،بر آنها بیمناك هستند،پس در برابر خداوند تقوي کنند و
سخن درست بگویند.آنان که مال یتیمان را بظلم میخورند،در حقیقت آتش در شکم خود میکنند و به زودي به آتش دوزخ
می افتند
ص : 37
1) آیۀ 9 و 10 سوره نسأ جزء چهارم سوره چهارم -1
بیان آیۀ 9 و 10
اشاره
قرائت
بفتح یاء)خوانده اند.اگر بفتح یاء بخوانیم نظیر ) « سیصلون » بضم یاء)و دیگران )« سیصلون » ابن عامر و ابو بکر به نقل از عاصم
سورة ) « اراً 􀀀 فَسَوْفَ نُصْ لِیهِ ن » سوره ابراهیم 29 )خواهد بود یعنی وارد جهنم میشوند و اگر بضم یاء بخوانیم نظیر ) « ا􀀀 جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَه »
نساء آیۀ 30 یعنی بزودي او را وارد آتش خواهیم کرد)خواهد بود.
یعنی:آنها را داخل جهنم میکنند.
لغت
یعنی بستن روزنه و شکاف است. « سد خلل » ضعاف:جمع ضعیف سدید:سالم از خلل و فساد.اصل این کلمه از
از اصلاء یعنی مقید ساختن و ملزم کردن سعیر:بمعنی « یصلون » بمعنی بستگی داشتن و ملتزم بودن است و « صلی » یصلون:از
مسعور و از سعر بمعنی شعله ور شدن آتش است،شعله ور
اعراب
یا اینکه منصوب است بنا بر حالیت.یعنی « یاکلون اموال الیتامی یظلمونهم » منصوب است بنا بر مصدریت،یعنی « ظلماً » کلمه
ظالمانه اموال یتیمان را میخورند.
مقصود
چون خداوند متعال امر کرده که با خویشان و یتیمان و مستمندان سخن نیکو گفته شود،در این آیه دستور میدهد که مردم
سخن سنجیده بگویند و کارهاي نیکو انجام دهند.
ص : 38
خافُوا عَلَیْهِمْ 􀀀 افاً 􀀀 وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّهً ضِع
:دربارة مقصود این جمله،عقایدي است:
-1 اصحاب پیامبر گرامی در موقع مرگ افراد،نزد او جمع میشدند و میگفتند فکري بحال خودت بکن.فرزندان تو برایت کاري
نمیکنند و خیري ندارند.وي قسمت عمدة مال خود را بذل میکرد:از اینرو خداوند دستور داد که:کسانی که اولاد صغیري از
خود بجاي می گذارند از فقر و بی نوایی آنها بترسند.بنا بر این طبق این دستور،انسان نباید طوري وصیت کند که نسبت
بوارثان اجحافی بشود،کسانی که در موقع وصیت حاضرند موظفند که وصیت کننده را تشویق کنند تا مال خود را براي ورثه
حفظ کند و آنها را محتاج دیگران نکند.آنان وظیفه دارند که همانطوري که ورثۀ خود را دوست می دارند،ورثۀ دیگران را
نیز دوست دارند.این عقیده از ابن عباس،سعید بن جبیر، حسن،قتاده،مجاهد و ضحاك است.
-2 منظور این است که سرپرستان و اولیاء ایتام،در مال آنان امانتداري کنند و در حفظ آن کوتاهی نورزند.همانطوري که
نسبت به بازماندگان خود،دلسوزي می کنند و به آنها خیانت نمیکنند،نسبت به یتیمان نیز چنین باشند.این معنی نیز از ابن
عباس است.بنا بر این مقصود این است که سرپرست یتیم،باید طوري با یتیم رفتار کند که میخواهد دیگران با یتیم خودش
خداوند در مال یتیم دو عقوبت تعیین کرده »: رفتار کنند.روایتی هم قریب بهمین مضمون از امام موسی(ع)نقل شده است که
است.یکی از آنها عقوبت دنیاست چنان که فرموده است: وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ...
فرمود،منظور این است که باید بترسد از اینکه مبادا همان رفتاري که با یتیمان کرده است گریبانگیر اولاد خودش گردد.
-3 این آیه درباره کسی است که خویشاوندان را در موقع وصیت،محروم می سازد و بگفتۀ حاضرانی که به او می گویند:براي
این است که:بترسند از « خافُوا عَلَیْهِمْ 􀀀» خویشاوندانت وصیت مکن و همه را براي ورثه بگذار،گوش میکند.بنا بر این منظور از
اینکه بر ذریۀ ایشان ظلمی یا جفایی یا بدبختی برسد.
ص : 39
اللّ
􀀀
فَلْیَتَّقُوا هَ
:باید این افراد از خدا بترسند و نسبت به یتیمان دیگران ظلمی روا ندارند و طوري با آنها رفتار کنند که دلشان میخواهد
دیگران پس از مرگشان با یتیمان خودشان رفتار کنند.برخی گفته اند:منظور این است که از خدا بترسند و به مؤمنان ضرري
وارد نکنند.
وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً
:سخن صواب و عادلانه و موافق شرع بگویند.بعقیدة برخی یعنی سخن محکم و خالی از فساد و خلل بگویند.بنا بعقیده اي
کسی که دلش میخواهد از »: دیگر،یعنی یتیمان را نیکو مخاطب سازند و بهمین معنی روایتی از پیامبر گرامی نقل شده است که
جهنم دور شود و داخل بهشت گردد،باید با شهادت به یگانگی خدا و رسالت حضرت پیامبر و دوست داشتن براي مردم،آنچه
پیامبر گرامی نهی کرده است از اینکه کسی به بیشتر از ثلث مال وصیت « را براي خود دوست میدارد،دیده از جهان فرو بندد
اگر وارثانی غنی بجاي گذاري پیش من محبوبتر از این است که آنها فقیر و »: کند و فرموده است:ثلث زیاد است.به سعد فرمود
در آیۀ بعد خداوند خورندة مال یتیم را از آتش جهنم بیم داده و فرموده است إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ « محتاج دست مردم باشند
ی ظُلْماً :کسانی که از اموال یتیمان سود می برند و تصرفات ناحق و ظالمانه در ثروت ایشان می کنند.منظور از اکل 􀀀 ام 􀀀 والَ الْیَت 􀀀 أَمْ
مال یتیم تنها خوردن و بلعیدن آن نیست.علت اینکه از میان منافع مال،تنها خوردن را ذکر کرده است،این است که این فایده
اطِلِ (سوره بقره آیه 188 یعنی اموالشان را به 􀀀 والَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْب 􀀀 لا تَأْکُلُوا أَمْ 􀀀 غالبتر و مهمتر است و فواید دیگر تابع آنند.نظیر آن:
سوره آل عمران آیه 130 یعنی ربا مخورید)است.علت اینکه خوردن مال یتیم را ) « تَأْکُلُوا الرِّبَوا 􀀀 لا» باطل مخورید)و همچنین
این است که گاهی خوردن آن از روي استحقاق است و بعنوان اجرت یا قرض میباشد .« مقید ساخته است به اینکه ظالمانه باشد
چنان که گذشت و بنا بر این ظلم نیست و عیبی ندارد ممکن است گفته شود هر گاه مال یتیم را بعنوان اجرت یا
قرض،بردارد،دیگر مال یتیم را نخورده بلکه مال خودش را خورده است و آیه را با آن سر و کاري نیست.گوئیم:خیر،بلکه مال
در اینجا براي « ظلم » یتیم را خورده است،لکن نه از راه ظلم،و اگر فرض کنیم که مال خودش را خورده است باز هم ذکر کلمۀ
تاکید و بیان این
ص : 40
است که خوردن مال یتیم،تنها از راه ظلم و ستم ممکن است.از امام رضا(ع)سؤال کردند:کمترین مقداري که بواسطۀ آن
انسان خورندة مال یتیمی شمرده میشود،و مصداق تهدید قرآن قرار میگیرد،چه اندازه است؟فرمود:کم و زیاد آن یکسان است
به شرطی که نیت شخص این باشد که آن را برنگرداند.
اراً 􀀀 ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ن 􀀀 إِنَّ
:در این جمله دو وجه است:
-1 روز قیامت،آتش از دهان و گوش و بینی ایشان زبانه میزند تا مردم بدانند که آنها مال یتیمان را خورده اند.امام باقر(ع)از
پیامبر گرامی روایت کرده است که روز قیامت مردمی سر از قبر بیرون می آورند که آتش از دهانشان زبانه می زند پرسیدند
اینها چه کسانی هستند؟حضرت همین آیه را قرائت کردند.
-2 این مطلب بعنوان مثل،ذکر شده است.چه کسی چنین کاري را انجام دهد به جهنم می رود و بخاطر خوردن مال
یتیم،درونش پر از آتش می گردد.شاعر گوید:
و ان الذي اصبحتم تحلبونه
دم غیر ان اللون لیس باحمرا
یعنی آنچه دوشیده اند خون است.جز اینکه رنگ آن سرخ نیست.گویندة شعر،مردي را وصف می کند که بعنوان دیه،شتر
گرفته بودند.به آنها می گوید:
شیري که از شتر می دوشید،خون مقتول است که می دوشید و می خورید.
وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً
:بزودي گرفتار آتشی می شوید که براي سوزانیدن،برافروخته شده است.
شکمها)ذکر شده و چنین افاده کرده است که: )« بطون » اینکه در آیه،کلمۀ
مال یتیم خوردن و شکم را به آن انباشتن.برافروختن آتش در شکم است،بعنوان تاکید است و گرنه خوردن براي پر کردن
شکم است.اینگونه تاکیدها در محاورات مردم معمول است.مثلا می گویند:بچشم دیدم.بزبانم گفتم بپایم رفتم و...حلبی از
امام صادق(ع)نقل کرده است که:در کتاب علی بن ابی طالب است که خوردن مال یتیم به ستم،بزودي شخص را بکیفر خود
و در «... وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا » : گرفتار میکند هم در دنیا و هم در آخرت.در دنیا کیفرش همان است که خداوند میفرماید
«... إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ » ، آخرت آن است که
ص : 41
[ [سوره النساء ( 4): آیه 11
اشاره
احِ دَهً فَلَهَا اَلنِّصْفُ وَ 􀀀 کانَتْ و 􀀀 ا تَرَكَ وَ إِنْ 􀀀 ا م 􀀀 ساءً فَوْقَ اِثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُث 􀀀 لادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ اَلْأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِ 􀀀 اَللّ فِی أَوْ
􀀀
یُوصِ یکُمُ هُ
کانَ لَهُ إِخْوَهٌ فَلِأُمِّهِ 􀀀 واهُ فَلِأُمِّهِ اَلثُّلُثُ فَإِنْ 􀀀 کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَ 􀀀 مِمّ تَرَكَ إِنْ
ا􀀀 اَلس احِ دٍ مِنْهُمَا دُُّسُ 􀀀 لِأَبَوَیْهِ لِکُ لِّ و
کانَ عَلِیماً 􀀀 اَللّ
􀀀
اَللّ إِنَّ هَ
􀀀
لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِیضَهً مِنَ هِ 􀀀 اؤُکُمْ 􀀀 اؤُکُمْ وَ أَبْن 􀀀 ا أَوْ دَیْنٍ آب 􀀀 اَلسُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِ یَّهٍ یُوصِ ی بِه
( حَکِیماً ( 11
(1)
ترجمه.
خداوند دربارة فرزندان شما را دستور می دهد که پسر را باندازة سهم دو دختر بدهید.اگر همۀ فرزندان دختر و از دو به بالا
باشند،سهم آنها دو سوم ترکۀ میت است و اگر وارث،فقط یک دختر باشد،سهم او نصف است و با بودن فرزند،براي هر یک
از پدر و مادر میت،یک ششم است و اگر میت را فرزندي نیست و پدر و مادر وارث او باشند براي مادرش یک سوم است و
اگر میت را برادران و خواهرانی است،براي مادرش یک ششم است،بعد از اجراي وصیت میت یا اداي دینش.شما نمی دانید
که کدامیک از پدران و مادران و فرزندانتان نفعشان به شما نزدیکتر است.فریضه اي است که از جانب خدا تعیین
شده.خداوند دانا و حکیم است.
ص : 42
1) سوره نساء آیۀ 11 سوره چهارم -1
بیان آیۀ 11
اشاره
قرائت
را بکسر حمزه خوانده اند در جاهاي دیگري « فلامه » را برفع و دیگران به نصب خوانده اند.حمزه و کسایی « واحده » اهل مدینه
را ابن عامر و ابن کثیر و ابو بکر از عاصم در هر دو مورد « یوصی » آمده است بکسر حمزه قرائت کرده اند.کلمۀ « ام » هم که کلمۀ
بفتح صاد خوانده اند.حفص اولی را بکسر صاد و دومی را بفتح صاد خوانده است.دیگران هر دو را بکسر صاد خوانده اند.
باشد یعنی: « کان » را منصوب بخوانیم تا خبر « واحده » بهتر این است که
را بکسر حمزه خوانده اند این است که همزه حرفی ثقیل است و بهتر است که « فلامه » علت اینکه کلمۀ « ان کانت الورثه واحده »
متقارب است و نظیر همین عمل نسبت بهاء نیز « هاء » با « همزه » از لحاظ حرکت تابع ما قبل خود باشد و مؤید آن این است که
فان کان له اخوه فلامه » دوم را اگر بکسر صاد بخوانیم،بملاحظۀ این است که میت در « یوصی ».« به،علیه » انجام میشود مثل
را بفتح صاد بخوانیم باعتبار این است که میت معینی « یوصی » عاید بآن است و اگر « یوصی » ذکر شده است و ضمیر « السدس
مورد نظر نیست.
اعراب
« لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ »
باشد،این است که این « یوصی » منصوب نشده تا مفعول « مثل » است و علت اینکه « اللّ
􀀀
یُوصِ یکُمُ هُ » جملۀ مبتدا و خبر و تفسیر جملۀ
را بضم حرف « ثلث و ربع و سدس » کلمات « اللّ فی اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین
􀀀
قال ه »: جمله حکایت از جملۀ قبل است یعنی
دوم و سکون آن میتوان تلفظ کرد چه ضمه ثقیل است.زجاج می گوید:کسی که می گوید اصل در این کلمات تخفیف بوده،
ص : 43
گفته،تغلیب « ابوان » را « اب و ام » سپس ثقیل شده اند،خطاست زیرا بناي کلام بر ایجاز است نه بر ثقل.علت اینکه
گفت،زیرا تولید اشتباه می کند و اگر اشتباه نشود مانعی نیست.این عقیده از « ابنان » نمیتوان « ابن و ابنه » ولی در « اب» است.براي
را تاکید می « اللّ
􀀀
یُوصِ یکُمُ هُ » باشد و در عین حال فعل « فلابویه » منصوب است بنا بر اینکه حال تاکیدي براي « فریضه ». زجاج است
است « یفرض علیکم فریضه » باشد زیرا معناي آن « اللّ
􀀀
یُوصِیکُمُ هُ » کند،ممکن است نصب آن بنا بر مصدریت و ناصب آن
شان نزول
من بیمار شدم و پیامبر گرامی با ابو بکر از من عیادت »: اللّ نقل کرده است که وي گفت
􀀀
محمد بن منکدر از جابر بن عبد ه
کردند.من بی هوش شدم.پیامبر گرامی آبی طلبید و به آن دعا خواند و وضو گرفت و بر من ریخت و من بهوش آمدم.گفتم:یا
اللّ ،با مالم چه کنم؟پیامبر گرامی ساکت شد و آیۀ مواریث دربارة من نازل گردید.
􀀀
رسول ه
برخی گفته اند: این آیه دربارة عبد الرحمن برادر حسان،شاعر معروف،نازل شده است.هنگامی که وي از دنیا رحلت
کرد،یک همسر و پنج برادر داشت.وارثان آمدند و مال را تصرف و زن را محروم کردند.زن پیش پیامبر گرامی شکایت کرد
و آیۀ مواریث نازل گردید.
این مطلب از سدي است.
ابن عباس می گوید:ارث براي اولاد بود و براي پدر و مادر و خویشاوندان از راه وصیت ممکن بود چیزي قرار بدهند.خداوند
این حکم را نسخ کرد و آیۀ مواریث را نازل فرمود.پیامبر گرامی فرمود:خداوند راضی نشد که ملک مقربی یا نبی مرسلی این
کار را بر عهده بگیرد،بلکه خود متولی تقسیم ترکه ها شد و حق هر کسی را باو واگذارد.
مقصود
«... دانِ وَ 􀀀 والِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ الْ
ا􀀀 لِلر نَصِیبٌ جالِ 􀀀ِّ » : قبلا خداوند بطور اجمال،فرمود
ص : 44
اکنون آن مطلب مجمل را در اینجا تفصیل می دهد و می گوید:
اللّ
􀀀
یُوصِیکُمُ هُ
لا􀀀 وَ » : :امر می کند شما را و بر شما واجب می سازد،زیرا وصیت خداوند چیزي غیر از امر و الزام نیست.در جاي دیگر میفرماید
سوره اسراء 33 )یعنی نفسی را که خدا کشتن آن را حرام کرده است ) « وَصّ بِهِ
اکُم 􀀀 ذلِکُمْ 􀀀 إِلاّ بِالْحَقِّ
􀀀
اللّ
􀀀
تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ هُ
جز به حق مکشید،این است امر و دستور خداوند به شما...
پس آنچه خداوند در این آیه بیان می کند بر ما فرض و حکم قطعی است.
لادِکُمْ 􀀀 فِی أَوْ
:در میراث اولادتان یا در میراث دادن به اولادتان.برخی گفته اند:
یعنی در امور اولادتان هنگامی که می میرید.آن گاه آنچه خداوند به آن وصیت کرده بیان می کند و می گوید:
لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ
:نصیب پسر از میراث،برابر نصیب دو دختر است.آن گاه نصیب دختر را ذکر کرده می گوید:
ساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ 􀀀 فَإِنْ کُنَّ نِ
:اگر بازماندگان تعدادي دختر بیشتر از دو تن باشند.
ا تَرَكَ 􀀀 ا م 􀀀 فَلَهُنَّ ثُلُث
:براي آنها از ترکه،دو سوم است.ظاهر این کلام این است که دو دختر،دو سوم مال نمی برند.لکن امت اسلامی بر آن است
که:حکم ارث دو دختر با حکم ارث بیشتر از دو دختر یکی است.براي توجیه این مطلب،وجوهی ذکر کرده اند:
-1 آیه در صدد بیان حکم دو دختر به بالا است و معناي آن این است که:
را « فوق » یعنی اگر دو دختر ببالا باشند براي آنها دو ثلث ترکه است.جز اینکه کلمۀ « فان کن اثنتین فما فوقها فلهن ثلثا ما ترك »
ذکر کرده است. « اثنتین » پیش از
از پیامبر گرامی روایت شده است که:
زن از سه روز به « لا تسافر سفرا ثلاثه ایام فما فوقها » یعنی « لا تسافر المراه سفرا فوق ثلاثه ایام الا و معها زوجها او ذو محرم لها »
بالا مسافرت نکند جز اینکه همراه او شوهر یا محرمش باشد.
-2 ابو العباس مبرد می گوید:آیه دلالت می کند بر اینکه دو دختر را از ترکه دو سوم است،زیرا وقتی که گفته شود:براي پسر
سهم دو دختر است و اولین عدد،یک
ص : 45
پسر و یک دختر است و براي پسر دو سوم و براي دختر یک سوم است،معلوم میشود که براي دو دختر دو سوم است.سپس
خداوند حکم بیشتر از دو دختر را بیان کرده است.
-3 سهم دو دختر،دو سوم است بدلیلی که براي آن دو چیزي فرض نمیکند.
«... ا تَرَكَ 􀀀 ا نِصْفُ م 􀀀 لالَهِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَه 􀀀 اللّ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَ
􀀀
یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ هُ » : این دلیل عبارت است از
(سوره نساء آیه 176 -اگر مردي بمیرد که فرزندي ندارد،براي خواهرش نصف و براي دو خواهر دو سوم ترکه است)بنا بر این
یک خواهر را مثل یک دختر یک دوم ترکه است و همانطوري که براي دو خواهر دو سوم است براي دو دختر نیز دو سوم
است.چنان که بیشتر از دو خواهر نیز با بیشتر از دو دختر فرقی ندارند و سهم آنها هم دو سوم است.اجماع نیز گواه است بر
سهم دو دختر نصف است. و »: اینکه حکم دو دختر با حکم دو خواهر یکی است.جز اینکه از ابن عباس روایت شده است که
سهم دو دختر نصف و یک دانگ است،چه »: نظام در کتاب از ابن عباس حکایت کرده است که « دو سوم سهم سه دختر است
بنا بر این سزاوار است که سهم دو دختر،ما بین سهم یک دختر و سه دختر « یک دختر را نصف و سه دختر را دو ثلث است
احِدَهً :اگر وارث یک دختر باشد. 􀀀 کانَتْ و 􀀀 وَ إِنْ «. باشد
فَلَهَا النِّصْفُ
:براي او نصف ترکۀ میت است.سپس بذکر میراث پدر و مادر پرداخته،میفرماید:
وَ لِأَبَوَیْهِ
:ضمیري که مضاف الیه است،کنایه از میت است که ذکر نشده،یعنی براي پدر و مادر میت.
کانَ لَهُ وَلَدٌ 􀀀 مِمّ تَرَكَ إِنْ
ا􀀀 الس احِدٍ مِنْهُمَا دُُّسُ 􀀀 لِکُلِّ و
:پس با بودن فرزند براي هر یک از پدر و مادر یک ششم ترکۀ میت است.خواه فرزند،پسر یا دختر،یکی یا بیشتر باشد.
پس از دادن سهم پدر و مادر،اگر وارث یک پسر یا چند پسر باشد،بقیه،براي آنهاست و بطور مساوي تقسیم می کنند و اگر
وارث،پسر و دختر باشد،سهم پسر دو برابر سهم دختر خواهد بود و اگر وارث،دختري باشد،سهم او نصف ترکه است و سهم
پدر و مادر
ص : 46
هر کدام یک ششم و باقی نیز به برأي ائمه ما به نسبت سهام به دختر و پدر و مادر رد میشود.
سوره انفال 8)یعنی خویشاوندان،در کتاب خدا برخی بر برخی ) « اللّ
􀀀
ابِ هِ 􀀀 ی بِبَعْضٍ فِی کِت 􀀀 حامِ بَعْضُ هُمْ أَوْل 􀀀 وَ أُولُوا الْأَرْ » : بدلیل
برتري دارند و ثابت شده است که قرابت والدین و فرزند،مساوي است زیرا همانطوري که فرزند،بلافاصله با میت،خویشاوند
میشود پدر و مادر نیز بلاواسطه خویشاوندي پیدا می کنند.فرزند زاده جاي فرزند را میگیرد و با پدر و مادر شریک می شود و
هر فرزندي جانشین کسی میشود که بواسطۀ او با میت،قرابت پیدا می کند.درباره اي از این مسائل میان فقها اختلاف است.
فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ
شامل فرزند و فرزند زاده هر دو میشود. « ولد » :اگر براي میت فرزندي و فرزند زاده اي نباشد.بملاحظۀ اینکه کلمۀ
واهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ 􀀀 وَ وَرِثَهُ أَبَ
:و فقط پدر و مادر وارث میت باشند،سهم مادر یک سوم است و ظاهر آن این است که بقیه براي پدر خواهد بود.این مساله
اجماعی است.در همین فرض اگر میت شوهر داشته باشد،سهم شوهر نصف و سهم مادر یک سوم و سهم پدر بقیه
است.مذهب ابن عباس و ائمۀ ما همین است.کسانی که معتقدند که:براي مادر ثلث باقی است نه ثلث اصل،ظاهر آیه را ترك
کرده اند در همین فرض،اگر میت،داراي زنی باشد،سهم زن یک چهارم و سهم مادر یک سوم و بقیه سهم پدر است.
کانَ لَهُ إِخْوَهٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ 􀀀 فَإِنْ
نیز مؤید « و ورثه ابواه » در صورتی بمادر یک ششم داده میشود که میت پدر داشته باشد.جملۀ « اخوه » :بعقیدة اصحاب ما با بودن
یعنی اگر میت داراي برادران و « فان کان له اخوه و ورثه ابواه فلامه السدس »: همین مطلب است و تقدیر جمله این است که
خواهران باشد و پدر و مادر هر دو وارث او باشند، سهم مادر یک ششم است.برخی از اصحاب ما معتقدند که حتی اگر پدر
هم نباشد، سهم مادر یک ششم است.فقهاي اهل تسنن نیز بر همین عقیده اند.
این مساله اتفاقی است که دو برادر،سهم مادر را از یک سوم به یک ششم تنزل می دهند.از ابن عباس روایت شده است که
« اخوه » مادر بکمتر از سه برادر و خواهر،سهمش به یک ششم تنزل پیدا نمی کند.مقتضاي ظاهر آیه نیز همین است چه کلمۀ
ص : 47
جمع است و اقل جمع سه تاست.اصحاب ما می گویند:دو برادر یا سه خواهر و برادر یا چهار خواهر حاجب مادر قرار می
گیرند و سهم او را به یک ششم تنزل می دهند، بشرطی که اینها با میت از یک پدر و مادر یا لا اقل از یک پدر باشند.بنا بر
هر گاه دو برادر باشند حاجب میشوند و بعقیدة ابن عباس باید سه نفر باشند.گفته « اخوه » این مورد اختلاف،این است که
یعنی بارهاي خود را « وضعا رحالهما » اند:عرب بعدد دو نیز اطلاق جمع می کند.سیبویه حکایت کرده است که می گویند
سوره انبیاء آیه 78 )یعنی ) « شاهِدِینَ 􀀀 کُنّ لِحُکْمِهِمْ
ا􀀀 و »َ : بیشتر از دو تا نیست.خداوند متعال میفرماید « رحال » گذاشتند و منظور از
به دو نفر اطلاق شده است. « هم » سلیمان و داود است و ضمیر جمع « ایشان » ما گواه حکم ایشان بودیم و منظور از
خود ارثی نمی برند از ارث مادر مانع میشوند و به پدر کمک می کنند،زیرا وظیفۀ پدر است که « اخوه » قتاده می گوید،با اینکه
مخارج آنها را تامین کند و هزینۀ زناشویی آنها را بدهد نه مادر.از اینجا بر می آید که قتاده معتقد است که اخوة مادري
حاجب مادر نمیشوند و عقیدة اصحاب ما نیز همین است زیرا پدر عهده دار تامین مخارج اخوة مادري میت نیست.
ا أَوْ دَیْنٍ 􀀀 مِنْ بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوصِی بِه
:چنان که گفته ایم،تقسیم ترکه پس از پرداخت دین و اجراي وصیت میت است،در این مطلب خلافی نیست که اداي دین بر
وصیت و میراث مقدم است،اگر چه دین همۀ مال را فرا گیرد.برخی گفته اند:وصیت هم بر میراث مقدم است و برخی گفته
یعنی کسی که براي او وصیت شده است)با سایر ورثه شرکت می کند-یک سوم مال براي او و دو سوم مال )« موصی له »: اند
براي ورثه است.
از امیر المؤمنین(ع)روایت شده است که شما در این آیه وصیت را پیش از دین قرائت می کنید و پیامبر گرامی 6 دستور داد
یعنی یا)براي یکی از دو )« او » مقدم شده،این است که لفظ « دین » بر « وصیت » که اداي دین پیش از وصیت باشد.علت اینکه در آیه
چیز یا یکی از چند چیز است و دلالتی بر ترتیب ندارد.گویی چنین می گوید:
بعد از یکی از این دو،ارث را باید تقسیم کرد.خواه دین و وصیت هر دو باشند و خواه
ص : 48
یعنی با حسن یا ابن سیرین یا هر دو مجالست کن. « جالس الحسن او ابن سیرین »: فقط یکی از آنها باشند.مثل اینکه می گویند
لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً 􀀀 اؤُکُمْ 􀀀 اؤُکُمْ وَ أَبْن 􀀀 آب
:در معنی این قسمت وجوهی ذکر شده است:
-1 شما نمی دانید کدامیک از پدر و مادر و اولاد در دنیا براي شما نافع ترند تا مطابق استحقاقش به او ارث دهید ولی خداوند
بر طبق حکمت خود سهم آنها را تعیین می کند.این وجه از مجاهد است.
-2 شما نمی دانید کدامیک از ایشان در سعادت دنیا و دین شما مؤثرترند ولی خداوند می داند و مال را بر طبق مصلحت خود
میان ایشان قسمت می کند-این وجه از حسن است.
-3 شما نمی دانید که نفع پدران و مادران که به تربیت شما همت گماشته اند براي شما بیشتر است یا نفع شما براي پدران و
مادران که خدمتگزاري آنها می کنید، بیشتر است.این وجه از جبایی است.
-4 مقصود این است:پدران و مادران و فرزندانی که در برابر خداوند مطیع تر باشند،در روز قیامت درجۀ ایشان والاتر است و از
آنجا که خداوند مقام برخی از مؤمنان را بوسیلۀ برخی دیگر بالا می برد،هر گاه مقام پدر بالاتر باشد.مقام فرزند را هم بخاطر
او بالا می برد تا چشم او را روشن سازد و هر گاه مقام فرزند بالاتر باشد، مقام پدر و مادر را بخاطر او بالا می برد تا چشم
ایشان را روشن سازد این وجه از ابن عباس است.
-5 شما نمی دانید کدامیک از شما می میرید تا دیگري از آنکه مرده است ارث ببرد.بنا بر این در آرزوي مرگ دیگري مباشید
و مرگ او را تعجیل مکنید.این وجه از ابو مسلم است.
اللّ
􀀀
فَرِیضَهً مِنَ هِ
:این است فریضه اي که خداوند تعیین فرموده است.
کانَ عَلِیماً حَکِیماً 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:او همواره بمصالح شما داناست و قوانین او در مورد
ص : 49
ارث مال،حکیمانه است.
فعل ماضی است یعنی:بود)سه قول است: )« کان » زجاج می گوید:در کلمۀ
-1 سیبویه می گوید:مردم مشاهده میکردند که خداوند داراي علم،حکمت، مغفرت و تفضل است:از اینرو بآنها گفته شد
مشاهدة شما صحیح بوده و خدا هم چنان بود که شما مشاهده کرده اید.
-2 حسن می گوید:خدا پیش از خلقت چیزها به آنها دانا و در تدبیر و تقدیر چیزها کارش حکیمانه بود.
-3 برخی گویند:تعبیر از این چیزها بزمان گذشته مثل تعبیر به حال و آینده است و در حقیقت،زمان در اینجا ملغی است و پیش
خدا همه چیزها بر یک حالند،خواه گذشته باشد یا حال یا آینده .
ص : 50
[ [سوره النساء ( 4): آیه 12
اشاره
ا أَوْ دَیْنٍ وَ 􀀀 مِمّ تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوصِینَ بِه
ا􀀀 اَلر ک لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ بُُّعُ انَ 􀀀 و فَإِنْ اجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ لََدٌ 􀀀 ا تَرَكَ أَزْو 􀀀 وَ لَکُمْ نِصْفُ م
کانَ 􀀀 ا أَوْ دَیْنٍ وَ إِنْ 􀀀 مِمّ تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِ یَّهٍ تُوصُونَ بِه
ا􀀀 اَلثُّم ک لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ نُُ انَ 􀀀 و فَإِنْ مِمّ تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ لََدٌ
ا􀀀 اَلر لَهُنَّ بُُّعُ
کاءُ فِی اَلثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ 􀀀 ذلِکَ فَهُمْ شُرَ 􀀀 کانُوا أَکْثَرَ مِنْ 􀀀 احِ دٍ مِنْهُمَا اَلسُّدُسُ فَإِنْ 􀀀 لالَهً أَوِ اِمْرَأَهٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ و 􀀀 رَجُلٌ یُورَثُ کَ
( اَللّ عَلِیمٌ حَلِیمٌ ( 12
􀀀
اَللّ وَ هُ
􀀀
ا أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّهً مِنَ هِ 􀀀 ی بِه 􀀀 وَصِیَّهٍ یُوص
(1)
ترجمه:
و براي شماست نصف ترکه زنانتان اگر فرزندي نداشته باشند و اگر داراي فرزند باشند براي شما یک چهارم است بعد از
اجراي وصیتی که کرده اند اداي دینی که دارند و براي زنان شما یک چهارم ترکه بر شماست اگر براي شما فرزندي
نباشد،پس اگر داراي فرزند هستید،براي ایشان یک هشتم ترکه شماست بعد از اجراي وصیتی که کرده اید یا اداي دینی که
دارید و اگر مردي یا زنی وارث کلاله اي دارد و داراي برادر یا خواهر مادري است،سهم هر کدام از آنها یک ششم و اگر
بیشتر از یکی باشند در یک سوم بطور مساوي شریکند،بعد از وصیتی که شده است یا دینی که موجود است،حال آنکه نباید
طوري وصیت کنند که بوارث زیانی برسد این است دستوري از جانب خداوند و خدا دانا و حکیم است.
ص : 51
1) آیۀ 12 سورة نساء جزء چهارم سوره چهارم -1
بیان آیۀ 12
اشاره
قرائت
به تشدید راء قرائت کرده است و « نورث » را به کسر راء خوانده است و عیسی بن عمر ثقفی « یورث » بنا به روایت شواذ،حسن
بفتح را و )« یورث » بفتح راء و کسر راء)و )« یورث » « وصیت » به « مضار » به اضافۀ « غیر مضار وصیه »: حسن نیز قرائت کرده است
هستند اولی از باب افعال و دومی از باب تفعیل است و هر دو از افعالی هستند که احتیاج بدو مفعول « ورث » تشدید آن)از ماده
بارث می دهد مال )« یورث وارثه ماله » دارند و هر گاه بصیغۀ معلوم قرائت شوند یکی از مفعولهاي آنها محذوف است یعنی
خود را بوارث خود)نه تنها حذف یک مفعول جایز است بلکه گاهی هر دو مفعول هم حذف می شود مثل:
باي کتاب ام بأیه سنه
تري حبهم عاراً علی و تحسب
هر دو مفعولش حذف شده « تحسب » یعنی:بکدام کتاب یا بکدام سنت،محبت ایشان را بر من ننگ دیده و ننگ می پنداري.فعل
است.
باضافه)بخوانیم معنی آن این است که:از جهت وصیت،یا هنگام وصیت،ضرر زننده نباشید،چنان که )« غیر مضار وصیه » اگر
یعنی دلیر « شجاع حرب و کریم مسأله »: یعنی نرمی پوست در موقع تجرد و چنان که گفته می شود « بضه المجرد »: طرفه گوید
در موقع جنگ و بزرگوار و صاحب کرم در موقع سؤال.
لغت
عدد را فرا می گیرد و کلاله،اصل « کل » سر را احاطه می کند و « اکلیل » کلاله:اصل این کلمه احاطه و فرا گرفتن است چنان که
نسب را که از نسب پدري و فرزندي است فرا می گیرد و(منظور از آن خواهران و برادران میت هستند)ابو مسلم،این
ص : 52
گرفته است چه کلالۀ میت،در حقیقت کل بر ورثۀ می شوند.حسین بن مغربی می گوید:اصل این کلمه بمعنی « کل » کلمه را از
پشت(از اکل)است.عرب می گوید:
یعنی مرا پشت سر گذاشت.عرب وقتی کلمه کلاله را بکار می برد از آن جملۀ نسب و وراثت،اراده می « و لانی فلان اکله »
کند.عامر بن طفیل گوید:
و انی و ان کنت بن فارس عامر
و فی السر منها و التصریح المهذب
فما سودینی عامر عن کلاله
اللّ ان اسمو بام و لا اب
􀀀
ابی ه
یعنی:اگر چه من از قبیلۀ عامر هستم و در این قبیله اصالت دارم،ولی قبیلۀ من بمن از راه وراثت،سیادت نبخشیده است.خداوند
عن وراثه روایت شده است). « عن کلالۀ » امتناع دارد که من بوسیلۀ پدر و مادر،شانی و مقامی پیدا کنم(بجاي
زیاده بن زید عذري می گوید:
و لم ارث المجد التلید کلاله
و لم یان منی فتره لعقیب
یعنی:من بزرگی قدیم را از راه وراثت،بدست نیاورده ام و ضعف و سستی از جانب آنان که بعد آیند،دامنگیر من نشده است.
اعراب
صفت رجل است « یورث کلاله » فعل تام است و جمله « کان ». نصب کلاله بنا بر مصدر بودن است که جانشین حال شده
است و ذو الحال ضمیر مستقر در آن « یورث » عامل حال « اگر مردي یافت شود که ارث او به نسب کلاله اي برسد »: یعنی
و کان فعل ناقص باشد.زجاج گوید: « کان » است.ممکن است نصب کلاله باعتبار بودن خبر براي
بفتح راء)قرائت کرده،کلاله را حال می ) « یورث » بکسر راء)قرائت کرده،کلاله را مفعول می گیرد و کسی که )« یورث » کسی که
گیرد.
«. اللّ بذلک وصیه
􀀀
یوصیکم ه »: مصدر منصوب است یعنی « وصیه » حال است « غیر مضار »
مقصود
خداوند شوهران را مخاطب ساخته می فرماید:
ص : 53
اجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ 􀀀 ا تَرَكَ أَزْو 􀀀 وَ لَکُمْ نِصْفُ م
:اگر همسرانتان داراي فرزند یا فرزند زاده اي نباشند،نصف ترکۀ آنها به شما می رسد.
مِمّ تَرَکْنَ
ا􀀀 الر ک لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ بُُّعُ انَ 􀀀 فَإِنْ
:اگر آنها داراي فرزند یا فرزند زاده باشند، یک چهارم ترکه مال شماست.
ا أَوْ دَیْنٍ 􀀀 مِنْ بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوصِینَ بِه
:در بارة وصیت و دین،قبلا بحث شد.
مِمّ تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ
ا􀀀 الر وَ لَهُنَّ بُُّعُ
:اگر داراي فرزند نباشید،همسرانتان یک چهارم ترکه را خواهند برد.
مِمّ تَرَکْتُمْ
ا􀀀 الثُّم ک لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ نُُ انَ 􀀀 فَإِنْ
:اگر داراي پسر یا دختر یا نوه اي باشید، سهم ایشان از ترکۀ شما یک هشتم است.
ا أَوْ دَیْنٍ 􀀀 مِنْ بَعْدِ وَصِیَّهٍ تُوصُونَ بِه
:در این باره قبلا بحث شده است.سپس در صدد بیان میراث فرزند مادر برآمده،می فرماید:
لالَهً 􀀀 کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَ 􀀀 وَ إِنْ
: در بارة معناي کلاله اختلاف شده است:
-1 بعقیدة جماعتی از صحابه و تابعین که ابو بکر و عمر و ابن عباس(بنا بر یکی از دو روایت)و قتاده و زهري و ابن زید از
ایشانند،کلاله غیر از پدر و فرزند است.
بنا بر روایتی دیگر،بعقیدة ابن عباس کلاله غیر از پدر است.
-2 ضحاك و سدي گویند:کلاله اسم است براي میتی که از او ارث برده می شود.
-3 بنا به آنچه از ائمه علیهم السلام روایت شده،کلاله خواهران و برادران میت هستند.آنچه در این آیه ذکر شده است خواهران
و برادران مادري میت هستند.
در آخر همین سوره،آنهایی ذکر شده اند که خواهران و برادران مادري و پدري یا تنها پدري میت هستند.
أَوِ امْرَأَهٌ
بنا بر قول کسی که خود میت را کلاله می نامد مقصود این است: « کانَ رَجُلٌ 􀀀 وَ إِنْ » :عطف است بر
اگر مرد کلاله اي یا زن کلاله اي مالش به ارث برده شود...و بنا بر قول کسی که وارث زنده را کلاله می نامد،مقصود این
است:
ص : 54
اگر مردي یا زنی مالش به ارث برده شود و وارث او کلاله باشد...عقیدة ابن عمر و اهل کوفه همین است و مؤید آن روایتی
پیامبر گرامی نزد من آمد و من بیمار بودم،گفتم:میراثم را چکار کنم؟وارثان من همه کلاله »: است که از جابر نقل شده است
اي هستند.از این رو آیۀ ارث نازل شد(و تکلیف کلاله را روشن کرد).بنا بر این کلاله کسانی هستند که میت را احاطه کرده و
بر او کل شده اند مثل خواهران و برادران.لکن پدر و مادر و فرزند کلاله نیستند،زیرا اصل خویشاوندي همان رابطۀ پدر و
مادري و فرزندي است و آنها با این رابطه با میت،پیوند می خورند و کسانی که رابطۀ پدر مادري و فرزندي با میت ندارند،از
اصل خویشاوندي خارج هستند،مع الوصف برادران و خواهران از غیر جهت ولادت و رابطۀ مذکور با میت ارتباط پیدا می
است(تاج)که سر را فرا می گیرد و آن را احاطه می کند « اکلیل » نظیر « کلاله » کنند و این رابطه را فرا می گیرند.بنا بر این کلمۀ
ولی خود سر نیست.چه پدر و مادر در یک طرف و فرزند در طرف دیگر میت قرار دارند و هر گاه شخصی بمیرد و پدر و
نامیده می شود و چنین میتی بنحو « کلاله » مادر و فرزند نداشته باشد، دو طرف او خالی مانده است و این خالی بودن دو طرف
( کلاله اي از او ارث برده می شود. ( 1
وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ
:یعنی میت داراي خواهر یا برادر مادري باشد.
کاءُ فِی الثُّلُثِ 􀀀 ذلِکَ فَهُمْ شُرَ 􀀀 کانُوا أَکْثَرَ مِنْ 􀀀 احِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ 􀀀 فَلِکُلِّ و
:خواهر و برادر امّی هر گاه منحصر بفرد باشند یک ششم می برند و اگر بیشتر از یک نفر باشند،یک سوم مال را بطور مساوي
میان خود تقسیم می کنند.امت اسلامی متفقند که خواهران
ص : 55
1) -خلاصۀ مطلب این است که میتی که وارث او خواهران و برادران باشند،ارث او کلاله اي خواهد بود.کلاله یا خواهران -1
و برادرانند یا خود میت.اگر خواهران و برادران را کلاله بنامیم چنان که از روایت جابر برمی آید به اعتبار این است که آنها
میت را احاطه می کنند یا بر او کل می شوند. و اگر میت را کلاله بنامیم بملاحظۀ این است که اطراف او از پدر و مادر و
فرزند خالی است و عدم وجود اینها او را احاطه کرده و کلاله است.قسمت هاي اول کلام مؤلف،نظر اول را تأیید می کند و
قسمتهاي اخیر آن مخصوصاً از مثال اکلیلی به بعد،نظر دوم را تأیید می کند که چندان محکم به نظر نمی رسد.
و برادران مادري در ارث مساوي هستند.
ا أَوْ دَیْنٍ 􀀀 ی بِه 􀀀 مِنْ بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوص
:بیان آن گذشت.
اللّ
􀀀
غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّهً مِنَ هِ
:در اینجا از ضرر زدن در موقع وصیت،منع کرده است یعنی نباید وصیتی کنند که بحال ورثه مضر باشد قتاده گوید:منظور این
است که به میراث نباید ضرر زد.خداوند نه در حال حیات،باین ضرر راضی است نه بعد از مرگ یعنی نباید وارثان به یکدیگر
ضرر وارد کنند.
برخی گفته اند:منظور این است که نه باید وصیت کند به دینی که بر ذمه اش نیست و مقصودش این باشد که بوارث ضرر
بزند.بنا بر این وصیتش مضر بمیراث است و بموجب آن همۀ مال یا قسمتی از آن به بیگانه اي تعلق می گیرد.یا بدینی اقرار می
کند که حقیقتی ندارد.براي این که وارث را از میراث منع کند یا در حال مرض،دستور می دهد که دینش را ادا کنند یا مالش
ضرر زدن در موقع »: را بفروشند و قیمت آن را دریافت و مصرف کند تا چیزي نصیب وارث نشود.در حدیث است که
.« وصیت،از گناهان کبیره است
اللّ عَلِیمٌ
􀀀
وَ هُ
:خداوند بمصالح بندگانش آگاه است و دستورش در مورد قسمت میراث و وصیت و...حکیمانه است.
حَلِیمٌ
:نسبت به عقوبت معصیتکاران،عجله نمی کند و بوسیلۀ مهلت و انتظار، بر آنها منت می گذارد.
این دو آیه،در مورد تعیین سهام وارثان است،و ما قسمت مختصري از احکام ارث را بالهام از ائمه اهل بیت،ذکر می کنیم و از
آنجا که در این مساله اختلافات، بسیار است،از ذکر اموال دیگران خودداري می کنیم،چه باعث طول سخن خواهد شد.
کسانی که طالب تفصیل باشند به کتبی که در اینباره نگاشته شده،رجوع کنند.
باید دانست که استحقاق ارث از دو راه ممکن است:نسب و سبب.سبب عبارت از زوجیت و ولاء است.میراث زوجیت،همواره
با نسب همراه است ولی میراث ولاء
ص : 56
در صورتی است که نسبی موجود نباشد.نسب بر دو قسم است: 1-پدر و مادر و کسانی که به آنها نسبت دارند 2-فرزند و
فرزند فرزند و...
سه چیز باعث می شوند که انسان از ارث محروم گردد:کفر،رقیت(بنده بودن) و قتل وارث،کسی را که از او ارث می برد.غیر
از این سه مانع،مانع دیگري نمی تواند پدر و مادر و فرزند و شوهر و زن را از اصل ارث منع کند.
وارثان بر سه قسمند: 1-فرزند از ارث بردن فرزند زاده و برادرزاده و خواهر زاده،منع می کند،همچنین از ارث بردن
خویشاوندان پدري و مادري نظیر عمو و عمه و خال و خاله جلوگیري می کند.همچنین از ارث بردن پدر و مادر میت نسبت
بمازاد از یک ششم منع می کند،مگر این که میت داراي یک دختر یا دو دختر باشد که در این صورت آنچه زیاد می آید
مجددا سهمی هم به پدر و مادر داده می شود.
-2 پدر و مادر خویشاوندان خود را از ارث بردن مانع میشوند.مثل برادر و خواهر و پدر و مادر خود را...
-3 زن و شوهر هیچگونه منعی در راه ارث بردن دیگران ایجاد نمی کنند.
فرزند زادگان در صورت نبودن فرزند،جانشین فرزند می شوند و از لحاظ منع نیز کار فرزند را انجام می دهند و آنهایی که
نزدیکترند با آنهایی که دورترند تقدم دارند.فرزند برادر و خواهر نیز در صورت نبودن خواهر و برادر جانشین ایشان- می
شوند و با جد و جده،شریک می شوند.
میراث نسب،دو نوع است:
-1 به فرض 2-به قرابت.فرض آن مقداري است که خداوند در قرآن کریم براي هر وارثی تعیین کرده است.کسانی در فرض
اجتماع می کنند که قرابتشان نسبت به میت یکسان باشد مثل دختر یا دخترانی که با پدر و مادر یا یکی از آنها همراه باشند چه
هر یک از آنان مستقیماً با میت،قرابت پیدا می کنند.هر گاه یکی از آنها به- تنهایی وارث میت باشد،همۀ مال نصیب او می
شود،منتهی قسمتی را بفرض و قسمتی را بقرابت می برد و هر گاه همگی با هم جمع شوند،هر کدام سهم خود را می برند و
ص : 57
باقی مال را به نسبت سهامشان به آنها رد می کنند و اگر ترکه بواسطه مزاحمت زن یا شوهر،از سهام کم بیاید،ضرر متوجه
دختر یا دختران می شود نه پدر و مادر و زن و شوهر.
ممکن است کلالۀ پدري و مادري یا فقط پدري با کلالۀ مادري جمع شوند بخاطر اینکه قرابت آنها نسبت به میت یکسان
است.اگر ترکه از سهام ایشان زیاد بیاید ما زاد را بکلاله پدري و مادري یا فقط پدري می دهند نه به کلالۀ مادري.
زن و شوهر هرگز از سهمشان چیزي کم نمی شود.بنا بر این هر گاه کلاله پدري با کلالۀ مادري جمع شود،براي کلاله مادري
تنها،یک ششم و براي کلاله مادري متعدد یک سوم است و باقی براي کلالۀ پدري و با وجود کلاله پدري و مادري،کلالۀ
پدري ارث نمی برد.
کسانی که فقط بقرابت ارث می برند،مهمترین آنها پسر،سپس فرزند یا فرزندان اوست که جانشین او می شوند،بطن اول و
نسل اول همیشه از بطنها و نسلهاي بعدي جلوگیري می کنند.پس از پسر،پدر نیز در صورت نبودن فرزند بقرابت ارث می برد
و همۀ مال در صورتی که تنها باشد به او تعلق می گیرد.پس از پدر،کسانی که بوسیلۀ پدر با میت،قرابت پیدا می کنند مثل
فرزند پدر یا پدر پدر یا عمو یا عمه،ارثشان بقرابت است.بنا بر این جد(که پدر پدر است)یا برادري که فرزند پدر است،در
تقسیم « دو سهم بجاي پسر و یک سهم براي دختر » یک درجه است همچنین جده با خواهر در یک درجه است و مال را بقائدة
می کنند.کسانی که نسبت به میت،دو سبب قرابت دارد از کسی که فقط یک سبب دارد. مانع می شود،فرزندان خواهر و
برادر،جاي پدر و مادر خود را می گیرد و با جد و جده در تقسیم مال شریک می شوند، چنان که فرزند زاده جاي فرزند را
می گیرند و با پدر و مادر در تقسیم مال شرکت می کند همچنین جد و جده هر چند دور باشند،یا خواهران و برادران میت و
اولاد ایشان در تقسیم ارث،شریکند.از خویشاوندان مادري،جد و جدة مادري و خویشاوندان آنها مثل خال و خاله،بقرابت ارث
می برند و اولاد مادر بفرض وارث هستند نه قرابت
ص : 58
پس جد و جده مادري با برادر و خواهر مادري هم سهمند و هر گاه خویشاوندان پدري و خویشاوندان مادري با هم جمع
شوند و از لحاظ درجه خویشاوندي مساوي باشد براي خویشاوندان مادري یک سوم بطور مساوي است و براي خویشاوندان
پدري باقی مال و سهم پسران دو برابر دختران است و هر گاه یکی از خویشاوندان پدري و مادري از دیگري دورتر باشد و
دیگري نزدیکتر،آنکه دورتر است سقوط می کند،خواه از طرف پدر باشد،خواه از طرف مادر به جز در یک مساله و آن
مساله این است که پسر عموي پدري و مادري با عموي پدري جمع شوند که در اینجا پسر عمو بر عمو مقدم است و ارث را
می برد.این بود اصل مسائل ارث و براي فروع آن شرحی مفصل است که علما در کتابهاي فقهی شرح داده اند .
ص : 59
[ [سوره النساء ( 4): آیات 13 تا 14
اشاره
ذلِکَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ ( 13 ) وَ مَنْ 􀀀 ا وَ 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 ارُ 􀀀 جَنّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْه
اتٍ 􀀀 ی اَللّ وَ رَسُولَهُ ُدْخِلْهُ
􀀀
اَللّ وَ مَنْ یُطِعِ هَ
􀀀
تِلْکَ حُ دُودُ هِ
( ذابٌ مُهِینٌ ( 14 􀀀 ا وَ لَهُ عَ 􀀀 خالِداً فِیه 􀀀 اراً 􀀀 اَللّ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ن
􀀀
یَعْصِ هَ
(1)
ترجمه
این است حدود خدا و کسی که خدا و رسولش را اطاعت کند،خداوند او را داخل بهشتهایی می کند که از زیر آن نهرها
جریان دارد و در آنجا جاودانی هستند و این رستگاري بزرگی است.
و کسی که خدا و رسولش را معصیت کند و از حدود او تجاوز کند،خداوند او را براي همیشه داخل جهنم می کند و براي او
عذابی اهانت آور است.
ص : 60
1) -سورة نساء س 4 آیۀ 13 و 14 -1
14- بیان آیۀ 13
اشاره
قرائت
نافع و ابن عامر-ندخله-به نون و دیگران-یدخله-به یاء خوانده اند.اگر به نون بخوانیم:عدول از لفظ غیبت تکلم شده است تا
لاکُمْ ... سَنُلْقِی -(سوره آل عمران آیه 151 )یعنی بلکه خداوند مولاي 􀀀 اللّ مَوْ
􀀀
کبریا و جلال خداوندي را ظاهر سازد مثل: -بَلِ هُ
اللّ -است.
􀀀
شماست...بزودي می افکنیم...و اگر بیاء بخوانیم فعل بلفظ غیبت و فاعل آن- ه
لغت
حدود:جمع حد،فاصلۀ میان دو چیز.اصل این کلمه از منع و فصل است.
حدود خانه،باین ملاحظه گفته می شود که خانه را از اطراف خود جدا می کند و فصل می دهد.
فوز:فلاح،رستگاري
اعراب
ا􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀
:منصوب است و حال،زجاج گوید:-یدخلهم مقدرین الخلود فیها-یعنی آنها را داخل می سازد در حالی که تقدیر آنها
جاودانی بودن در آن است.حال گاهی براي زمان آینده می آید مثل:-مررت برجل معه باز صائدا به غداً- یعنی بمردي
گذشتم که با او بازي بود که می خواست فردا با آن شکار کند.
ا􀀀 خالِداً فِیه 􀀀
.یا منصوب است و حال،نظیر آنچه در بالا ذکر شد.یا صفت است براي-نار-نظیر این مثال.-زید مررت بدار ساکن فیها-یعنی
گذشتم به خانه اي که زید در آن ساکن بود و ضمیر حذف شده است یعنی.ساکن هو فیها و در آیه یعنی خالدا هو فیها چه
اسم فاعل هر گاه صفت براي چیزي و ضمیر آن عائد به چیزي دیگر باشد،دیگر ضمیر در آن مستتر نمی شود بر خلاف فعل
که اگر گفته شود
ص : 61
زید مررت بدار یسکن فیها ضمیر در فعل مستتر می شود.
مقصود
پس از آن که خداوند قانون ارث را تعیین کرد،بدنبال آن به کسانی که اطاعت کنند وعده ثواب و به کسانی که سرپیچی
کنند.بیم عقاب داد و فرمود.
اللّ
􀀀
تِلْکَ حُدُودُ هِ
.این دستورهایی که در باره ارث و یتیمان بیان کردم حدود- خداوند و مرزهایی است که نباید از آنها گذشت.این معنی از
زجاج است.در بارة معناي حدود،اقوالی است.
-1 شرطها،یعنی این است شرطهاي خدا،این قول از سدي است.
-2 ابن عباس گوید.یعنی این است طاعت خداوند.
-3 این است تفصیلات خداوند در بارة ارث.این معنی بنظر محکم تر است.
پس مراد این است که:تقسیمی که خدا کرده و فریضه هایی که تعیین کرده و حق زندگان را از مردگان بیان فرموده،میان
طاعت و معصیت او جدایی می افکند زیرا معناي حدود خدا،همان حدود طاعت خداست که بخاطر وضوح،اختصار شده
است.
اللّ وَ رَسُولَهُ
􀀀
وَ مَنْ یُطِعِ هَ
:کسی که خدا و رسول را در اوامر ایشان و بقولی در مقررات ارث،اطاعت کند...
ارُ 􀀀 جَنّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْه
اتٍ􀀀 ی دُْخِلْهُ
:خداوند او را به بهشتهایی داخل می کند که از زیر درختان و بناهاي آنها آب نهرها جریان دارد.در اینجا دو مضاف حذف
ا :دائم در آنجا هستند. 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 « من تحت اشجارها و ابنیتها ماء الانهار »: شده و مضاف الیه ها باقی مانده است یعنی
ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ 􀀀 وَ
:رستگاري بزرگ همین است.در اینجا رستگاري را توصیف به بزرگی کرده ولی بیان نکرده است که این رستگاري نسبت به
چیست؟.و مراد این است که رستگاري اخروي نسبت بمنفعت حیازت ترکۀ میت،بزرگ است،چه امر دنیا نسبت بامر
آخرت،حقیر است.
علت این که طاعت خدا را در مورد تقسیم میراث،آورده،در حالی که طاعت
ص : 62
خدا در همه جا پسندیده است،این است که موقعیت طاعت خدا را در زمینۀ تقسیم ارث نشان بدهد و مردم را ترغیب به آن
کند و از مخالفت آن بترساند.
اللّ
􀀀
وَ مَنْ یَعْصِ هَ
و رسوله:کسی خداوند را در احکام ارث و غیر آن معصیت کند.
وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ
:و از طاعاتی که معین کرده است تجاوز کند.
ا􀀀 خالِداً فِیه 􀀀 اراً 􀀀 یُدْخِلْهُ ن
اهانت )« مهین » ذابٌ مُهِینٌ :و براي او عذابی اهانت آور است.عذاب را 􀀀 :خداوند او را براي همیشه داخل جهنم می کند وَ لَهُ عَ
کننده)نامیده است،بخاطر اینکه خداوند بطور اهانت آمیزي،شخص عاصی را کیفر می دهد،همانطوري که مؤمن را بوجه
کرامت و احترام پاداش می دهد.
برخی به این آیه استدلال کرده اند که نمازگزارانی که مرتکب گناه کبیره می شوند، در آتش جهنم مخلد خواهند بود.لکن
دلالت دارد بر اینکه انسان همۀ حدود الهی را مورد تجاوز قرار دهد و چنین انسانی « یَتَعَدَّ حُ دُودَهُ » این مطلب بعید است زیرا
کافر خواهد بود و بدون خلاف،کسی که مرتکب گناه صغیره می شود،از عموم آیه خارج است،اگر چه وي عاصی است و
حدي از حدود خدا را مورد تجاوز قرار داده است و اگر جایز باشد که مرتکب گناه صغیره را بدلیلی،از عموم آیه خارج
کنیم،جایز است که مرتکب گناه کبیره اي که اهل نماز باشد نیز از عموم آیه خارج بدانیم و بدلیل شفاعت و تفضل و عفو
الهی او را مخلد در آتش جهنم ندانیم. وانگهی ما ناگزیریم که شخص تائب را از عموم آیه خارج بدانیم،چه دلایلی موجود
است که خداوند توبۀ گناهکاران را می پذیرد.بدین ترتیب کسانی که در پرتو تفضل الهی مورد عفو قرار می گیرند،از آیه
خارجند و دلایلی داریم که کسانی که مشمول عنایات و الطاف خداوند شده اند،کم نیستند.پس اگر بگویند خداوند
گنهکاري را عفو نمی کند و این را از دلالت آیه استفاده کنند،باید بگویند عاصی هم اختیار توبه نمی کند و این را هم
مستفاد از آیه بدانند.علاوه بر این،در میان مفسران کسانی هستند که آیه را حمل کرده اند بر موردي که شخص از حدود
خداوند تجاوز و او را معصیت کند و رفتار خود را حلال و پسندیده شمارد بدیهی است که چنین کسی جز کافر،نمی تواند
باشد .
ص : 63
[ [سوره النساء ( 4): آیات 15 تا 16
اشاره
یَتَوَفّ اَلْمَوْتُ أَوْ
􀀀
حَتّ اهُنَّ
ی􀀀 اَلْب سائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَهً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی یُُوتِ 􀀀 اَلْف مِنْ نِ احِشَهَ 􀀀 ی اَللاّ َأْتِینَ
􀀀
وَ تِی
( تَوّ رَحِیماً ( 16
اباً 􀀀 کانَ 􀀀 اَللّ
􀀀
ما إِنَّ هَ 􀀀 حا فَأَعْرِضُوا عَنْهُ 􀀀 ا وَ أَصْلَ 􀀀اب 􀀀 ما فَإِنْ ت 􀀀 ا مِنْکُمْ فَآذُوهُ 􀀀 انِه 􀀀 ذانِ یَأْتِی 􀀀 اَللّ لَهُنَّ سَبِیلًا ( 15 ) وَ اَلَّ
􀀀
یَجْعَلَ هُ
(1)
ترجمه
آن زنان شما که مرتکب زنا می شوند،از خودتان برایشان چهار شاهد بگیرید پس اگر شاهدان شهادت دادند،آنها را در خانه
ها زندانی کنید تا مرگشان فرا رسد یا اینکه خداوند راهی برایشان قرار دهد.
و کسانی از شما که مرتکب زنا می شوند،آنها را اذیت کنید و اگر توبه کردند رفتار خود را اصلاح کردند،از آنها درگذرید
که خداوند توبه پذیر و رحیم است.
ص : 64
1) -آیۀ 15 و 16 سورة نساء س 4 جزء- 4 -1
بیان آیۀ 15 و 16
اشاره
قرائت
ابن کثیر و اللذان به تشدید نون خوانده است و دیگران به تخفیف نون خوانده اند.این اختلاف در مورد کلمات دیگر قرآنی
نظیر فذانک،هذان و هاتین نیز وجود دارد فقط ابو عمرو تنها کلمۀ فذانک را به تشدید نون و بقیه را به تخفیف نون خوانده
است.
یاء « الذي » الف و از « ذا » ابو علی می گوید.وجه تشدید نون این است که عوض از حذفی است که بکلمه ملحق شده است.چه از
حذف شده است.دو کلمۀ.
در تعویض تشدید از حذف متفقند،چنان که در تصغیر نیز در فتح حرف اول متفقند اگر چه قاعده این است « اللذان و هذان »
که در تصغیر اول کلمه ضمه داشته باشد مثل.
« اللذیا و اللتیا و ذیا و تیا »
لغت
اللاتی.جمع التی،زنانی که...شاعر گوید.
من اللواتی و التی و اللاتی
زعمن انی کبرت لذاتی
یعنی:از آن زنانی و آن زن و آن زنانی که گمان کردند همزادان من بزرگ شده اند.
حذف می شود مثل: « اللاتی » گاهی حرف تاء از
من اللائی لم یحججن یبغین حسبه
و لکن لیقتلن البري المغفلا
یعنی:از زنانی که براي خدا و پاداش او حج نکردند،بلکه براي کشتن آن بی گناه بی خبر،حج کردند.
ص : 65
مقصود
بعد از آن که خداوند حکم زنان و مردان را از لحاظ نکاح و میراث بیان کرد، کیفر آنهایی که مرتکب حرام شوند شرح می
دهد و می فرماید:
سائِکُمْ 􀀀 احِشَهَ مِنْ نِ 􀀀 اللّا یَأْتِینَ الْف
􀀀
وَ تِی
:زنان آزادي که مرتکب زنا می شوند.
فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَهً مِنْکُمْ
:چهار نفر از مسلمانان بر ایشان گواه بگیرید.
این خطاب،متوجه حاکمان و زمامداران است که هر گاه خود زناکار،بگناه خود اقرار نکند،وظیفه ایشان است که چهار شاهد
بخواهند تا بر زناي او گواهی دهند.
بقولی این خطاب،متوجه شوهران است و آنها را موظف می کند که بر همسران زناکار خود چهار نفر شاهد بگیرند.ابو مسلم
گوید:مقصود از فاحشه،در این آیه این است که زنی با زنی براي انجام نوعی از اعمال جنسی که میان زنان معمول
است،خلوت کند لکن این قول بر خلاف اجماع و مخالف عقیدة تمام مفسران است،چه آنان فاحشه را بزنا تفسیر کرده اند.
یَتَوَفّ الْمَوْتُ
􀀀
حَتّ اهُنَّ
ی􀀀 الْب فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی یُُوتِ
:اگر چهار شاهد گواهی دادند،آنها را در خانه ها حبس کنید.تا مرگشان فرا رسد.در آغاز اسلام،هر گاه زنی زنا می کرد و
چهار گواه،بر زناي او شهادت می دادند،او را در خانه حبس می کردند تا جان می سپرد.سپس این حکم نسخ شد و دستور
داده شد که اشخاصی را که مرتکب زناي محصنه می شوند سنگسار کنند و کسانی که مرتکب زناي غیر محصنه می شوند
حد بزنند.
اللّ لَهُنَّ سَبِیلًا
􀀀
أَوْ یَجْعَلَ هُ
سوره نور آیه ) «... ما مِائَهَ جَلْدَهٍ 􀀀 احِدٍ مِنْهُ 􀀀 الزّ فَاجْلِدُوا کُلَّ و
انِی 􀀀 و اَلزّ انِی 􀀀 هَُ » ، :یا خداوند براي آنها راهی قرار دهد.گفته اند:وقتی آیۀ
2)نازل شد،پیامبر گرامی فرمود:بگیرید از من.بگیرید از من.خداوند راه را براي آنها تعیین کرد،هر گاه دو بکر با یکدیگر زنا
کنند،هر کدام صد ضربه شلاق بزنید و هر گاه دو بیوه با هم زنا کنند،آنها را صد ضربه شلاق بزنید و سنگسار کنید.
برخی از اصحاب ما گفته اند:کسی که باید سنگسار شود،نخست او را تازیانه
ص : 66
می زنند سپس سنگسارش می کنند.حسن و قتاده و جمعی از فقها بر همین عقیده اند.
بیشتر اصحاب ما گویند:حکم سنگسار و زدن تازیانه بزن و مرد پیر اختصاص دارد،اما غیر از زن و مرد پیر،فقط سنگسار می
شوند و تازیانه نمی خورند.
حکم این آیه بعقیدة همۀ مفسران،نسخ شده است.از امام باقر(ع)و امام صادق (ع)هم منقول است.برخی هم معتقدند که آیه
نسخ نشده است،زیرا حبس زنان زناکار، همیشگی نیست بلکه موکول است بزمانی که خداوند براي آنها راهی معین کند و
همان راه را معین کرده و پایان زندان آنها را اعلام داشته و چنین بیانی نمی تواند نسخ حکم «... الزّ فَاجْلِدُوا
انِی 􀀀 و اَلزّ انِی 􀀀 هَُ » آیۀ
معناي آن این است که دستور انجام کار تا یک ماه بیشتر نیست و ادامه « تا آخر ماه اینکار را بکنید »: سابق باشد.مثلا اگر بگویند
ندارد.آیه نیز حکم زندان زنان را تا وقتی که خداوند تکلیف آنها را روشن نکرده است،قطعی اعلام می کند.بدیهی است که
پس از تعیین تکلیف،دیگر زمان حکم حبس، سپري شده است.
ا مِنْکُمْ 􀀀 انِه 􀀀 ذانِ یَأْتِی 􀀀 وَ الَّ
:آن دو تنی که مرتکب زنا می شوند.در این باره سه قول است: 1-حسن و عطا گویند:مقصود زن و مرد است 2-سدي و ابن
زید گویند:مقصود زن و مرد بکر است 3-مجاهد گوید:منظور دو مردي است که زنا کرده اند.لکن این قول صحیح نیست چه
اگر منظور مرد بود،نباید کلمۀ مثنی بکار برد.زیرا در موقع وعد و وعید،یا لفظ جمع بکار می برند یا لفظ مفرد،تا بر جنس
دلالت کند و آوردن مثنی بی فایده است ابو مسلم گوید:منظور دو مردي است که مرتکب لواط می شوند.کلمۀ فاحشه در آیۀ
زنان و در آیه بعد عمل لواط مردان را افاده می کند.از این رو حکم این دو آیه به نظر او نسخ نشده « مساحقه » قبل عمل
است.عراقیان نیز این تاویل را پذیرفته اند و در نتیجه براي مساحقه و لواط،حدي قائل نیستند ولی جمهور مفسران معتقدند که
منظور از فاحشه زناست و حکم این آیه بوسیلۀ حکم آیۀ سورة نور،نسخ شده است.
حسن،مجاهد، قتاده،سدي،ضحاك و...و بلخی و جبائی و طبري بر همین عقیده اند.
برخی گفته اند:نسخ این حکم بوسیلۀ حد رجم یا حد تازیانه است.
ص : 67
ما: 􀀀 فَآذُوهُ
آنها را اذیت کنید.در معناي اذیت،دو قول است:
-1 ابن عباس گوید:آنها را سرزنش کنید و با کفش بزنید.
-2 قتاده و سدي و مجاهد گفته اند:منظور توبیخ و سرزنش است.در بارة اذیت و حبس اختلاف کرده اند که چگونه بوده
است.حسن گوید:اذیت مقدم بود،حبس مؤخر.
ترتیب نزول این دو آیه نیز مقدم و مؤخر است و آیۀ آخر،ابتدا نازل گردید،بنا بر این کیفر زناکار به این ترتیب
است:اذیت،حبس،تازیانه یا سنگسار.سدي می گوید:زن و مرد غیر بکر را باید زندان کرد و زن و مرد بکر را اذیت کرد.برخی
گفته اند:حبس براي زنان و اذیت براي مردان بود.فراء گوید:آیۀ اخیر آیۀ قبل را نسخ کرده است.
ما􀀀 حا فَأَعْرِضُوا عَنْهُ 􀀀 ا وَ أَصْلَ 􀀀اب 􀀀 فَإِنْ ت
:اگر توبه کنند و عمل خود را اصلاح کنند آنها را عفو کنید و از اذیتشان خودداري کنید.
تَوّ رَحِیماً
اباً 􀀀 کانَ 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند توبۀ بندگان را قبول و به آنها رحم می کند.
جبائی گوید:در این آیه دلالت است بر اینکه قرآن با سنت نسخ می شود زیرا حکم این آیه بوسیله حکم رجم یا حکم رجم و
تازیانه نسخ شده است و رجم حکمی است که از سنت استفاده شده است.کسی که نسخ قرآن را به سنت جایز نمی داند،می
گوید این آیه با حکم تازیانه زدن نسخ شده و رجم چیزي است که بر تازیانه اضافه شد.اما حکم اذیت منسوخ نیست،چه
زناکار را اذیت و ملامت می کنند،لکن تنها باذیت و ملامتش اکتفاء نمی کنند،بلکه او را تازیانه می زنند یا سنگسار می کنند
.
ص : 68
[ [سوره النساء ( 4): آیات 17 تا 18
اشاره
اَللّ عَلِیماً حَکِیماً ( 17 ) وَ
􀀀
کانَ هُ 􀀀 اَللّ عَلَیْهِمْ وَ
􀀀
ئِکَ یَتُوبُ هُ 􀀀 الَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُول 􀀀 اَللّ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ اَلسُّوءَ بِجَه
􀀀
إِنَّمَا اَلتَّوْبَهُ عَلَی هِ
ئِکَ􀀀 کُفّ أُول
􀀀
الَ إِنِّی تُبْتُ اَلْآنَ وَ لاَ اَلَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ ارٌ 􀀀 ذا حَ َ ض رَ أَحَ دَهُمُ اَلْمَوْتُ ق 􀀀 حَ تّ إِ
ی􀀀 اَلس اتِ 􀀀 لَیْسَتِ اَلتَّوْبَهُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ یَِّّئ
( ذاباً أَلِیماً ( 18 􀀀 ا لَهُمْ عَ 􀀀 أَعْتَدْن
(1)
ترجمه
تنها توبه براي کسانی است که بنادانی کار زشتی مرتکب شوند و بزودي توبه کنند.خداوند توبۀ آنان را می پذیرد و خداوند
دانا و حکیم است.
و کسانی که مرتکب گناهان می شوند و چون مرگ آنها فرا رسید توبه می کنند و آنهایی که در حال کفر می میرند توبه
مقبول ندارند و براي آنها عذابی دردناك،فراهم کرده ایم.
ص : 69
1) آیه 17 و 18 سوره نساء جزء 4 -1
بیان آیۀ 17 و 18
اشاره
لغت
توبه:اصل توبه بازگشت و حقیقت آن پشیمانی از کار زشت و عزم بر ترك آن است.
بوده و تاء عوض از دال است یعنی آماده کرده ایم و برخی هم تاء آن را اصلی و از « اعددنا » اعتدنا:گفته شده است در اصل
عتاد دانسته اند. عدي بن رفاع گوید:
تاتیه اسلاب الاعزه عنوه
قمراً و یجمع للحروب عتادها
یعنی:ساز و برگهاي جنگی و لباسهاي عزیزان مقتول بدست او می آیند و سلاحهاي جنگی را براي جنگها گرد می آورد.وقتی
منظور اسبی است که مهیاي جنگ است. « عَتَدَ و عَتِدَ »: می گویند
اعراب
اَلَّذِینَ یَمُوتُونَ
است. « لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ » :محلا مجرور و عطف بر
مقصود
چون خداوند در آیۀ پیش خود را بصفت توبه پذیري و رحم،توصیف کرد،اکنون در بارة شرایط توبه سخن می گوید.
اللّ
􀀀
إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَی هِ
:تنها توبه اي پیش خداوند مقبول است که از طرف اشخاصی باشد که از راه جهالت کار زشتی کنند و بزودي در صدد توبه
هم داراي معنی نفی و هم داراي معنی اثبات است.یعنی توبه اي نیست مگر بر کسانی که... « انما » برآیند.کلمۀ
لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ
بجهاله ثم یتوبون من قریب:در معناي جهالت،وجوهی ذکر شده است: »
-1 هر معصیتی که از انسان سر زند،از راه جهالت است،اگر چه از روي عمد
ص : 70
باشد زیرا این جهل است که انسان را به معصیت دعوت می کند و معصیت را در نظر او آرایش می دهد.ابن عباس و عطا و
مجاهد و قتاده این وجه را پذیرفته اند.
امام صادق(ع)فرمود:هر گناهی که انسان مرتکب شود،اگر چه عالم باشد،هنگامی که معصیت پروردگار در دلش خطور می
کند،جاهل است.خداوند از قول یوسف نقل کرده است که:
سوره یوسف آیه 89 ) یعنی آیا دانستید هنگامی که جاهل بودید با ) « جاهِلُونَ 􀀀 ا فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ 􀀀 هَلْ عَلِمْتُمْ م »
یوسف و برادرش چه کردید.در اینجا به برادران یوسف بواسطۀ اینکه خواستند معصیت خدا کنند،نسبت جهل داده شده است.
-2 معناي جهالت این است که آنها بکنه کیفري که در عمل زشت است،پی نبرده اند.این وجه از فراء است.
-3 جبائی گوید:مقصود این است که آنها جاهلند که عملشان گناه است،از این رو گناه را مرتکب می شوند ولی دلیلی اقامه
می کنند که آن عمل را از صورت گناه خارج می سازد یا از میزان قبح آن می کاهد.رمانی این وجه را ضعیف شمرده
است.زیرا با عقیدة مفسران مخالف و مستلزم این است که اگر کسی با علم بگناه،مرتکب گناه شود توبه اش قبول نشود چه
مفید این است که توبه اختصاص بآنهایی دارد که در آیه بیان شده است.ابو العالیه و قتاده گویند:صحابه «... إِنَّمَا التَّوْبَهُ » : جملۀ
اجتماع کرده اند بر اینکه:هر گناهی که انسان مرتکب شود از روي جهالت است.زجاج گوید:گناه، جهالت است بواسطۀ اینکه
انسان لذت فانی را بر لذت جاودانی ترجیح می دهد.بنا بر این آنها در انتخابشان جاهلند.مقصود از این که بزودي توبه می
کنند (ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ) این است که پیش از مرگ توبه می کنند چه میان انسان و مرگ،قرب است پس توبه وقتی قبول
می شود که پیش از یقین بمرگ باشد.حسن و ضحاك و ابن عمر می گویند:
مقصود این است که پیش از مشاهدة مرگ توبه کنند.سدي گوید:مقصود این است که در حال صحت و پیش از بیماري و
مرگ توبه کنند.از امیر المؤمنین(ع)روایت شده است که:پرسیدند اگر چند بار توبه کند و توبه را بشکند،چطور؟فرمود:خدا او
را
ص : 71
است که پیامبر گرامی در « من لا یحضره الفقیه » می آمرزد.پرسیدند تا کی؟ فرمود:تا وقتی که شیطان حسرت بخورد.در کتاب
یک سال زیاد است، »: سپس فرمود « کسی که یک سال پیش از مرگ توبه کند خدا او را می آمرزد »: آخر یک خطبه فرمود
یک ماه زیاد است،اگر کسی یک روز »: سپس فرمود « کسی که یک ماه پیش از مرگ توبه کند،خدا توبه اش را می پذیرد
سپس فرمود: « پیش از مرگ توبه کند خدا او را می آمرزد
یک ساعت زیاد »: سپس فرمود « یک روز زیاد است اگر کسی یک ساعت پیش از مرگ توبه کند خدا توبه اش را می پذیرد »
ثعلبی باسناد خود از « است اگر کسی توبه کند در حالی که آخرین نفس او فرا رسیده است،خداوند توبه اش را می پذیرد
یک ساعت بسیار »: عباده بن صامت،از پیامبر گرامی همین خبر را عیناً نقل کرده است،جز این که در آخر آن گفته است
چون شیطان از آسمان طرد »: و نیز باسناد خود از حسن روایت کرده است که « است،اگر کسی توبه کند پیش از لحظۀ مرگ
شد بخداوند عرض کرد:بعزت و جلالت سوگند که از فرزندم آدم جدا نمی شوم تا وقتی که روحش از کالبدش جدا شود
فرمود:
بعزت و جلالم سوگند.توبه را تا دم مرگ از بندگانم جدا نمی کنم.
اللّ عَلَیْهِمْ
􀀀
ئِکَ یَتُوبُ هُ 􀀀 فَأُول
:خدا توبۀ ایشان را قبول می کند.
اللّ عَلِیماً حَکِیماً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
:خداوند بمصالح بندگان دانا و در معاملۀ خود با ایشان حکیم است.
اتِ􀀀 وَ لَیْسَتِ التَّوْبَهُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئ
:توبۀ کسانی که گناه می کنند و توبه را تا دم مرگ به تاخیر می اندازند،قبول نیست.
ذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀
:تا وقتی که اسباب موت از قبیل دیدن ملک الموت و قطع امید از زندگی و پیدا شدن حالت یأسی که فقط خود شخص
محتضر از آن آگاه است،فراهم گردد،بفکر توبه می افتد و از کردار گذشتۀ خود نادم می شود.
الَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ 􀀀ق
:می گوید:اکنون توبه می کنم در حالی که دیگر وقت توبه گذشته است.اهل تاویل متفقند که این آیه شامل گنهکاران
مسلمان است،تنها ربیع معتقد است که در بارة منافقین است و اعتقادش نادرست است زیرا منافقین از جملۀ
ص : 72
کفارند و در بارة کفار در جملۀ بعد می فرماید:
کُفّ
􀀀
وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ ارٌ
:آنهایی که در حال کفر می میرند و پس از مرگ پشیمان می شوند،توبه ندارند.
ذاباً أَلِیماً 􀀀 ا لَهُمْ عَ 􀀀 ئِکَ أَعْتَدْن 􀀀 أُول
:براي آنان عذابی دردناك فراهم کرده ایم.
علت اینکه خداوند توبۀ انسان را در حال بیماري و یأس از زندگی نمی پذیرد، این است که در این حالت براي ترك زشتی
ها و انجام کارهاي نیکو مجبور است و شخص مجبور تکلیف ندارد و بر کار نیک و بد خود مستحق مدح یا ذم نیست و کسی
که تکلیف از او برداشته شده است،توبه اش صحیح نیست.بهمین جهت است که اهل آخرت تکلیفی ندارند و توبه شان مقبول
نیست.
استدلال کرده اند بر این که:عقاب مؤمنانی که مرتکب گناه کبیره شده و بدون توبه مرده « ذاباً أَلِیماً 􀀀 ا لَهُمْ عَ 􀀀 أَعْتَدْن » برخی بظاهر
اند حتمی است.لکن آنچه از آیه استنباط می شود،این است که معناي مهیا کردن عذاب براي ایشان،آفرینش آتشی است که
در آن گرفتار خواهند شد.این مطلب مسلم است و ظاهر آیه مقتضی این است که آنان مستوجب دخول آتش هستند ولی
مقتضی این نیست که حتماً بر طبق استحقاق ایشان عمل خواهد شد(چه بسا عفو خدا یا شفاعت شفاعت کنندگان شامل
اشاره به آنهایی باشد که با کفر می میرند و بنا بر این عذاب،براي « اولئک »: حالشان شود) این احتمال هم می توان داد که
کسانی مهیا شده است که اینطور بمیرند،نه گنهکارانی که بی توبه بمیرند یا دم مرگ توبه کنند،چه در این صورت،مشار الیه
دور خواهد بود و با بودن مشار الیه نزدیک،احتیاجی به اینکه مشار الیه دور را قصد کنیم نداریم.
احتمال دیگري که ممکن است داد،این است که:خداوند براي آنان عذاب آماده کرده است و اگر بخواهد عادلانه با آنها
رفتار کند مستحق عذابند ولی اگر مشیتش به عفو تعلق گیرد،از عذاب نجات می یابند. فایدة این بیان این است که به آنها
اعلام شود که بر اثر چنین اعمالی مستحق عقاب می شوند و موظفند که خود را از آن ایمن
ص : 73
سوره نساء آیۀ 48 )یعنی گناهان ) « شاءُ 􀀀 ذلِکَ لِمَنْ یَ 􀀀 ا دُونَ 􀀀 وَ یَغْفِرُ م » : ندانند شاید این احتمال این است که خداوند می فرماید
پایینتر از شرك را براي کسانی که بخواهد می آمرزد.
چنین کسانی غیر از مؤمنانی که مرتکب گناه کبیره شده و بدون توبه مرده اند،نیستند زیرا مؤمن مطیع و گنهکاري که توبه
کرده،از این جمله،خارجند و خلافی نیست که خداوند مومنانی را که اهل طاعتند و معصیت کارانی که توبه کرده اند،عذاب
نمی کند، همچنین شخص کافر هم مشیت خداوند شامل حالش نمی شود و از آمرزش او محروم است زیرا خداوند خبر داده
است که اهل کفر را نمی آمرزد.پس این مشیت فقط شامل حال مؤمنانی می شود که مرتکب گناه کبیره شده و بدون توبه
مرده اند.
نسخ شده است چه خداوند حکم کرده است که براي « شاءُ 􀀀 ذلِکَ لِمَنْ یَ 􀀀 ا دُونَ 􀀀 وَ یَغْفِرُ م » : ربیع می گوید:این آیه بوسیله
گنهکاران عذابی دردناك مهیا کرده است و همان طوري که نسخ در امر و نهی جایز است در چنین احکامی هم جایز است
خیر چنین و چنان »: و بعد آن را نسخ کند و بگوید « چنین و چنان بود »: ولی نسخ در خبر جایز نیست.مثل این که:بگوید
بمنزلۀ خبر است و همانطوري که نسخ در خبر جایز نیست در «... اعتدنا » بدیهی است که نظریه ربیع نادرست است.زیرا « نبود
چیزي که بمنزلۀ خبر است نیز روا نیست .
ص : 74
[ [سوره النساء ( 4): آیه 19
اشاره
احِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ وَ 􀀀 إِلاّ أَنْ یَأْتِینَ بِف
􀀀
ا آتَیْتُمُوهُنَّ 􀀀 لا تَعْضُ لُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ م 􀀀 ساءَ کَرْهاً وَ 􀀀 یَحِ لُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا اَلنِّ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لا 􀀀ی
( اَللّ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً ( 19
􀀀
ی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ هُ 􀀀 اشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَس 􀀀ع
(1)
ترجمه
اي مردم مؤمن،براي شما حلال نیست که زنان را بدون میلشان بارث برید و آنها را حبس مکنید که بعضی از آنچه بایشان
داده اید از ایشان بگیرید.مگر این که گناهی آشکار مرتکب شوند و با آنها به نیکی معاشرت کنید که شاید چیزي را مکروه
بدارید و خداوند خیر بسیاري در آن قرار دهد.
ص : 75
1) -آیۀ 19 سوره چهار نساء جزء 4 -1
بیان آیۀ 19
اشاره
قرائت
بضم کاف(همچنین در سورة توبه و احقاف)قرائت کرده اند و عاصم و ابن عامر و یعقوب در سورة « کره » حمزه و کسایی
بفتح یاء خوانده اند و دیگران « مبینه » احقاف با آنها موافقت کرده اند.دیگران بفتح کاف خوانده اند.ابن کثیر و ابو بکر عاصم
بکسر یاء قرائت کرده اند.بروایت شواذ از ابن عباس بکسر یاء بدون تشدید،قرائت شده است.
کره(بفتح کاف)و کره(بضم کاف)دو لغتند مثل ضعف و ضعف و فقر و فقر و دف و دف.
لغت
عضل:تضییق و منع از تزویج،اصل این کلمه از امتناع است مثل:
یعنی بر اثر زیادي لشکر فضا « عضل الفضاء بالجیش الکثیر » یعنی تخم گذاري براي مرغ دشوار شد و « عضلت الدجاجه ببیضتها »
تنگ شد.
یعنی دردي که خوب نمی شود. « داء عضال »
فاحشه:زشتی،این کلمه مثل عاقبت و عافیت مصدر است.ابو عبیده گوید:
است. « قبیح » ننگ و فحش » فاحشه
معاشرت:مصاحبت.
اعراب
ساءَ 􀀀 أَنْ تَرِثُوا النِّ
است.کرهاً:مصدري است که جانشین حال شده است.لا تعضلو:ممکن است منصوب و عطف بر « لا یحل » :محلا مرفوع و فاعل
باشد و ممکن است مجزوم و فعل نهی باشد. « و لا ان تعضلو » بمعنی « أَنْ تَرِثُوا »
ص : 76
شان نزول
-1 گفته اند:ابو قیس اسلت بمرد و پسرش محصن لباس خود را بر همسرش کبشیۀ دختر معن افکند و نکاح او را تیول خود
ساخت و او را ترك کرد و از دادن نفقۀ او خود داري نمود.زن خدمت پیامبر گرامی آمد و عرض کرد:نه از شوهرم ارثی بردم
و نه آزادم گذارده اند که همسري اختیار کنم،از این رو آیۀ شریفه نازل گردید.این مطلب از مقاتل است و از امام باقر(ع)نیز
روایت شده.
-2 برخی گفته اند:رسم مردم جاهلیت این بود که هر گاه مردي می مرد.پسر (از زن دیگرش)یا ولیش لباسی بر زنش می
افکندند و مثل اموال میت،زن را ارث قرار می داد.سپس یا خودش با او ازدواج می کرد،بدون اینکه مهري باو بدهد یا او را
بدیگري می داد و مهرش را می گرفت.این آیه براي نهی از این کار نازل شد.حسن و مجاهد چنین گفته اند و ابو الجارود
نقل کرده است. « ع» روایتی بهمین مضمون از امام باقر
-3 ابن عباس گوید:آیه در بارة مردي نازل شده است که داراي زنی بود و او را دوست نمی داشت و بر او سخت می گرفت
که مهر خود را ببخشد و خدا او را از این کار نهی کرد.
-4 زهري گوید:در بارة مردي نازل شد که زن را پیش خود زندانی کرده بود و بدون اینکه حاجتی باو داشته باشد،منتظر
مرگش بود تا مالش را بارث ببرد.این مطلب نیز از امام باقر(ع)روایت شده است.
مقصود
خداوند از عادات مردم جاهلیت،در بارة یتیمان و اموال،در گذشته نهی کرد.
اکنون در صدد نهی از سنتهایی است که عرب در بارة زنان داشت.
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی
ساءَ کَرْهاً :که زنان را بارث برید و با عدم رضایتشان با آنها 􀀀 یَحِ لُّ لَکُمْ :در دین شما روا نیست أَنْ تَرِثُوا النِّ 􀀀 :اي مردم مؤمن لا
نکاح کنید.گفته شده است:یعنی حق ندارید آنها را زندانی کنید بخاطر طمعی که در میراث آنان دارید.و نیز گفته شده
است:یعنی حق ندارید با آنها بد رفتاري کنید که مالشان
ص : 77
را به شما دهند،یا مهرشان را به شما ببخشند،یا بمیرند و از آنها ارث ببرید.
لا تَعْضُلُوهُنَّ: 􀀀 وَ
آنها را حبس مکنید و گفته شده است:یعنی آنها را از ازدواج منع مکنید.
ا آتَیْتُمُوهُنَّ 􀀀 لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ م
:که بعضی از آنچه به ایشان داده اید،بدست آورید.
در بارة این نهی چهار قول است:
-1 ابن عباس و قتاده و سدي و ضحاك گویند:نهی متوجه شوهر است که باید اگر احتیاجی بزن ندارد او را رها کند و او را
نگه ندارد که ناچار شود قسمتی از مال خود را ببخشد.روایتی از امام صادق(ع)بهمین مضمون وارد شده است.
-2 حسن گوید:منظور وارث است که نباید مثل مردم جاهلیت،زن را از ازدواج منع کند.
-3 ابن زید گوید:منظور کسی است که زن خود را طلاق داده است.او نباید مثل قریش در جاهلیت،رفتار کند که زن
شرافتمندي را نکاح می کردند و اگر زن با آنها موافقت نمی کرد،از او جدا می شدند به این شرط که جز باذن ایشان با مردي
ازدواج نکند و بر این شرط گواه می گرفتند و یادداشتی می نوشتند.هر گاه کسی بخواستگاري زن می آمد،اگر شوهر اولی را
راضی می کرد،اجازه اش می داد و اگر راضی نمی کرد، او را از ازدواج منع می کرد.خداوند از این کار منع فرمود.
-4 مجاهد گوید:منظور ولی است که باید زن را از ازدواج منع نکند.قول نخست،صحیحتر است.
احِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ 􀀀 إِلاّ أَنْ یَأْتِینَ بِف
􀀀
:جز اینکه فاحشۀ آشکاري مرتکب شوند.در این باره دو قول است:
-1 حسن و ابو قلابه و سدي گفته اند:یعنی مگر این که زنا کنند پس اگر شوهر اطلاع یافت که زنش زنا کرده،می تواند از او
درخواست پول کند.
-2 ابن عباس گوید:فاحشه یعنی نشوز و خودداري زن از اداي وظائف همسري.
بهتر این است که آیه را حمل کنیم بر هر معصیتی.چنان که از امام باقر(ع)نیز
ص : 78
روایت شده و مختار طبري نیز همین است.
در بارة این که این استثناء از چیست،اختلاف کرده اند:مفسران گویند استثناء از اخذ مال است.اصم گوید:پیش از آنی که
براي زنان حدي تعیین شود،کیفر زناکاري آنان دادن پول بود،سپس نسخ شد.ابو علی جبایی و ابو مسلم گویند:استثناء از
حبس و امساك است جز این که ابو علی آیه را منسوخ می داند.
اشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ 􀀀 وَ ع
:با آنها درآمیزید به نیکی:اداء حقوق ایشان،اعم از انصاف در قسمت،نفقه و خوبی سخن و رفتار.گفته اند:معروف این است
که او را نزند و سخن بد باو نگوید و با او گشاده رو باشد و گفته اند مقصود این است که هر طور او رفتار می کند مرد هم
همانطور رفتار کند.
فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ
: اگر از صحبت و نگاهداري ایشان کراهت دارید.
اللّ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً
􀀀
ی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ هُ 􀀀 فَعَس
:ممکن است چیزي را مکروه شمارید و خداوند براي شما در آن خیر بسیاري قرار بدهد مثل اینکه فرزندي به شما دهد یا
محبت او را در دل شما قرار دهد.ابن عباس و مجاهد چنین گفته اند.پس مقصود این است که:در طلاق آنها عجله مکنید،شاید
خداوند خیر بسیاري براي شما در ایشان قرار دهد.در این آیه مردان تشویق شده اند که نسبت بزنانی که بآنها بی علاقه هستند،
شکیبا باشند و با اینکه از مصاحبت ایشان کراهت دارند،در صورتی که ضرر بدنی یا دینی یا مالی متوجهشان نباشد،آنها را
نگهداري کنند.
به آنچه مکروه است برگردد یعنی:شاید خداوند در آنچه مکروه می شمارید خیر بسیاري قرار دهد و « فیه » ممکن است ضمیر
این معنی با معناي اول فرقی ندارد.
اصم گوید:یعنی خداوند در فراق شما از ایشان خیر بسیاري قرار می دهد.
است(سوره نساء آیه 130 ) یعنی اگر جدا شوند خداوند از گشایش « اللّ کُلا مِنْ سَعَتِهِ
􀀀
ا یُغْنِ هُ 􀀀 وَ إِنْ یَتَفَرَّق » : گفته است نظیر آن
خود هر کدام را بی نیاز می سازد.قاضی گوید:
این مطلب بعید است.زیرا خداوند تشویق کرده است که مردان مصاحبت خود را با زنها ادامه دهند.چگونه آنها را بر مفارقت
تشویق می کند؟!
ص : 79
[ [سوره النساء ( 4): آیات 20 تا 21
اشاره
اناً وَ إِثْماً مُبِیناً ( 20 ) وَ کَیْفَ 􀀀 لا تَأْخُ ذُوا مِنْهُ شَیْئاً أَ تَأْخُ ذُونَهُ بُهْت 􀀀 طاراً فَ 􀀀 داهُنَّ قِنْ 􀀀 کانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إِحْ 􀀀 دالَ زَوْجٍ مَ 􀀀 وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اِسْتِبْ
( اقاً غَلِیظاً ( 21 􀀀 ی بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیث 􀀀 ی بَعْضُکُمْ إِل 􀀀 تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْض
(1)
ترجمه
و اگر خواستید همسران خود را تبدیل کنید و یکی از ایشان را مال بسیاري داده اید،چیزي از وي مگیرید.آیا مال را می
گیرید،حال آنکه بهتان و گناهی آشکار است؟ و چگونه مال را از ایشان می گیرید در حالی که با یکدیگر تماس گرفته و
خلوت کرده اید و از شما عهد و پیمانی محکم گرفته اند؟
ص : 80
1) -آیۀ 20 و 21 و سورة نساء جزء چهارم سوره 4 -1
بیان آیۀ 20 و 21
اشاره
لغت
قنطار:مال بسیار،این کلمه از قنطره بمعنی،پل گرفته شده.قنطر بمعنی داهیه نیز از همان است زیرا در بزرگی به پل شبیه است
یعنی بدون اینکه حاجتی باشد او را در کلام بزرگ ساخت. « قنطر فی الامر »: می گویند
بهتان:دروغ و نسبت ناروا،اصل این کلمه از تحیر است مثل: فَبُهِتَ الَّذِي کَفَرَ (سوره بقره 258 )یعنی شخص کافر بواسطه
نداشتن دلیل متحیر شد.بنا بر این بهتان،آن دروغی است که صاحب خود را بواسطۀ بزرگی خود حیران می سازد.
افضاء:رسیدن دو چیز به یکدیگر بطوري که یکدیگر را لمس کنند.اصل این کلمه از فضاست که بمعناي گشادي است.
اعراب
« ا تأخذونه مباهتین و آثمین »: بهتانا:مصدري است که جاي حال نشسته.و اثما:نیز همین حالت را دارد یعنی
مقصود
خداوند در آیۀ پیش مردم را تشویق کرد که زنان خود را با حسن معاشرت نگهداري کنند.اکنون بمردانی که می خواهند
زنان را طلاق گفته و همسران دیگر اختیار کنند.می فرماید:
کانَ زَوْجٍ 􀀀 دالَ زَوْجٍ مَ 􀀀 وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْ
:و اگر خواستید زنی را بجاي زنی دیگر قرار دهید.
طاراً 􀀀 داهُنَّ قِنْ 􀀀 وَ آتَیْتُمْ إِحْ
:و زنی را که طلاق می دهید،مال بسیاري داده اید.
بنا بر آنچه که در بارة کلمۀ قنطار گفته شده:قنطار،پوست گاوي است که پر از طلا
ص : 81
کرده باشند یا دیۀ خون انسان است یا...در این باره در اوایل سوره آل عمران بحث کرده ایم.
لا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً 􀀀 فَ
:از آنچه به او داده اید،چیزي پس مگیرید.
اناً وَ إِثْماً مُبِیناً 􀀀 أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْت
:این استفهام انکاري است یعنی:آنچه از آنها می گیرید،باطل و ظلم و گناهی واضح است.بقولی معناي آن این است که:آیا با
انکار اینکه زن مالک آن مال است،مال را از او میگیرید؟این انکار،بهتان شمرده می شود،زیرا شوهر وقتی که
بناحق،منکر،مالکیت زن می شود،در حقیقت دروغ و تهمت بسته است.
برخی گفته اند:با این که گرفتن مال زن در هر حال نارواست،خواه مرد بخواهد او را طلاق دهد و همسري دیگر اختیار کند و
خواه نخواهد.چرا در صورت طلاق، گرفتن آنچه به زن داده شده،مورد نهی قرار گرفته است؟ جواب این است که:در موقع
تغییر همسران این توهم پیش می آید که می توانند آنچه به اولی داده شده،از او بگیرند و به دومی بدهند.خداوند بیان فرمود
که این کار روا نیست و اشکال را بر طرف ساخت و مقصود این است که اگر خواستید از همسرتان جدا بشوید،چه بجاي او
دیگري قرار دهید،باید آنچه باو داده اید از او نگیرید.
ی بَعْضٍ 􀀀 ی بَعْضُکُمْ إِل 􀀀 وَ کَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْض
:چگونه مال را از ایشان می گیرید در حالی که با یکدیگر تماس گرفته و خلوت کرده اید؟کلمۀ افضاء کنایه از مجامعت است
چنان که ابن عباس و مجاهد و سدي گفته اند و برخی گفته اند منظور از افضا خلوت صحیح است:اگر چه مجامعتی صورت
نگیرد.علت این که خلوت را افضاء نامیده، این است که در موقع خلوت،براي مجامعت مانعی وجود ندارد.اصحاب ما هر دو
قول را روایت کرده اند.
در تفسیر کلبی از ابن عباس است که:افضاء،این است که زن و مرد در یک بستر جمع شوند،اعم از اینکه مجامعت کنند یا
نکنند.در هر دو حالت مهر بر شوهر واجب می شود.
ص : 82
اقاً غَلِیظاً 􀀀 وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیث
:و آنها از شما پیمانی درشت گرفته اند.در این اقوالی است.
-1 منظور از میثاق غلیظ آن عهدي است که در موقع ازدواج،مرد می بندد که زن را به نیکی نگهداري کند و به نیکی رهایش
سازد.حسن:ابن سیرین،ضحاك، قتاده سدي چنین گفته اند و روایتی هم از امام باقر(ع)بهمین مضمون نقل شده است.
همان نکاحی است که زن را بر مرد حلال ساخته است. « از میثاق غلیظ » -2 مجاهد و زید گفته اند:مقصود
-3 پیامبر گرامی فرمود:یعنی ایشان را بعنوان امانت الهی گرفتید و با کلمۀ خدا بر خویش حلال ساختید.
در باره این دو آیه سه قول است:
-1 این دو آیه نسخ نشده اند و بنا بر این شوهر نمی تواند چیزي از زن مطالبه کند.در طلاق خلعی این مطالبه مانعی ندارد زیرا
در این مورد،کراهت از جانب زن است و شوهر ناگزیر است که وي را طلاق دهد و زن دیگري اختیار کند.پس حکم این دو
آیه،با حکم طلاق خلع ناسازگار نیست و حکم این دو آیه با حکم آیۀ خلع، نسخ نشده است.عقیده بیشتر مفسران همین است.
اللّ مزنی گوید:این دو آیه نسخ نشده اند و مرد نمی تواند چیزي از زن مطالبه کند حتی در مورد
􀀀
-2 بکیر بن بکر بن عبد ه
طلاق خلع.
اگر ترسیدید که زن و شوهر اقامۀ «... ما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ 􀀀 احَ عَلَیْهِ 􀀀 جُن 􀀀 اللّ فَلا
􀀀
ما حُ دُودَ هِ 􀀀 أَلاّ یُقِی
􀀀
فَإِنْ خِفْتُمْ » : -3 این دو آیه بوسیله
حدود خدا را نکنند،گناهی بر آن دو نیست که در مقابل مالی که زن می دهد،طلاق بگیرد.
عقیده حسن همین است.
سورة بقره 229 یعنی نسخ شده اند .
ص : 83
[ [سوره النساء ( 4): آیه 22
اشاره
( ساءَ سَبِیلًا ( 22 􀀀 احِشَهً وَ مَقْتاً وَ 􀀀 کانَ ف 􀀀 ا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ 􀀀 إِلاّ م
􀀀
ساءِ 􀀀 اؤُکُمْ مِنَ اَلنِّ 􀀀 ا نَکَحَ آب 􀀀 لا تَنْکِحُوا م 􀀀 وَ
(1)
ترجمه
و با زنانی که در نکاح پدرانتان بوده اند نکاح نکنید مگر آنچه گذشته است.
این کار،زنا و موجب خشم خدا و بد راهی است.
ص : 84
1) -آیۀ 22 سورة نساء جزء چهارم -1
بیان آیۀ 22
اشاره
لغت
نکاح:عقد زناشویی،وطی.به هر دو معنی در قرآن استعمال شده است مثل:
سوره نور 3 یعنی ) « انِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً 􀀀 إِلاّ ز
􀀀
لا یَنْکِحُ 􀀀 اَلزّ
انِی 􀀀 » ( سوره نور 32 یعنی عزبانتان را همسر دهید ) « مِنی کُْمْ 􀀀 ام 􀀀 وَ أَنْکِحُوا الْأَی »
زناکار جز با زنی که زناکار یا مشرك باشد،همبستري نمیکند)در حدیث است که:
یعنی ملعون است کسی که استمنا کند یا به حیوانی نزدیک شود.شاعر گوید: « ملعون من نکح یده و ملعون من نکح بهیمه »
کبکر تشهی لذیذ النکاح
و تفزع من صوله الناکح
یعنی مانند دوشیزه اي که از آمیزش،لذت می برد و از صولت مردي که با او در آمیخته،می نالد.
یعنی الاغهاي وحشی را جمع ساختیم و بزودي می « انکحنا الفرا فسنري »: اصل کلمه نکاح،جمع شدن است.چنان که گفته اند
بینیم.
مقت:خشم گرفتن از کار زشتی که شخص مرتکب می شود.
اعراب
ا قَدْ سَلَفَ 􀀀 إِلاّ م
􀀀
یعنی در آنجا « ی􀀀 لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَهَ الْأُول 􀀀» : :استثناي منقطع است چه استثناي ماضی از مستقبل صحیح نیست مثل
لکن آنچه گذشته،گناهی بر شما « لکن ما قد سلف فلا جناح علیکم » مرگ نمی چشند جز مرگ اول(سوره دخان 56 )یعنی
نیست.
این کار فاحشه است)وي به این شعر،استشهاد کرده است: )« انه فاحشه »: کان:مبرد گوید جایز است که زایده باشد یعنی
ص : 85
فکیف اذا حللت بدار قوم
و جیران لنا کانوا کرام
یعنی چگونه است هنگامی که وارد شوم در خانۀ قوم و همسایگان کریممان (کانوا زاید است) زجاج گوید:این مطلب غلط
زایده بود،خبر آن منصوب نمی شد،بدلیل همان بیتی که بدان استناد جسته است. « کان » است چه اگر
براي این آمده است که دلالت کند بر اینکه نکاح با همسر پدر،قبلا هم فاحشه بوده است. « کان »: علی بن عیسی گوید
است و مخصوص بضم حذف شده است.یعنی:این « سبیل » ضمیر مستتر و مفسر آن « ساء » تمیز است و فاعل « سبیلا »: و ساء سبیلا
راه،بد راهی است.
شان نزول
ابن عباس و قتاده و عکرمه و عطا گفته اند:این آیه در بارة روش مردم جاهلیت نازل شده است که با همسر پدر ازدواج می
کردند.گفته اند: صنوان بن امیه با همسر پدر،فاخته دختر اسود بن مطلب و منظور بن ریان بن مطلب با همسر پدرش ملیکه
دختر خارجه ازدواج کرد.
اشعث بن سوار می گوید،ابو قیس که یکی از انصار و مردي صالح بود درگذشت و پسرش قیس از همسرش خواستگاري
کرد.وي گفت:من ترا فرزند خویش می شمارم و تو در میان قوم خود مردي صالح هستی.من خدمت پیامبر گرامی می روم و
کسب تکلیف می کنم.سپس نزد پیامبر رفت و ماجرا را شرح داد.پیامبر فرمود:بخانه ات بازگرد و این آیه نازل گردید.
مقصود
قبلا در بارة شرائط نکاح،دستوراتی داده شد.اکنون به بیان کسانی که ازدواج با آنها صحیح است یا صحیح نیست پرداخته،می
فرماید:
ساءِ 􀀀 اؤُکُمْ مِنَ النِّ 􀀀 ا نَکَحَ آب 􀀀 لا تَنْکِحُوا م 􀀀 وَ
:با کسانی که پدران شما آنها را بهمسري گرفته اند ازدواج مکنید.برخی گفته اند:منظور این است که با زنانی که پدرانتان با
آنها
ص : 86
آمیزش کرده اند،ازدواج مکنید.بر شما حرام است آنچه که مردم جاهلیت مرتکب می شدند و با همسر پدر ازدواج می
کردند.این قول از ابن عباس و قتاده و عطا و عکرمه است.
تاویل بمصدر برده « ما نکح » یعنی مثل پدرانتان نکاح مکنید.بنا بر این « لا تنکحوا نکاح آبائکم »: طبري می گوید:تقدیر این است
موصول و « ما » می شود و منظور این است که باید از نکاح با حلیلۀ پدران و هر نکاح فاسدي خودداري کرد.در معناي اول
مصدري باشد چه اگر مراد « ما » احتیاج دارد به اینکه از جمله صله،عائدي بآن بازگردد ولی طبري می گوید:بهتر این است که
یعنی با کسانی که پدرانتان با آنها نکاح کرده « لا تنکحوا من نکح آبائکم »: نهی از ازدواج با حلیلۀ پدران بوده باید بگوید
اند،نکاح مکنید.
لا تاخذ ما اخذ ابوك من »: مفسر آن است ( 1).مثل « من النساء » کنایه از جنس است و « ما » از این مطلب چنین پاسخ داده اند که
یعنی کنیزانی را که پدرت گرفته مگیر. « الاماء
ا قَدْ سَلَفَ 􀀀 إِلاّ م
􀀀
:می فرماید ازدواجهایی که در گذشته با همسران پدران کرده اید مؤاخذه ندارد.برخی گفته اند،یعنی آنچه گذشته،بحال خود
باقی گذارید و رها مکنید که براي شما جایز است.بلخی می گوید:این قول خلاف اجماع و دین اسلام است برخی گفته
اند:یعنی گذشته را اجتناب و ترك کنید.این معنی از قطرب است.برخی گفته اند:استثناي آنچه گذشته،به این ملاحظه است
که معلوم باشد که قبلا هم این کار براي ایشان مباح نبوده است:
احِشَهً وَ مَقْتاً 􀀀 کانَ ف 􀀀 إِنَّهُ
ممکن است به نکاحی که از آن نهی شده است « انه » :این کار زناست و موجب بغض پروردگار می شود.هاء
برگردد.یعنی:نکاح با همسر پدر
ص : 87
ما » ذکر نشده بود احتمال طبري قابل توجیه بود.لکن با توجه باین کلمه و تفسیر آن از « من النساء » 1) -اگر در آیۀ شریفه -1
کاملا روشن است که مراد همان معنی هاي اول است و دستور می دهد که آن سنت جاهلیت را ترك کنند و با همسران « نکح
پدران ازدواج ننمایند.
زنا و...است و ممکن است به نکاحی که از جاهلیت،انجام می گرفت،برگردد،یعنی کاري که مردم جاهلیت می کردند،زنا و
موجب خشم پروردگار بود و پیامبران پیشین حرمت آن را به شما ابلاغ کرده بودند و شما از حرمت آن با خبر بودید.البته
معناي اول قوي تر است و جبایی نیز همین را اختیار کرده و گفته است:سلامت از آنچه گذشته این است که توبه کنند و از زن
پدر خود جدا گردند.
بلخی می گوید:هر نکاح محرمی زنا نیست،زیرا زنا فعل مخصوصی است که از یک طریقه و سنت معینی پیروي نمی کند و
تابع آداب و سنن زندگی انسانهاست،لذا بمردم مشرکی که در جاهلیت،بدنیا آمده اند،زنا زاده نمی گویند و همچنین فرزندان
اهل ذمه(یعنی اهل کتاب)و کسانی که با مسلمانان عهد و پیمانی دارند،زنازاده نیستند چه آنها نیز در میان خود عقد
( مخصوصی دارند که بر طبق آن با یکدیگر ازدواج می کنند ( 1
ص : 88
1) -همانطوري که مؤلف اشاره می کند،باید توجه داشته باشیم که تمام جوامع بشري، معتقدند که آمیزش زن و مرد،باید -1
در چهار چوبۀ مقررات مخصوصی محدود گردد تا جلو هرج و مرج و فساد و اختلاط انساب گرفته شود.بدون تردید ادیان
آسمانی در ایجاد این عقیده در میان انسانها نقش بسیار مهمی ایفا کرده اند و نتیجۀ آن با توجه به مسئولیت و وظایف بترتیبی
که بر عهدة خانواده است بخوبی روشن می گردد.اطفالی که از محیط انس و صمیمیت خانواده،بواسطۀ حرام زاده بودن یا
جهاتی دیگر محرومند،نه تنها روي سعادت را نمی بینند بلکه افرادي تبهکار نیز خواهند شد. علاوه بر این براي خود زنان و
مردان نیز محیط خانواده کانونی از صفا و صمیمیت و حرارت است که می توانند در آنجا تمدد اعصاب کرده،ناراحتیها و
خستگیهاي روزانه را بکلی فراموش کنند و از یاد ببرند. اسلام بر اساس فواید مهمی که خانواده دارد،به این واحد کوچک
اجتماعی بسیار اهمیت می دهد و در عین حال به مقررات و سنن جوامع بشري احترام می کند و خانواده هایی را که به پیروي
از سنن دیگري بوجود آمده اند به رسمیت می شناسد و فرزندان آنها را هم حلال زاده می داند،چه آن نتایجی که مورد نظر
اسلام است،یعنی تربیت اولاد و عدم اختلاط انساب و فواید دیگر،از آنها نیز بدست می آید. بدیهی است که بنا بر این
حساب،هر جامعه اي پیرو هر سنتی که باشد،آمیزشهایی که در خارج از چهار چوبۀ مقرراتش انجام گیرد،زنا می شمارد.
ساءَ سَبِیلًا 􀀀 وَ
:این ازدواج فاسد،راه بدي است.
از این آیه استنباط می شود که زنی که در ازدواج پدر انسان بوده است،نمی توان با او ازدواج کرد.خواه پدر با او آمیزش
کرده باشد یا نکرده باشد.این مطلب اتفاقی است.
اختلاف در این است که اگر مردي با زنی زنا کرد، آیا آن زن بر پسر او حرام می شود یا نه؟از عموم آیه می توان استفاده
کرد که در این فرض هم حرام است زیرا کلمۀ نکاح بمعنی وطی هم بکار رفته است و اصل در معناي نکاح همین است و
را در آیه شریفه،بر هر دو معنی حمل کنیم. « نکاح » استعمال نکاح در عقد فرع است،بنا بر این سزاوار است که کلمۀ
نکتۀ دیگر این است که:همانطوري زن پدر بر پسر حرام است،زن پدر پدر و...
بر پسر و پسر پسر و...حرام است و در این مساله خلافی نیست .
ص : 89
[ [سوره النساء ( 4): آیه 23
اشاره
اَللّا أَرْضَ عْنَکُمْ وَ
􀀀
اتُکُمُ تِی 􀀀 اتُ اَلْأُخْتِ وَ أُمَّه 􀀀 اتُ اَلْأَخِ وَ بَن 􀀀 لاتُکُمْ وَ بَن 􀀀 خا􀀀 عَمّ وَ
اتُکُم 􀀀 واتُکُمْ وَ 􀀀 بَن وَ أَخَ اتُکُم 􀀀 اتُکُمْ وَ 􀀀 حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّه
اَللّا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ
􀀀
سائِکُمُ تِی 􀀀 اَللّا فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِ
􀀀
ائِبُکُمُ تِی 􀀀 سائِکُمْ وَ رَب 􀀀 اتُ نِ 􀀀 ضاعَهِ وَ أُمَّه 􀀀 واتُکُمْ مِنَ اَلرَّ 􀀀 أَخَ
( کانَ غَفُوراً رَحِیماً ( 23 􀀀 اَللّ
􀀀
ا قَدْ سَلَفَ إِنَّ هَ 􀀀 إِلاّ م
􀀀
لابِکُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ اَلْأُخْتَیْنِ 􀀀 ائِکُمُ اَلَّذِینَ مِنْ أَصْ 􀀀 لائِلُ أَبْن 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ وَ حَ 􀀀 لا جُن 􀀀 فَ
(1)
ترجمه
حرام است بر شما مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمه هایتان و خاله هایتان و دختران برادر و دختران خواهر و مادرانتان
که شیرتان داده اند و خواهرانتان که با هم از یک پستان شیر خورده اید و مادران زنانتان و دختران همسرانتان که در تربیت
شما هستند و با مادرانشان آمیزش کرده اید و اگر آمیزش نکرده اید،گناهی بر شما نیست و همسران فرزندانی که از پشت شما
هستند و جمع کردن میان دو خواهر،مگر آنچه که گذشته است.خداوند آمرزنده و رحیم است.
ص : 90
1) -آیه 23 سوره نساء جزء 4 -1
بیان آیۀ 23
اشاره
لغت
ربائب:جمع ربیبه،دختر همسر از شوهري دیگر.علت اینکه او را ربیبه نامیده اند این است که شخص او را تربیت می کند.پس
ربیبه بمعنی مربوبه(تربیت شده)است.مثل قتیله بمعنی مقتوله(کشته)چنین دختري را ربیبه می نامند،خواه شخص او را تربیت
کرده باشد یا نکرده باشد زیرا وقتی که با مادرش ازدواج می کند، مادر از لحاظ تربیت تابع اوست و دختر تابع مادر.بنا بر این
ربیبۀ وي شمرده می شود.
عرب اسم فاعل و مفعول را بر آنکه الان متصف به صفتی است یا مجداً متصف می شود، اطلاق می کند مثلا به کسی که
یعنی این قربانی است در « هذا اضحیه »: در صورتی که در معرض قتل باشد و می گویند « مقتول »: هنوز کشته نشده می گویند
صورتی که براي قربانی کردن آماده شده باشد.گاهی به شوهر زن گفته می شود ربیب پسر زن،در این صورت،ربیب بمعناي
فاعل یعنی تربیت کنندة پسر زن.
می « احله » و جمع آن « حلیل » حلائل:جمع حلیله،این کلمه از حلال مشتق است یعنی زنی که آمیزش با او حلال است.اما مذکر آن
زن و مرد را حلیل و حلیله می نامند بخاطر اینکه آمیزش آنها با یکدیگر حلال است.برخی گفته « اعزه » و« عزیز » شود مثل
اند:کلمه از حلول بمعناي ورود،مشتق است بملاحظۀ اینکه هر کدام در بستر، بر یکدیگر وارد می شوند.
مقصود
اکنون خداوند به بیان زنانی که نمی توان با آنها ازدواج کرد،می پردازد و می فرماید:
اتُکُمْ 􀀀 حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّه
:حتماً در اینجا چیزي حذف شده است چه حرمت،به
ص : 91
ذات شیء تعلق نمی گیرد پس اگر بگویند حرام است بر شما مادرانتان،یعنی حرام است ازدواج شما با مادرانتان.چنان که در
سورة مائده 3)می گوید حرام است بر شما مردار و خون،یعنی حرام است بر شما خوردن ) « حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ » : آیه
مردار و خون.هر زنی که نسبت انسان از راه ولادت به او منتهی شود،خواه بلا واسطه خواه با واسطۀ پدر و مادر و...مادر شمرده
می شود.
اتُکُمْ 􀀀 وَ بَن
:نکاح با دخترانتان،خواه دختر خود شما باشد یا دختر دختر یا دختر پسرتان،حرام است.
واتُکُمْ 􀀀 وَ أَخَ
:اخوات جمع اخت است،هر زنی که با انسان از یک پدر یا از یک مادر یا از یک پدر و مادر باشد،ازدواج با او حرام است.
عَمّ
اتُکُم 􀀀 وَ :عمات،جمع عمه است،هر زنی که عمه خود انسان یا عمۀ پدر یا عمۀ مادر یا...باشد،ازدواج با او حرام است.
لاتُکُمْ 􀀀 خا􀀀 وَ
:خالات جمع خاله است،هر زنی که خالۀ خود انسان یا خالۀ پدر یا خالۀ مادر باشد،ازدواج با او حرام است.
خداوند متعال در این آیه مردم را بلفظ جمع خطاب کرده و زنانی که ازدواج با آنها حرام است به آنها اضافه کرده و
فرموده:مادرانتان،خواهرانتان و...از این رو افراد در مقابل یکدیگر قرار می گیرند و مقصود این است که هر فردي موظف است
با مادر خود،خواهر خود و...ازدواج نکند.
اتُ الْأُخْتِ 􀀀 اتُ الْأَخِ وَ بَن 􀀀 وَ بَن
:دختران برادر و خواهر نیز بهمان بیانی که گذشت، حرامند.
این هفت گروه:مادران،دختران،خواهران،عمه ها،خاله ها،دختران برادر و دختران خواهر،حرمتشان به خویشاوندي است.ابن
عباس می گفت:خداوند هفت گروه از زنان را به نسب و هفت گروه را به سبب حرام کرده است و همین آیه را می
( آیه 22 ) « ساءِ 􀀀 اؤُکُمْ مِنَ النِّ 􀀀 ا نَکَحَ آب 􀀀 لا تَنْکِحُوا م 􀀀 وَ » : خواند.سپس می گفت هفتم این است
ص : 92
پس از ذکر محرمات نسبی به ذکر محرمات سببی می پردازد و می فرماید:
اللّا أَرْضَعْنَکُمْ
􀀀
اتُکُمُ تِی 􀀀 وَ أُمَّه
:زنانی که انسان از پستانشان شیر خورده است،مادر می نامند بخاطر اینکه ازدواج با ایشان حرام است،خواه مادر رضاعی خود
انسان یا مادر رضاعی پدر یا مادر یا...باشند و همچنین مادر رضاعی زنی که به انسان شیر داده و مادر رضاعی مردي که پدر
رضاعی انسان است،داخل در همین حکم است.
ضاعَهِ 􀀀 واتُکُمْ مِنَ الرَّ 􀀀 وَ أَخَ
:یعنی خواهران رضاعی شما و دختران زنی که بانسان شیر داده است.اینها بر سه دسته اند: 1-دختري که از پستان مادر نسبی
شخص شیر خورده،لکن شیر متعلق بپدر او نبوده بلکه متعلق به شوهر مادر بوده است. 3-دختري که از پستان زن پدر-نه مادر-
شخص شیر خورده است.
مادر و خواهر رضاعی بواسطۀ شیر حرام می شوند و اگر شیر نباشد،حرمتی نیست و تمام کسانی که از راه نسب بر انسان حرام
می شوند،مثل آنها از راه شیر حرام می شوند.
بنا بر « خداوند از راه شیرخوارگی چیزهایی را که از راه خویشاوندي،تحریم کرده،حرام شمرده است »: زیرا پیامبر گرامی فرمود
این آن هفت گروهی که از راه خویشاوندي حرام شمرده شده اند،از راه شیرخوارگی نیز حرام شمرده می شوند یعنی:مادر
رضاعی،خواهر رضاعی،دختر رضاعی،عمه رضاعی،خاله رضاعی، دختر برادر رضاعی و دختر خواهر رضاعی.
در مبحث رضاع باید در سه قسمت بحث کرد:
-1 در بارة مدت رضاع،که مورد اختلاف است.اگر علما می گویند:رضاع در صورتی مؤثر است که در ظرف مدت دو سال
شیر خوردن طفل انجام شود و مذهب اصحاب ما نیز همین است.چنان که شافعی و ابو یوسف و محمد نیز بر همین عقیده
اند.ابو حنیفه گوید:مدت رضاع دو سال و نیم است.مالک گوید:مدت آن دو سال و یک ماه است و اتفاق کرده اند که شیر
دادن بچۀ بزرگ،بی اثر است.
-2 در بارة مقدار رضاع،که نیز مورد اختلاف است.ابو حنیفه گوید:کم و زیاد آن موجب حرمت می شود.از ابن عمر و ابن
عباس نیز روایت شده است و مذهب
ص : 93
مالک و اوزاعی نیز همین است.شافعی می گوید:پنج مرتبه شیر دادن،موجب حرمت می شود.عایشه و سعید بن جبیر نیز چنین
گفته اند.اصحاب ما گویند:آن رضاعی موجب حرمت می شود که گوشت را برویاند و استخوان را محکم کند و این امر در
صورتی تحقق می یابد که طفل یک شبانه روز از پستان زنی شیر بنوشد بدون اینکه در این مدت از پستان زن دیگري شیر
بخورد یا پانزده مرتبه پیاپی از پستان زنی شیر بنوشد بدون اینکه در این مدت زن دیگري به او شیر بدهد.بعقیدة بعضی از
اصحاب ما ده مرتبه پی در پی براي ایجاد حرمت،کافی است.
-3 کیفیت رضاع،اصحاب ما می گویند آن رضاعی موجب حرمت می شود که طفل مستقیماً از پستان،شیر را بنوشد آنهم از
راه دهان،اما از راههاي دیگر شیر را به معدة او برسانند موجب حرمت نمی شود.همچنین شیر میت،تاثیري در حرمت
ندارد.البته همه این مسائل خلافی است.
سائِکُمْ 􀀀 اتُ نِ 􀀀 وَ أُمَّه
:یعنی نکاح،مادر زن نیز حرام است.اعم از اینکه،مادر خود زن یا مادر مادرش یا مادر پدرش باشد و اعم از اینکه مادر نسبی یا
مادر رضاعی او باشد.
مادر زن با خود عقد حرام می شود اعم از اینکه این عقد آمیزشی بدنبال داشته باشد یا نداشته باشد.زیرا خداوند حرمت مادر
زن را مقید به آمیزش نکرده است.
اللّا فِی حُجُورِکُمْ
􀀀
ائِبُکُمُ تِی 􀀀 وَ رَب
:دختران همسرانتان که از شوهران دیگر هستند و در ضمان شما و تربیت شما هستند،بر شما حرام هستند.بدون هیچ
اختلافی،بودن دختر زن در تربیت و ضمان شوهر،شرط حرمت نیست و علت اینکه در اینجا ذکر شده این است که غالباً دختر
زن،تحت تربیت و سرپرستی شوهر زن می باشد.بنا بر این دختر زن و دختر پسر زن و دختر دختر زن و...بر شوهر حرامند.چه
همۀ اینها را ربیبه می نامند.
اللّا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ
􀀀
سائِکُمُ تِی 􀀀 مِنْ نِ
:این جمله صفت است براي مادران ربیبه ها، بنا بر این ربیبه موقعی حرام است که شخص با مادر او آمیزش کرده باشد و اگر
آمیزش نکرده باشد،حرام نیست و این مساله اجماعی است.
ص : 94
بنا بر این مقصود این است که مادران زنانی که با آنها آمیزش « سائِکُمْ 􀀀 اتُ نِ 􀀀 أُمَّه » : برخی گفته اند،این جمله صفت است براي
کرده اید،بر شما حرامند و ربیبه ها اعم از اینکه مادرانشان مدخوله باشند یا نباشند بمجرد عقد حرام می شوند.
ربیبه هایی که با مادرانشان آمیزش کرده اید،بر شما حرامند،خواه »: عیاشی در تفسیر خود روایت کرده است که عیسی(ع)فرمود
در تربیت شما باشند یا نباشند.
در مورد مادران زنان،مبهم گذارده شده و معلوم نیست که باید با دخترانشان آمیزش شده باشد یا نه.بنا بر این آنچه خداوند
که ما آن را آمیزش ترجمه )« دخول » در بارة معناي «. حرام کرده است،حرام بشمارید و آنچه مبهم گذارده است،مبهم بگذارید
کردیم)دو قول است:
-1 ابن عباس گوید،بمعناي جماع است 2-عطا می گوید:دخول بمعناي جماع و کارهایی که بمنزلۀ جماع است می باشد.مثل
عریان کردن و...مذهب ما هم همین است.و فقها در این مساله اختلاف کرده اند.
احَ عَلَیْکُمْ 􀀀 لا جُن 􀀀 فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَ
:یعنی اگر با مادر ربیبه آمیزش نکرده اید،هر گاه مادر را طلاق دهید یا بمیرد می توانید با دخترش ازدواج کنید.
لابِکُمْ 􀀀 ائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْ 􀀀 لائِلُ أَبْن 􀀀 وَ حَ
:یعنی همسر فرزندان صلبی شما بر شما حرامند،لکن همسر کسانی که پسر خواندة شما هستند حرام نیستند.از عطا روایت شده
که این آیه وقتی نازل شد که پیامبر گرامی با همسر مطلقۀ زید بن حارثه که پسر خواندة او بود ازدواج کرد و مشرکین زبان به
انتقاد گشودند،همچنین آیه:
کانَ مُحَمَّدٌ 􀀀 ا 􀀀م» : سوره احزاب 4)یعنی خداوند فرزند خوانده ها را فرزند قرار نداده است)و آیۀ ) « اءَکُمْ 􀀀 اءَکُمْ أَبْن 􀀀 ا جَعَلَ أَدْعِی 􀀀 وَ م »
سورة احزاب 4 یعنی محمد،پدر هیچیک از مردان شما نیست)بهمین مناسبت نازل شده اند.لکن همسر ) « جالِکُمْ 􀀀 ا أَحَ دٍ مِنْ رِ 􀀀أَب
فرزند رضاعی حرام است زیرا پیامبر گرامی فرمود:خداوند هر چه به نسبت حرام کرده،برضاع هم حرام کرده است.
وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ
:یکی از محرمات،جمع میان دو خواهر است،کلمۀ
ص : 95
بمقتضاي این بیان،نمی توان دو خواهر را در عقد ازدواج با « الجمع بین الاختین » با ما بعد خود در حکم مصدر است یعنی « ان »
هم جمع کرد،همچنین شخص نمی تواند دو کنیزي که با یکدیگر خواهرند مورد تمتع و آمیزش قرار دهد و هر گاه با یکی از
آنها درآمیخت،نمی تواند با دیگري آمیزش کند.مگر اینکه کنیز مدخوله از ملکش خارج گردد.
عقیدة حسن و اکثر مفسرین و فقها همین است.
ا قَدْ سَلَفَ 􀀀 إِلاّ م
􀀀
:این استثنا منقطع است،یعنی:لکن خداوند شما را بر آنچه گذشته است،مؤاخذه نمی کند.مقصود این نیست که آنچه پیش از
نهی انجام داده اید مانعی ندارد و ادامه دهید و در این مطلب خلافی نیست.عطا و سدي گفته اند:منظور از آنچه گذشته.
کانَ غَفُوراً رَحِیماً :خداوند شما 􀀀 اللّ
􀀀
این است که یعقوب با دو خواهر:لیا مادر یهوذا و راحیل مادر یوسف،ازدواج کرده بود، إِنَّ هَ
را بر کارهایی که قبل از این دستور انجام داده اید،مؤاخذه نمی کند.آنچه در این آیه حرام شمرده شده،همیشگی است خواه
شخص بخواهد میان آنها را جمع کند یا با یکی به تنهایی ازدواج کند مثلا مادر زن،حرام است خواه با خود زن جمع شود یا
جمع نشود.تنها خواهر زن با دیگران فرق می کند،چه ازدواج با خواهر زن در صورتی جایز نیست که شخص خواهر او را
داشته باشد،اما اگر بمیرد یا طلاق بگیرد،می توان با خواهرش ازدواج کرد.
ممکن است به این آیه استدلال کنیم که این عده اي که از راه خویشاوندي ازدواج با ایشان حرام است،مالک شدن ایشان نیز
صحیح نیست و نمی توان آنها را به بردگی گرفت،زیرا تحریم،عمومیت دارد.
می نامند. « مبهمات » اصطلاحاً زنانی که ازدواج با آنها براي همیشه،ممنوع است
گرفته شده و منظور حیوانی است که به یک رنگ باشد و رنگهاي دیگري با رنگ او نیامیخته باشد و علت « بهیم » این کلمه از
گویند،این است که ازدواج با آنها از هر جهت و در هر زمانی حرام است و نقطه اي براي حلیت « مبهمات » اینکه این زنان را
ازدواج در مورد آنها وجود ندارد .
ص : 96
[ [سوره النساء ( 4): آیه 24
اشاره
والِکُمْ مُحْصِ نِینَ غَیْرَ 􀀀 ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْ 􀀀 اءَ 􀀀 ا وَر 􀀀 اَللّ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُمْ م
􀀀
ابَ هِ 􀀀 مانُکُمْ کِت 􀀀 ا مَلَکَتْ أَیْ 􀀀 إِلاّ م
􀀀
ساءِ 􀀀 اتُ مِنَ اَلنِّ 􀀀 وَ اَلْمُحْ َ ص ن
کانَ عَلِیماً 􀀀 اَللّ
􀀀
راضَ یْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ اَلْفَرِیضَهِ إِنَّ هَ 􀀀 ما تَ 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ فِی 􀀀 لا جُن 􀀀 سافِحِینَ فَمَا اِسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَهً وَ 􀀀 مُ
( حَکِیماً ( 24
(1)
ترجمه
و حرام است زنان شوهر دار مگر آنان که ملک شما باشند،خداوند حکم خود را براي شما مکتوب داشته است.و جز آنچه
گذشت،بر شما حلال شد که بوسیلۀ اموالتان طلب کنید و با آنها ازدواج کنید و زنا نکنید.و هر گاه آنها را به عقد متعۀ خود
درآورید،اجرتشان را که فریضه است بدهید و گناهی بر شما نیست در آنچه بعد از فریضه با یکدیگر توافق کنید.خداوند دانا
و حکیم است.
ص : 97
1) -آیۀ 24 سورة 4 نساء جزء چهارم -1
بیان آیۀ 24
اشاره
قرائت
را در همه جاي قرآن بکسر صاد و در این آیه بفتح صاد خوانده است و دیگران در همه « محصنات » و« المحصنات » کسایی کلمۀ
جا بفتح صاد قرائت کرده اند.
و»: بضم همزه و کسر حاء و سایرین بفتح همزه و حاء خوانده اند.و گفته اند معنی آن « احل » کوفیان باستثناي ابو بکر و ابو جعفر
چنان که گذشت اختلافی وجود ندارد. « المحصنات » می باشد.اما در کلمۀ « اللّ احل لکم
􀀀
ه
لغت
المحصنات:زنانی که شوهردار هستند،از مصدر احصان بمعناي تزویج.البته در قرآن کریم بمعناي دیگري هم استعمال شده
یعنی کسانی که نسبت ناروا به زنان آزاد می دهند،باید هشتاد تازیانه «... اتِ􀀀 وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْ َ ص ن » : است.از آن جمله است
سوره تحریم 12 )یعنی مریم دختر عمران عفت و پاکدامنی ) « ا 􀀀 رانَ الَّتِی أَحْ َ ص نَتْ فَرْجَه 􀀀 وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْ » ( بخورند(سوره نور 4
سوره نسا 25 )یعنی هر گاه اسلام آورند(البته در صورتی که به صیغۀ معلوم قرائت شود نه ) « ذا أُحْصِنَّ 􀀀 فَإِ » . خود را حفظ کرد
مجهول.) محصن:مردي که تزویج کرده است.
سفاح:زنا،زجاج گوید:مسافحه و سفاح بعمل زانیانی گفته می شود که از زناي با هر کسی دریغ ندارد و اگر فقط با یکی زنا
یعنی صاحب رفیق گفته شوند. « ذات خدن ». کند
اعراب
اللّ
􀀀
ابَ هِ 􀀀 کِت
اللّ کتاباً علیکم.
􀀀
:مصدر منصوب است از فعل محذوف یعنی:کتب ه
ص : 98
حذف شده چه دلالت دارد بر اینکه هر چه ذکر شده مکتوب است.سپس مصدر بفاعل « حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ » : سپس فعل به قرینه
در آمده است.زجاج گوید:نصب آن ممکن است به تقدیر فعل امر باشد یعنی، « اللّ عَلَیْکُمْ
􀀀
ابَ هِ 􀀀 کِت » : فعل اضافه شده و بصورت
مقدم نمی شود. « علیکم » جایز نیست چه مفعول « علیکم » ولی نصب آن « اللّ
􀀀
الزموا کتاب ه »
بنا بر اینکه بصیغۀ معلوم قرائت شود و نایب فاعل آن بنا بر اینکه بصیغۀ مجهول قرائت « احل » ما وراء ذلکم:ما موصوله و مفعول
شود.
أَنْ تَبْتَغُوا
است و ممکن است لام جاره از آن حذف شده باشد و مفعول لاجله باشد. « ما » :یا محلا منصوب است یا مرفوع و بدل از
.« واو تبتغوا » محصنین:حال است از
سافِحِینَ 􀀀 غَیْرَ مُ
:صفت محصنین.
فریضه:مصدر است و منصوب.ممکن است حال باشد به تاویل مفروضه.
مقصود
در آیه قبل عده اي از زنان که ازدواج با آنها حرام است،ذکر شدند،اکنون اضافه می کند که:ازدواج با زنان شوهر دار نیز
عطف است بر مواردي که در آیه قبل ذکر شده است. « و المحصنات » حرام است بنا بر این
مانُکُمْ 􀀀 ا مَلَکَتْ أَیْ 􀀀 إِلاّ م
􀀀
ساءِ 􀀀 اتُ مِنَ النِّ 􀀀 وَ الْمُحْصَن
:نکاح با زنان شوهر دار حرام است مگر اینکه کنیز شما باشند.در بارة این مطلب،اقوالی ذکر کرده اند:
-1 مقصود این است که نمی توان با زنان شوهردار ازدواج کرد مگر زنان شوهر- داري که اسیر شده باشند.این قول از
علی(ع)و ابن مسعود و ابن عباس و مکحول و زهري است.برخی بر این قول به روایت ابو سعید خدري استدلال کرده اند
که:آیه در بارة اسیران اوطاس نازل شد و مسلمانان با زنان مشرکین نزدیکی کردند در حالی که آنها در دار الحرب شوهر
داشتند.چون آیه نازل شد،منادي پیامبر اعلام کرد که با زنان باردار قبل از وضع حمل و با زنان غیر باردار قبل از استبراء و
گذراندن
ص : 99
یک حیض ازدواج نکنند.لکن کسانی که با این قول مخالفند،می گویند:این خبر ضعیف است،زیرا اسیران اوطاس بت پرست
بودند و ازدواج با بت پرست صحیح نیست، ولی پاسخ داده اند که نکاح،بعد از اسلام اسیران بوده است.
-2 مقصود این است که نمی توان با زنان شوهر دار نکاح کرد،مگر اینکه با کنیزانی که شوهر دارند،چه خریدن آنها بمنزلۀ
اللّ و انس و ابن مسیب و حسن بر این قولند.
􀀀
طلاق آنهاست.ابی بن کعب و جابر بن عبد ه
ابن عباس گوید:طلاق کنیز به شش چیز است:اسیري،خریدن،آزاد شدن، بخشیدن،بارث بردن و طلاق همسرش.از روایات
اصحاب ما نیز همین مطلب استفاده می شود.
عمر بن خطاب و عبد الرحمن بن عوف گویند:خریدن کنیز طلاقش نیست بلکه طلاق او مثل طلاق زن آزاد است،تنها در
مورد اسیران احتیاجی بطلاق از شوهرانشان نیست.زیرا پیامبر گرامی پس از آنکه عایشه بریره را آزاد کرد،وي را مخیر کرد که
بر همسري شوهرش بماند یا نماند و اگر با آزاد شدن،از شوهرش جدا می شد،احتیاجی به این تخیر نبود.در پاسخ عمر و عبد
الرحمن گفته اند:همسر بریره عبد بود و اگر آزاد بود پیامبر او را مخیر نمی کرد.
-3 مقصود از محصنات،زنان عفیفه است.یعنی زنان عفیفه بر شما حرامند، مگر آنانی که به نکاح یا خریداري،حق تمتع از آنها
داشته باشید.این وجه از ابو العالیه و سعید بن جبیر و عطا و سدي است.
اللّ عَلَیْکُمْ
􀀀
ابَ هِ 􀀀 کِت
:یعنی آنچه بر شما حلال و آنچه بر شما حرام است،خداوند براي شما معین و مکتوب ساخته،پس مخالفت نکنید و به آن عمل
کنید.
والِکُمْ 􀀀 ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْ 􀀀 اءَ 􀀀 ا وَر 􀀀 وَ أُحِلَّ لَکُمْ م
:در معناي این جمله،چهار وجه است:
-1 عطا گوید:غیر از خویشاوندهایی که محرم شما هستند،سایرین براي شما حلالند.
-2 سدي گوید:براي شما حلال است که بوسیلۀ اموالتان تا چهار زن بدست آورید.
ص : 100
-3 قتاده گوید:غیر از آنچه گذشت،از کنیزان براي شما حلال است.
-4 غیر از آنهایی که محرم هستند،تا بوسیلۀ اموالتان می توانید تا چهار زن آزاد به عقد خود درآورید و هر تعدادي که
این « أَنْ تَبْتَغُوا » بخواهید کنیز خریداري کنید،این وجه از سایر وجوه بهتر است و در عین حال میان آنها منافاتی نیست.معناي
است که طلب کنید یا بخواهید بوسیلۀ اموالتان به اینکه قیمت بدهید یا مهر بپردازید.چنان که ابن عباس گفته است.
فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَهً
:گفته اند مقصود از استمتاع،در آمیختن و کسب لذت است،بنا بر این معناي جمله این است که:هر گاه از زنان کسب لذت
کردید،مهرشان را بدهید،این قول از حسن،مجاهد،ابن زید و سدي است.
ابن عباس،سدي و ابن سعید و گروهی از تابعان و اصحاب امامیه گویند:منظور عقد منقطع است.این مطلب واضح
اگر چه در اصل بمعناي انتفاع و کسب لذت است ولی در عرف شرع،بچنین عقدي اختصاص دارد. « استمتاع و تمتع » است،زیرا
هر گاه آنها را بعقد متعه درآوردید،اجرتشان را »: شود.بنا بر این معناي جمله این است « زنان » بخصوص هنگامی که اضافۀ به
شاهد این است که وجوب اداي مهر،بخود استمتاع،تعلق یافته است و مقتضاي آن این است که خود عقد متعه، « بپردازید
موجب مهر می شود نه آمیزش و کسب لذت جنسی.
از جماعتی از صحابه که از آنهایند:ابی بن کعب،عبد اله بن عباس و عبد اله بن مسعود نقل شده است که ایشان قرائت کرده
بخواهید از آنها تمتع « براي مدت معینی » یعنی هر وقت « فما استمتعتم به منهن الی اجل مسمی فآتوهن اجورهن »: اند
برید،اجرتشان را بدهید و این صراحت در عقد متعه دارد.
ثعلبی در تفسیر خود آورده است که حبیب بن ابی ثابت گفت:ابن عباس،مصحفی بمن داد و گفت این قرآن بر طبق قرائت
و به اسناد خود از ابی نصره نقل کرده است که:در بارة « فما استمتعتم به منهن الی اجل مسمی »: پدرم هست در آنجا نوشته بود
متعه از ابن عباس سؤال
ص : 101
گفتم:اینطور ؟« فما استمتعتم به منهن الی اجل مسمی » کردم.گفت:مگر سورة نساء را نخوانده اي؟گفتم:آري گفت:نخوانده اي
قرائت نمی کنم.گفت:بخدا، این آیه سه بار اینطور نازل شده است.
و به اسناد خود از « فما استمتعتم به منهن الی اجل مسمی »: و به اسناد خود از سعید بن جبیر نقل کرده است که او قرائت می کرد
شعبه از حکم بن عتیبه نقل کرده است که گفت در بارة این آیه از وي سؤال کردم که آیا نسخ شده است؟حکم گفت:علی
بن ابی طالب(ع)فرمود:
اگر عمر نهی از متعه نمی کرد،جز آدم شقی کسی مرتکب زنا نمی شد و به اسناد خود از عمران بن حصین نقل کرده است
که وي گفت:آیۀ متعه در کتاب خدا نازل شد و پس از آن آیه اي که آن را نسخ کند،نازل نشد و پیامبر گرامی ما را به انجام
آن امر کرده و با او متعه کردیم ( 1)و چون از دنیا رفت ما را از این کار نهی نکرد.پس از پیامبر،مردي خودسرانه هر چه دلش
اللّ از عمرة حج بازگشته بود ما به
􀀀
خواست،گفت.مسلم بن حجاج در روایت صحیح آورده است که عطا گفت:جابر بن عبد ه
دیدنش آمدیم.
از او سؤال کردند.گفت:آري،ما در عهد پیامبر و ابو بکر و عمر متعه را انجام داده ایم. « متعه » مردم از چند چیز و از جمله
در آیه،بمعناي جماع و انتفاع نیست این است که اگر چنین بود،لازم بود که اگر کسی از زن « استمتاع » یکی از دلایلی که لفظ
انتفاعی نبرد،مهري بر ذمه اش نباشد.با اینکه می دانیم که اگر پیش از آمیزش طلاقش دهد، نصف مهر را باید بپردازد و اگر
باشد بحکم همین آیه،مرد باید با اجراي صیغۀ عقد،همۀ مهر را بپردازد.در حالی که خلافی در این مطلب « نکاح دائم » مقصود
نیست،که به خود عقد،همۀ مهر واجب نمی شود ولی در متعه،با جاري شدن صیغۀ عقد،همۀ مهر واجب می شود،چنان که از
برمی آید. « فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ » جمله
ص : 102
1) -منظور متعۀ حج است و نظر او این است که عمر متعۀ زنان و متعۀ حج را تحریم کرد در حالی که قرآن بآن دستور -1
داده بود و ما متعۀ حج را با پیامبر گرامی بجاي آوردیم.
دو متعه در عهد پیامبر خدا حلال بودند »: شاهد دیگر مساله،همان روایتی است که از عمر بن خطاب نقل شده است.وي گفت
بنا بر این عمر اقرار کرده است که متعه در عهد پیامبر روا بود و او منع « و من از آنها نهی می کنم و در برابر آنها عقاب می کنم
می کند و از خود راي می دهد.اگر پیامبر خدا این حکم را نسخ کرده یا از آن نهی کرده بود یا زمانی اجازه داده و زمانی
جمع کرده است و خلافی « و متعۀ حج » متعۀ زنان » مانع شده بود،عمر،تحریم را به پیامبر نسبت می داد نه بخودش.وانگهی او میان
نیز باید چنین باشد. « متعۀ زنان » نسخ نشده و حرام نیست.بنا بر این « متعۀ حج » نیست که
راضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَهِ 􀀀 ما تَ 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ فِی 􀀀 لا جُن 􀀀 وَ
را در جملۀ پیش بمعناي جماع گرفته اند،می گویند:مقصود این است که در زیادي یا کمی یا بخشش یا « استمتاع » :کسانی که
تاخیر مهر که با یکدیگر توافق کرده باشید،گناهی بر شما نیست.
با یکدیگر توافق کنید که عقد را تجدید کنید،گناهی بر شما « عقد متعه » سدي گوید:منظور این است که اگر بعد از پایان مدت
نیست.عقیدة امامیه همین است و روایات بسیاري از ائمه در این خصوص نقل شده است.
کانَ عَلِیماً حَکِیماً 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند به اصلاح امر مردم داناست و از روي حکمت و مصلحت،عقد نکاحی بر ایشان واجب کرده است که حافظ اموال و
نسب هاست .
ص : 103
[ [سوره النساء ( 4): آیه 25
اشاره
مانِکُمْ 􀀀 اَللّ أَعْلَمُ بِإِی
􀀀
اتِ وَ هُ 􀀀 اتِکُمُ اَلْمُؤْمِن 􀀀 مانُکُمْ مِنْ فَتَی 􀀀 ا مَلَکَتْ أَیْ 􀀀 اتِ فَمِنْ م 􀀀 اتِ اَلْمُؤْمِن 􀀀 وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِ حَ اَلْمُحْ َ ص ن
ذا􀀀 دانٍ فَإِ 􀀀 ذاتِ أَخْ 􀀀 لا مُتَّخِ 􀀀 حاتٍ وَ 􀀀 سافِ 􀀀 اتٍ غَیْرَ مُ 􀀀 بَعْضُ کُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْ َ ص ن
ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ اَلْعَنَتَ مِنْکُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَ 􀀀 ذابِ 􀀀 اتِ مِنَ اَلْعَ 􀀀 ا عَلَی اَلْمُحْ َ ص ن 􀀀 احِشَهٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ م 􀀀 أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِف
( اَللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 25
􀀀
هُ
(1)
.
ترجمه
و کسی که از نظر مالی توانایی ازدواج با زنان آزاد و با ایمان ندارد،می تواند با کنیزان با ایمان شما ازدواج کند و خداوند به
ایمان شما داناتر است،شما همه یکسانید و تفاوتی با هم ندارید.پس با آنها به اذن صاحبانشان ازدواج کنید و مهر ایشان را
بدهید در حالی که پاکدامن هستند و زنا نمی کنند و مخفیانه رفیق نمی گیرند و هنگامی که به ازدواج شما درآمدند،اگر زنا
کردند،نصف حدي که بر زنان آزاد جاري می شود بر ایشان است.چنین ازدواجی براي کسی است که از مشقت و گرفتاري
زنا و گناه بترسد و صبر براي شما بهتر است و خداوند آمرزنده و رحیم است.
ص : 104
1) -آیۀ 25 سورة نساء جزء پنجم سوره 4 -1
بیان آیۀ 25
اشاره
قرائت
بفتح همزه و دیگران بضم همزه و کسر صاد قرائت کرده اند. « فاذا احصن » اهل کوفه
لغت
بمعنی بلندي است زیرا شخص بوسیلۀ بی نیازي بمقامات عالی می « طول » طول:غناء،بی نیازي،اصل این کلمه از
یعنی مدتت « طالت طولک و طیلک » رسد.تطول،یعنی بخشیدن مال و تطاول بر مردم یعنی تفضل بر ایشان همچنین است استطاله
دراز شد،چنان که شاعر گوید:
انا محیوك فاسلم ایها الطلل
و ان بلیت و ان طالت بک الطیل
یعنی:ما ترا تحیت می گوییم،پس سالم باش،اي شخص با طراوت،اگر چه زمان تو طولانی باشد.
طول بمعنی ریسمان است،شاعر گوید:
لعمرك ان الموت ما اخطا الفتی
لکالطول المرخی و ثنیاه بالید
یعنی:بجان تو سوگند که مرگ در بارة هیچکس بخطا نمی افتد،مردم مثل حیوانی که در چراگاه با ریسمان بلند،او را بسته اند
که بچرد و نمی تواند فرار کند، در دام مرگ گرفتارند.
فتی:مرد جوان.فتاه:زن جوان،کنیز اگر چه پیر هم باشد چه مثل پیران دیگر نیست و احترام پیران را ندارد.بطور کلی فتوه بمعنی
حالت حداثت و نو ظهوري است و فتیا نیز از همین جاست و عبارت از حکم فقیه در مسالۀ تازه است.فتیات جمع فتاه.
ص : 105
خدن:دوست،جمع اخدان.در این کلمه مذکر و مؤنث یکسان است و بهمان معنی است:خدین.
عنت:سختی،مبرد گوید:عنت یعنی هلاك.
مقصود
خداوند در این آیه،در بارة ازدواج با کنیزان سخن گفته،می فرماید:
اتِ􀀀 اتِ الْمُؤْمِن 􀀀 وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَن
:ابن عباس و سعید بن جبیر و مجاهد و قتاده و سدي گویند:یعنی ثروتی ندارد که بتواند با زنان آزاد و با ایمان ازدواج کند و
مهر و نفقۀ ایشان را بدهد.
اتِ􀀀 اتِکُمُ الْمُؤْمِن 􀀀 مانُکُمْ مِنْ فَتَی 􀀀 ا مَلَکَتْ أَیْ 􀀀 فَمِنْ م
:چنین کسی می تواند با کنیزان با ایمان ازدواج کند زیرا مهر کنیزان کمتر و مخارج آنها عاده سبکتر است.منظور این است که
با کنیز غیر ازدواج کنند و گرنه اجماعی است که انسان با کنیز خود نمی تواند ازدواج کند.روایتی بهمین منظور از امام
باقر(ع)نقل شده جابر و عطا و ابراهیم و ربیعه گویند:شخص اگر چه توانایی مالی هم داشته باشد، می تواند با کنیزان ازدواج
کند.لکن قول اول صحیح است و نظر اکثر فقها همان است.
از آیه برمی آید که ازدواج با کنیز کتابی صحیح نیست،زیرا جواز ازدواج، مقید به ایمان شده است و مذهب شافعی و مالک
هم همین است.
مانِکُمْ 􀀀 اللّ أَعْلَمُ بِإِی
􀀀
وَ هُ
:خداوند بایمان شما داناتر است.یعنی وظیفه شما این است که در این حکم بظاهر اشخاص نگاه کنید چه پی بردن به باطن
اشخاص ممکن نیست، تنها خداوند،عالم بباطن و مطلع از ضمیر مردم است.
بعضکم من بعض:در بارة این جمله دو قول است:
-1 مقصود این است که همۀ شما اهل ایمان و تابع یک دین هستید،بنا بر این نباید بعادت اهل جاهلیت،کنیزان را مورد طعن و
سرزنش قرار دهید.
فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ
:با کنیزان با ایمان،با اجازة
ص : 106
صاحبانشان ازدواج کنید و مهرشان را آن طوري که توافق کرده اید و عقد را بر آن اجرا کرده اید بپردازید.از این جمله چنین
یعنی بدون اینکه ضرر و « بالمعروف »: استفاده می شود که ازدواج کنیزان بدون اجازة مالکانشان صحیح نیست.برخی گفته اند
زیانی وارد سازید.
حاتٍ 􀀀 سافِ 􀀀 اتٍ غَیْرَ مُ 􀀀 مُحْصَن
:با آنها که پاکدامن بوده،اهل زنا نیستند،ازدواج کنید برخی گفته اند:یعنی زنان شوهر داري که زنا نمی کنند.این
بفتح صاد و کسر آن هر دو قرائت شده است. « محصنات » کلمه
دانٍ 􀀀 ذاتِ أَخْ 􀀀 لا مُتَّخِ 􀀀 وَ
:و همچنین بطور مخفیانه رفیقی براي خود انتخاب نکرده اند چه برخی از مردان بطور مخفیانه با زنی دوست می شدند و زنا
می کردند و همچنین زنان.
ابن عباس گوید:مردمی در جاهلیت بودند که زناي آشکار را حرام می شمردند ولی زناي پنهان را جایز می دانستند.خداوند از
دانٍ یعنی آن زنانی که از زناي آشکار و پنهان 􀀀 ذاتِ أَخْ 􀀀 لا مُتَّخِ 􀀀 حاتٍ وَ 􀀀 سافِ 􀀀 زناي آشکار و پنهان هر دو منع فرمود بنا بر این :غَیْرَ مُ
خودداري می کنند.
ذا أُحْصِنَّ 􀀀 فَإِ
:کسی که بضم همزه و کسر صاد قرائت کرده،این طور معنی می کند:
هنگامی که کنیزان تزویج کنند و شوهرانشان آنها را در حیطه همسري خود قرار دهند این عقیده از ابن عباس و سعید بن جبیر
و مجاهد و قتاده است.و کسی که بفتح همزه و صاد قرائت کرده است چنین معنی می کند:هنگامی که اسلام بیاورند.این
عقیده از عمر بن الخطاب و ابن مسعود و ابراهیم و شعبی و سدي است،حسن گوید:یعنی اسلام و شوهر،او را در حصار می
گیرند.
احِشَهٍ 􀀀 فَإِنْ أَتَیْنَ بِف
:اگر زنا کنند.
ذابِ 􀀀 اتِ مِنَ الْعَ 􀀀 ا عَلَی الْمُحْصَن 􀀀 فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ م
:باید نصف حد زنان آزاد بر آنها جاري کرد و آنها را پنجاه تازیانه زد.
ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ 􀀀
:نکاح با کنیزان براي کسانی است که بترسند گرفتار معصیت و زنا شوند و کیفر دنیوي و اخروي زنا دامنگیرشان شود.اکثر
مفسران
ص : 107
بر همین عقیده اند.
برخی گفته اند:منظور این است که شخص بترسد از اینکه به کنیز دلبستگی پیدا کند و گرفتار زنا شود.
برخی نیز گفته اند:عنت بمعنی ضرر شدید دینی یا دنیوي است که بواسطۀ غلبۀ شهوت،براي انسان پیش می آید.معناي اول
صحیحتر است.
وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ
خبر آن است. « خیر » مبتدا و « ان تصبروا ». :صبر شما از ازدواج با کنیزان و ارتکاب زنا،برایتان بهتر است
اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ
􀀀
وَ هُ
:خداوند،آمرزندة گناه بندگان و به ایشان رحیم است. نتیجه این است که اگر کسی صبر نکرد و کاري خلافی مرتکب شد و
توبه کرد،خداوند توبه اش را می پذیرد و رحمتش را شامل حال او می سازد.
خوارج به این آیه استدلال کرده اند که سنگسار کردن جایز نیست.چه سنگسار را که براي زنان آزاد و شوهر دار تعین کرده
اند نمی توان تقسیم کرد و چون در این آیه براي کنیزان شوهر دار تعیین شده است،معلوم می شود که سنگسار کردن اصلی
ندارد و فقط تازیانه زدن،ملاك است.
را بمعناي زن آزاد بدانیم-نه بمعنی زن شوهر دار-این استدلال از درجۀ اعتبار ساقط می « محصنات » جواب این است که:اگر
که در اول آیه بکار رفته،بدون شک معناي آن آزاد زنان با ایمان و با « اتِ􀀀 اتِ الْمُؤْمِن 􀀀 اَلْمُحْصَن » شود.شاید آن این است که کلمۀ
زنان آزاد است نه زنان « المحصنات » عفت است زیرا با زن شوهر دار نمی توان ازدواج کرد.وانگهی برخی گفته اند:مقصود از
پاکدامن.زیرا اگر مقصود زنان پاکدامن باشد،ازدواج با غیر از آنها جایز نخواهد بود و شکی نیست که ازدواج با آنها نیز جایز
است.سنگسار هم اجماعی امت اسلام است و مسلمانان به تواتر نقل کرده اند که پیامبر گرامی ماعز بن مالک اسلمی و یک
زن و مرد یهودي را سنگسار کرد و فقهاء از عهد صحابه تا امروز در باره آن اختلاف نکرده اند.بنا بر این گفتار
خوارج،خلاف اجماع است و قابل اعتبار نیست .
ص : 108
[ [سوره النساء ( 4): آیات 26 تا 28
اشاره
اَللّ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُرِیدُ
􀀀
اَللّ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ( 26 ) وَ هُ
􀀀
اَللّ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ هُ
􀀀
یُرِیدُ هُ
( سانُ ضَعِیفاً ( 28 􀀀 اَللّ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ اَلْإِنْ
􀀀
واتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیماً ( 27 ) یُرِیدُ هُ 􀀀 اَلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ اَلشَّهَ
(1)
ترجمه
ارادة خداوند است که براي شما وظائفتان را بیان کند و شما را به سنتهاي پیشینیان هدایت کند و توبۀ شما را بپذیرد و خدا دانا
و حکیم است.و خداوند اراده دارد که شما را به توبه وادارد و پیروان شهوتها اراده دارند که شما را به انحرافی بزرگ بکشانند
خداوند اراده دارد که بشما تخفیف بدهد و انسان ناتوان خلق شده است.
ص : 109
1) -سورة نساء آیۀ 26 و 27 و 28 جزء پنجم سورة 4 -1
28 27 بیان آیۀ 26
اشاره
اعراب
استقبال است 2-لام آمده است براي اینکه از ما بعد « ان » اللّ لان یبین لکم و معناي
􀀀
سه قول است: 1-یرید ه « لِیُبَیِّنَ لَکُمْ » در لام
اللّ لما یرید لیبین.
􀀀
-3 یرید ه « لاراده البیان » آن ارادة مصدر شده است یعنی
اللّ تبصیرکم لیبین لکم و...
􀀀
لکن هیچیک از اینها صحیح نیست بلکه مفعول آن محذوف است یعنی:یرید ه
مقصود
پس از آن که خداوند ازدواج هاي حلال و حرام را شرح داد،می فرماید این احکام بخاطر مصالح و منافع بندگان است.
اللّ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ
􀀀
یُرِیدُ هُ
:ارادة خداوند این است که احکام دین و دنیا و امور معاش و معاد شما را بیان کند.
وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ
:در این باره دو قول است:
-1 خداوند می خواهد شما را به راه گذشتگان که اهل حق بوده اند هدایت کند تا بایشان اقتدا کنید و آثار آنها را پیروي کنید
که صلاح شما در آن است.
-2 خداوند می خواهد سنت گذشتگانی که اهل حق و باطل بوده اند براي شما روشن سازد تا به روش آنها بصیرت پیدا کنید
و از طریقۀ آنها اجتناب نمایید.
وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ
:توبۀ شما را بپذیرد.یعنی شما را بتوبه دعوت می کند و ترغیب می کند که براه توبه داخل شوید.از این آیه استفاده می شود
( که مسلک جبري مذهبان باطل است،چه معناي آن این است که خداوند فقط خیر و صلاح بندگان می خواهد ( 1
ص : 110
1) -جبریان،همان اشاعره هستند.بنا بر مسلک جبر،انسان،موجود دست و پا بسته اي -1
اللّ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
􀀀
وَ هُ
:تفسیر آن گذشت.
اللّ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ
􀀀
وَ هُ
:خداوند بتوبۀ شما از در لطف می نگرد.برخی گفته اند:یعنی هر ارادة خداوند این است که شما را بر توبه موفق دارد و اسباب
آن را براي شما فراهم سازد.
واتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیماً 􀀀 وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَ
:در بارة کسانی که از شهوتها پیروي می کنند،اقوالی است:
-1 منظور همۀ اهل باطل است زیرا اهل باطل از شهوت و هوس خویش پیروي می کنند،این قول از ابن زید است.
-2 مجاهد گوید:مقصود،زناکاران است.
-3 سدي گوید:یهود و نصاري مقصودند.
-4 منظور یهود است که می گویند خواهر پدري در تورات حلال شمرده شده است قول اول به صواب نزدیکتر است.پس
معناي جمله این است که:اهل باطل می خواهند شما را از راه راست،منحرف سازند.چه راه راست،به پاداش و رستگاري از
کیفر نزدیکتر است و انحراف از آن،موجب هلاك و استحقاق عذاب می شود.
علت اینکه: (یَتُوبَ عَلَیْکُمْ) در این آیه و در آیۀ قبل تکرار شده،این است که:
اولا براي تاکید است و ثانیاً در آیۀ پیش ارادة خداوند نسبت به هدایت و انابه،ذکر شد و در این آیه می گوید ارادة خداوند با
ارادة صاحبان هوي و هوس مخالف است.
و ثالثاً در این آیه ابهام نیست:چه مفاد آن این است که خداوند توبه را اراده می کند
(1
(است که تسلیم محض و آلت اجراي ارادة خداوند است و از خود هیچگونه اختیاري ندارد. بنا بر این،انسان مسئول اعمال بد
خود نیست،همانطوري که اعمال نیکوي او نیز ارزشی ندارد. لکن ما معتقدیم که:انسان از آزادي اراده و اختیار،برخوردار
است.بنا بر این در برابر کار هاي بد خویش،مسئول و در برابر کردارهاي پسندیدة خود ممدوح و ماجور است.این عقیده،ملهم
از تعلیمات قرآن و پیامبر گرامی و ائمۀ بزرگوار است.آیۀ بالا یکی از دلایل متقن بر ابطال مسلک جبر است،زیرا توبه کردن،از
کسی صحیح است که در کردار خود آزادي و اختیاري داشته باشد.بعلاوه، آیه مفید این است که خداوند فقط،خیر انسان را
می خواهد و کسی را به بدي و گناه،اجبار نمی کند.
ص : 111
و انحراف را به « میل » ولی در آن آیه متعلق اراده توبه نیست،بلکه چنان که گذشت متعلق آن محذوف است علت اینکه خداوند
عظمت توصیف کرده،این است که گنهکار با گنهکار انس می گیرد و کوشش می کند که او را بگمراهی بیشتري بکشاند،
همانطوري که اهل طاعت با اهل طاعت،انس می گیرند.آري کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز مردم
وَدُّوا » عاصی کوشش می کنند،که سایرین را در معصیت با خود شریک سازند تا از ملامت و توبیخ ایشان،آسوده گردند مثل
ما􀀀 وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَ » ( سوره قلم آیۀ 9)یعنی:دوست دارند که شما ملایمت کنید تا آنها نیز ملایمت کنند ) « لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ
کسی که خرمنش آتش »: سوره نساء 89 یعنی خوش دارند که شما هم مثل ایشان کافر شوید) چنان که می گویند ) « کَفَرُوا
این است طبیعت انسانها. «. گرفت دلش می خواهد خرمن دیگران نیز آتش بگیرد
اللّ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ
􀀀
یُرِیدُ هُ
:خداوند می خواهد در مورد زنها و اجازه ازدواج با کنیزان،براي شما تخفیف قائل شود.این معنی از مجاهد و طاووس است و
ممکن است منظور این باشد که خداوند می خواهد با قبول و توفیق توبه براي شما تخفیفی بدهد و ممکن است منظور این
باشد که خداوند می خواهد بطور کلی در تکالیف شما تخفیفی بدهد که نسبت بامتهاي پیشین چنین تخفیفی نداده بود.
سانُ ضَعِیفاً 􀀀 وَ خُلِقَ الْإِنْ
:انسان طوري آفریده شده است که در مورد زنان کم صبر است.برخی گفته اند:منظور این است که انسان طوري آفریده شده
است که در برابر هوي و شهوت،مقاومت نمی کند و با ترس و حزن بزانو در می آید .
ص : 112
[ [سوره النساء ( 4): آیات 29 تا 30
اشاره
کانَ بِکُمْ 􀀀 اَللّ
􀀀
لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَ کُمْ إِنَّ هَ 􀀀 راضٍ مِنْکُمْ وَ 􀀀 جارَهً عَنْ تَ 􀀀 إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِ
􀀀
اطِلِ 􀀀 والَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْب 􀀀 تَأْکُلُوا أَمْ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لا 􀀀ی
( اَللّ یَسِیراً ( 30
􀀀
ذلِکَ عَلَی هِ 􀀀 کانَ 􀀀 اراً وَ 􀀀 اناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِیهِ ن 􀀀 ذلِکَ عُدْو 􀀀 رَحِیماً ( 29 ) وَ مَنْ یَفْعَلْ
(1)
ترجمه
اي مردم مؤمن،اموالتان را در میانتان به باطل مخورید مگر اینکه تجارتی باشد به رضایت شما و خویشتن را مکشید که خداوند
بشما رحیم است و کسی که این کار را از روي دشمنی و ظلم انجام دهد بزودي او را در آتش می افکنیم و این کار بر
خداوند آسان است.
ص : 113
1) -سورة نساء آیۀ 29 و 30 جزء پنجم سوره چهارم -1
30 بیان آیۀ 29
اشاره
قرائت
را به نصب و دیگران به رفع خوانده اند. « تجاره » اهل کوفه
باشد و استثنا منقطع است،زیرا تجارتی که از روي « الا ان تقع تجاره »: ابو علی گوید:رفع آن بنا بر این است که معنی جمله
تراضی طرفین معامله باشد،داخل در اکل مال به باطل نیست.
« اذا کان یوما ذا کواکب اشنع » : مثل قول شاعر « الا ان تکون التجاره تجاره عن تراض »: نصب آن بنا بر این است که: 1-بمعنی
(یعنی:اذا کان الیوم یوما ذا کواکب اشنع،هر گاه روز،صاحب ستاره هایی زشت باشد. 2-بمعنی:
بنا بر این وجه نیز استثنا،منقطع است. « الا ان تکون الاموال اموال تجاره »
مقصود
نظر به اینکه در آیات پیش زنانی که ازدواج و آمیزش با آنان،نامشروع است، بیان کرد،اکنون در بارة مالهایی که از راه باطل
و حرام تحصیل می شود،سخن می گوید و می فرماید:
اطِلِ 􀀀 والَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْب 􀀀 لا تَأْکُلُوا أَمْ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی
:اي کسانی که خدا و رسولش را تصدیق کرده اید،اموال یکدیگر را بباطل مخورید.علت اینکه از میان همۀ منافع
را ذکر کرده این است که بمصرف خوراکی رسانیدن مال،از اهم منافع آن است.برخی گفته اند:بخاطر این است « اکل » مال،تنها
بهر نوع خرج و صرف مال اطلاق می شود مثلا می گویند:مالش را بباطل خورد و لو اینکه نخورده باشد و در « اکل » که عنوان
دو قول « باطل » راه دیگري صرف کرده باشد و مقصود این است که اموال یکدیگر را بباطل صرف مکنید در بارة کلمۀ
است: 1-منظور،ربا،قمار،
ص : 114
اغفال مشتري و ظلم است:این عقیده از سدي است و از امام باقر(ع)نیز روایت شده است، 2-حسن گوید:منظور این است که
مال یکدیگر را بدون استحقاق و معاوضه مصرف کنند بنظر وي پس از نزول این آیه،مردم از مال یکدیگر نمی خوردند تا
اینکه این حکم بوسیلۀ:آیه 60 سوره نور نسخ شده و بآنها اجازه داده شد که از خانه هاي یکدیگر خوردنی مصرف کنند.لکن
معناي اول قویتر است چه مالی که انسان بر طبق موازین اخلاقی از دیگري بخورد،اکل به باطل نیست 3-مقصود این است که
مال را بوجه نامشروع بگیرند و در راهی که حلال نیست مصرف کنند.
راضٍ مِنْکُمْ 􀀀 جارَهً عَنْ تَ 􀀀 إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِ
􀀀
:جز اینکه از راه داد و ستدي باشد که دو طرف معامله از آن راضی باشد.در بارة معناي تراضی در تجارت،دو قول است:
-1 شریح و شعبی و ابن سیرین و شافعی و امامیه گویند:مقصود این است که با جدا شدن بایع و مشتري از یکدیگر معامله را
امضا کنند و از خیاري که در معامله دارند، صرف نظر کنند.در روایت است که:بایع و مشتري مادامی که از هم جدا نشده اند،
خیار دارند و اگر در معامله،خیار قرار داده اند،می توانند از حق خیار استفاده کنند.
-2 مالک و ابو حنیفه گویند:مقصود از تراضی در تجارت فقط عقد بیع است.
لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ 􀀀 وَ
:در بارة این جمله چهار قول است:
-1 یکدیگر را مکشید زیرا شما پیرو یک دین هستید و همچون یک جان شمرده می شوید.چنان که گفته شده است:بر
خویشتن سلام کنید(سلموا علی انفسکم).حسن و عطا و سدي و جبایی بر این عقیده اند.
-2 ابو القاسم بلخی گوید:انسان را از خودکشی در حال غضب و ناراحتی منع کرده است، 3-با ارتکاب گناهان و ایجاد
دشمنی در اکل مال به باطل،اسباب هلاك خویش را فراهم مسازید و خود را مستوجب عقاب نکنید.
-4 از امام باقر(ع)روایت شده است که:خود را بخطر میفکنید و با کسانی که از شما نیرومندترند مجنگید.
ص : 115
کانَ بِکُمْ رَحِیماً 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند همواره نسبت بشما رحیم است و نشان رحمت او این است که کشتن افراد و تباه کردن اموال را منع کرده است.
ذلِکَ􀀀 وَ مَنْ یَفْعَلْ
:برخی گفته اند:اشاره است به خوردن مال به باطل و کشتن کسی به ناحق.برخی گفته اند:اشاره است به تمام محرماتی که در
این سوره از:
تا اینجا شمرده شده است برخی گفته اند:اشاره به همۀ چیزهایی است « ساءَ کَرْهاً 􀀀 لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی»
که در این سوره تا کنون از آنها نهی شده است.عطا گوید:تنها اشاره به قتل نفس است.
اناً وَ ظُلْماً 􀀀 عُدْو
:برخی گفته اند:عدوان و ظلم هر دو یکی هستند و آوردن هر دو بخاطر اختلاف لفظی آنهاست نه معنوي.چنان که شاعر گفته
یعنی سخن او را دروغ یافت.برخی گفته اند.عدوان تجاوز از امر خداوند و ظلم گرفتن چیزي « و الفی قولها کذبا و مینا » : است
بدون استحقاق است.بعقیدة برخی علت اینکه خوردن مال به باطل و قتل ناحق را به ظلم و عدوان مقید ساخته،این است که می
خواهد بگوید.اینان این کارها را حلال می شمرند.
اراً 􀀀 فَسَوْفَ نُصْلِیهِ ن
،بزودي او را در آتش سرنگون کرده،می سوزانیم.
اللّ یَسِیراً
􀀀
ذلِکَ عَلَی هِ 􀀀 کانَ 􀀀 وَ
.داخل کردن چنین کسی در آتش و معذب ساختن او بر خداوند آسان است و کسی نمی تواند او را از این کار منع کند.چنان
که کسی بدون اذنش نمی تواند شفاعت و فریادرسی کند .
ص : 116
[ [سوره النساء ( 4): آیه 31
اشاره
( اتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً ( 31 􀀀 ا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئ 􀀀 ائِرَ م 􀀀 إِنْ تَجْتَنِبُوا کَب
(1)
ترجمه
اگر از گناهان کبیره اي که از آنها نهی شده اید،اجتناب کنید،بدیهاي شما را می پوشانیم و شما را در جایگاهی گرامی داخل
می سازیم.
ص : 117
1) -سوره نساء آیۀ 31 جزء پنجم سوره چهارم -1
بیان آیۀ 31
اشاره
قرائت
بفتح میم)ممکن است مصدر باشد و )« مدخل » بفتح میم و دیگران بضم میم خوانده اند.ابو علی گوید « مدخلا » ابو جعفر و نافع
و اگر اسم مکان « ندخلکم فتدخلون مدخلا کریما »: ممکن است اسم مکان باشد.اگر مصدر باشد فعلی محذوف است یعنی
بدیهی است که اسم مکان بودن آن برتري دارد زیرا در قرآن،مکان بصفت کریم متصف « ندخلکن مکانا کریما »: باشد،یعنی
بضم میم)نیز همان دو وجه بالا جایز است. )« مدخل » در قرائت « و مقام کریم » شده است مثل
لغت
اجتناب:دور شدن و کناره گیري کردن از چیزي.اجنبی هم بملاحظۀ دور بودن گفته می شود.جنابت نیز باعتبار دوري
است.علقمه بن عبیده گوید:
فلا تحرمنی نائلا عن جنابه
و انی امرؤ وسط القباب غریب
یعنی:مرا محروم مگردان که پس از دوري و جدایی بتو رسم.من مردي هستم که در میان آبادیها غریبم اعشی گوید:
اتیت حریثاً زائرا عن جنابه
و کان حریث عن عطایی جامداً
یعنی:از راه دور بزیارت حریث آمدم و حریث از عطا و بخشش بمن خودداري کرد تکفیر:پوشیدن
مقصود
اشاره
در آیۀ پیش،پیرامون گناهان سخن گفت.اکنون مردم را تشویق می کند که از آنها اجتناب کنند.می فرماید:
ص : 118
اتِکُمْ 􀀀 ا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئ 􀀀 ائِرَ م 􀀀 إِنْ تَجْتَنِبُوا کَب
اختلاف « گناه کبیره » :اگر از گناهان کبیره اي که شما را از آنها نهی کرده اند،اجتناب کنید،بدیهاي شما را می پوشانیم.در بارة
شده است:از سعید بن جبیر و مجاهد روایت شده است که گناه کبیره آن است که در دنیا حد و در آخرت کیفر داشته
باشد.ابن عباس می گوید:هر گناهی که خداوند از آن نهی کرده،کبیره است.عقیده اصحاب ما نیز همین است زیرا گفته اند:
همه گناهان،از لحاظ زشتی،کبیره اند،لکن برخی از برخی بزرگترند و هیچ گناهی کوچک نیست و اگر کوچک باشد،نسبت
بگناهی است که از آن بزرگتر و کیفر آن شدیدتر است.این دو قول به یکدیگر نزدیکند.معتزله گویند:گناه صغیره آن است
که کیفر آن نسبت به ثواب و اجر انسان کمتر باشد.معتزله اتفاق دارند بر اینکه:عتابی که بر گناهان کوچک،لازم است،حبط و
زایل می شود،ولی آیا بهمان اندازه،از ثواب و اجر انسان کاسته می شود یا نه؟ ابو هاشم و کسانی که قائل به موازنه هستند،می
گویند:آري،ولی ابو علی جبایی گوید:چنین نیست،بلکه گناه کوچکتر از درجۀ اعتبار ساقط می شود و اجر و ثواب
بزرگتر،بدون هیچگونه کم و کاستی بحال خود باقی می ماند.
در نظر معتزله،گناه کبیره آن است که کیفر آن از ثوابهایی که از شخص سر زده بزرگتر باشد،آنان می گویند:بدینترتیب،گناه
صغیره اي شناخته نشده است.هر معصیتی ممکن است نسبت به کارهاي نیکوي انسان،صغیره باشد یا کبیره.ما اگر در صدد
تعریف گناه صغیره برآییم،در حقیقت،افراد را بسوي آن تشویق می کنیم، زیرا وقتی آنها فهمیدند که در انجام آن ضرري
دامنگیرشان نمی شود،اگر تمایلی در آنها پیدا شود،گناه را مرتکب می شوند.
گویند:با اجتناب از کبایر،آمرزش صغایر حتمی است و مؤاخذه اي بر آن نیست از آیه هم چیزي غیر از این،استنباط نمی
اگر از گناهانی که حد و کیفر اخروي دارند،اجتناب کنید،جز »: شود،زیرا بنا به روایت کلبی از ابن عباس، معناي آن این است
آنها را از این نماز تا نماز دیگر و از این جمعه تا جمعۀ دیگر و از این رمضان تا
ص : 119
.« رمضان دیگر،می بخشیم و می پوشیم
اگر از گناهان کبیره،از قبیل زنا، اکل مال به باطل و...که در این سوره،تا کنون از »: معناي آن این است که »: برخی گفته اند
هر چه خداوند از اول سوره تا »: ابن مسعود گفته است « آنها نهی شده است،اجتناب کنید، از گذشتۀ شما چشمپوشی می کنیم
سوره ) « ا قَدْ سَلَفَ 􀀀 قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ م » : آیه 30 از آن نهی کرده،معصیت کبیره است،زیرا قرآن می گوید
إِلاّ
􀀀
اؤُکُمْ ... 􀀀 ا نَکَحَ آب 􀀀 لا تَنْکِحُوا م 􀀀» : انفال 38 یعنی:بمردم کافر بگو اگر بازگردند،گذشتۀ آنها بخشوده می شود)و نیز می گوید
سوره نساء 22 یعنی با همسر پدر ازدواج مکنید،مگر آنچه گذشته است وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً :و شما را در ) « ا قَدْ سَلَفَ 􀀀م
مکانی پاك و نیکو-که هیچ ناراحتی ندارد.
داخل می سازیم.
بررسی گناهان کبیره
عبد العظیم حسنی از امام دهم(ع)نقل می کند که: عمرو بن عبید بصري بر امام صادق(ع)وارد شد و پس از سلام،نشست و
سوره شوري 37 یعنی کسانی که از گناهان کبیره و زشتی ها ) « واحِشَ 􀀀 ائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَ 􀀀 اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَب » : این آیه را تلاوت کرد
اجتناب می کنند)پس ساکت شد.حضرت پرسید:چرا ساکت شدي؟پاسخ داد:دوست دارم گناهان کبیره را از کتاب خدا
بشناسم.
نساء 48 ) « یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ 􀀀 اللّ لا
􀀀
إِنَّ هَ » : فرمود:آري اي عمرو،بزرگترین گناهان کبیره،شرك است،زیرا خداوند می فرماید
سوره مائده ) « النّ
ار 􀀀 اهُ 􀀀 اللّ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ وَ مَأْو
􀀀
بِاللّ فَقَدْ حَرَّمَ هُ
􀀀
مَنْ یُشْرِكْ هِ » : یعنی خداوند گناه شرك را نمی آمرزد و نیز می فرماید
72 )یعنی:کسی که به خدا شرك آورد،خداوند بهشت را بر او حرام کرده است.
پس از شرك،یاس از رحمت الهی است،زیرا خداوند متعال می فرماید:
سوره یوسف 87 )یعنی تنها مردم کافر از رحم خدا مایوس می شوند. ) « کافِرُونَ 􀀀 اللّ إِلَّا الْقَوْمُ الْ
􀀀
لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ هِ 􀀀»
ص : 120
پس از یاس،ایمن بودن از کیفر خداوند است.زیرا پروردگار متعال می فرماید:
یعنی از کیفر خداوند جز مردم زیانکار کسی ایمن نمی شود:یکی از آنها نافرمانی پدر و « خاسِرُونَ 􀀀 اللّ إِلَّا الْقَوْمُ الْ
􀀀
لا یَأْمَنُ مَکْرَ هِ 􀀀 فَ
سوره مریم 32 )سپس قتل ) « جَبّ شَ قِیا
اراً 􀀀 لَم یَجْعَلْنِی والِدَتِی وَ 􀀀 وَ بَ  را بِ » : مادر است زیرا خداوند، عاق را جبار و شقی نامیده است
نفس است که بناحق صورت گیرد،زیرا می فرماید:
سوره نساء 93 )یعنی کسی که مؤمنی را عمدا بکشد،کیفرش جهنم است و ) « ا􀀀 خالِداً فِیه 􀀀 زاؤُهُ جَهَنَّمُ 􀀀 وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَ »
اتِ􀀀 إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْ َ ص ن » : در آن جاودانی است دیگر نسبت ناروا بزنان پاکدامن دادن است زیرا خداوند می فرماید
سوره نور 23 )یعنی کسانی که نسبت ناروا بزنان پاکدامن غافل ) « ذابٌ عَظِیمٌ 􀀀 ا وَ الْآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَ 􀀀 اتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْی 􀀀 لاتِ الْمُؤْمِن 􀀀 افِ 􀀀 الْغ
و مؤمن می دهند،در دنیا و آخرت ملعونند و براي ایشان عذابی بزرگ است.دیگر خوردن مال یتیم است خداوند می فرماید:
سوره نساء آیۀ 10 ) یعنی کسانی که مال یتیمان را بظلم می خورند.دیگر فرار از ) «... ی ظُلْماً 􀀀 ام 􀀀 والَ الْیَت 􀀀 إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْ »
اهُ جَهَنَّمُ 􀀀 اللّ وَ مَأْو
􀀀
اءَ بِغَضَبٍ مِنَ هِ 􀀀 ی فِئَهٍ فَقَدْ ب 􀀀 الٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِل 􀀀 إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِت
􀀀
وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ » : جنگ است.خداوند می فرماید
سوره انفال 16 )یعنی هر که در روز جنگ پشت به دشمن کند-مگر آنکه براي حمله اي منحرف شود یا به ) « وَ بِئْسَ الْمَصِ یرُ
طرف گروهی دیگر برود-قرین غضب خدا شده و جایش جهنم است که سرانجامی است بد.
سوره بقره ) « طانُ 􀀀 ما یَقُومُ الَّذِي یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْ 􀀀 إِلاّ کَ
􀀀
یَقُومُونَ 􀀀 ا لا 􀀀 اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّب » : دیگر رباخواري است خداوند می فرماید
275 )یعنی کسانی که ربا می خورند برنمی خیزند همچون کسانی که مجنونشان کرده است و می فرماید:
سوره بقره 279 )یعنی اگر بجاي نیاورند براي جنگ خدا و رسولش آماده ) « اللّ وَ رَسُولِهِ
􀀀
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ هِ »
شوند.دیگر سحر است می فرماید:
سوره بقره 102 )یعنی دانستند که آنچه خریداري کردند،در آخرت سودي ) « لاقٍ􀀀 ا لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَ 􀀀 راهُ م 􀀀 وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَ »
ندارد.
ص : 121
سوره فرقان ) « اناً 􀀀 امَهِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُه 􀀀 ذابُ یَوْمَ الْقِی 􀀀 ضاعَفْ لَهُ الْعَ 􀀀 اماً یُ 􀀀 ذلِکَ یَلْقَ أَث 􀀀 وَ مَنْ یَفْعَلْ » : دیگر زناست.خداوند می فرماید
68 )یعنی هر که زنا کند، کیفر خود را می بیند و در روز قیامت عذابش دو چندان و در خواري جهنم مخلد است.
دیگر سوگند دروغ است.می فرماید:
سوره آل عمران 77 )یعنی آنان که عهد خدا ) « لاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ 􀀀 لا خَ 􀀀 ئِکَ 􀀀 مانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلًا أُول 􀀀 اللّ وَ أَیْ
􀀀
إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ هِ »
و سوگندهایشان را بمبلغ کمی می فروشند در آخرت،بهره اي ندارند.
سوره آل عمران 161 )یعنی کسی که خیانت کند،در روز ) « امَهِ 􀀀 ما غَلَّ یَوْمَ الْقِی 􀀀 وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِ » : دیگر خیانت است.می فرماید
قیامت با خیانت خویش می آید.
دیگر منع زکات واجب است.خداوند می فرماید:
سوره توبه 35 )یعنی روزي که آن مالها در آتش ) « اهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ 􀀀 ا جِب 􀀀 ي بِه 􀀀 ارِ جَهَنَّمَ فَتُکْو 􀀀 ا فِی ن 􀀀 ی عَلَیْه 􀀀 یَوْمَ یُحْم »
جهنم سرخ می شود و پیشانی و پهلو و پشت ایشان داغ کرده می شود.دیگر شهادت دروغ و کتمان شهادت است.می فرماید:
سوره بقره 283 )یعنی کسی که کتمان شهادت کند،قلبش گنهکار است.دیگر باده خواري ) « ا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ 􀀀 وَ مَنْ یَکْتُمْه »
است،زیرا خداوند این گناه را در ردیف پرستش بتان قرار داده است.دیگر ترك عمدي نماز یا هر امر واجبی است، زیرا پیامبر
گرامی فرمود:کسی که نماز را عمدا ترك کند،از ذمۀ خدا و پیامبرش بري است دیگر عهد شکنی و قطع رحم است.زیرا
خداوند می فرماید:
سوره رعد 25 )یعنی براي ایشان است لعنت و خانۀ بد.راوي می گوید: عمرو با ناله و ) « الدّ
ارِ 􀀀 س أُول لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ وُءُ ئِکَ 􀀀 »
گریه خارج شد و گفت هلاك شد کسی که به راي خود سخن گفت و در فضل و علم با شما نزاع کرد.
از پیامبر گرامی روایت شده است که:گناهان کبیره هفت تاست:بزرگتر از همه شرك است سپس قتل نفس مؤمن و رباخواري
و خوردن مال یتیم و نسبت ناروا به زن پاکدامن و نافرمانی پدر و مادر و فرار از جنگ.هر کس خدا را ملاقات کند در حالی
ص : 122
که از این گناهان بري است،در بهشت با من خواهد بود.
سعید بن جبیر روایت کرده است که مردي از ابن عباس پرسید:گناهان کبیره هفت تاست؟گفت:به هفتصد نزدیکتر است تا
هفت،جز اینکه با استغفار کبیره نیست و با اصرار صغیره اي نیست.
دو روایت فوق را واحدي در تفسیر خود نقل کرده است .
ص : 123
[ [سوره النساء ( 4): آیات 32 تا 33
اشاره
اَللّ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ
􀀀
ساءِ نَصِ یبٌ مِمَّا اِکْتَسَ بْنَ وَ سْئَلُوا هَ 􀀀 جالِ نَصِ یبٌ مِمَّا اِکْتَسَ بُوا وَ لِلنِّ 􀀀 ی بَعْضٍ لِلرِّ 􀀀 اَللّ بِهِ بَعْ َ ض کُمْ عَل
􀀀
ا فَضَّلَ هُ 􀀀 لا تَتَمَنَّوْا م 􀀀 وَ
اَللّ
􀀀
مانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ إِنَّ هَ 􀀀 دانِ وَ اَلْأَقْرَبُونَ وَ اَلَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْ 􀀀 والِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ اَلْ
ا􀀀 م والِیَ 􀀀 ا َ 􀀀 ک بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً ( 32 ) وَ لِکُلٍّ جَعَلْن انَ 􀀀 اَللّ
􀀀
هَ
( ی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً ( 33 􀀀 کانَ عَل 􀀀
ترجمه
و چیزي که خداوند بدان بعضی از شما را بر بعضی برتري داده است،آرزو نکنید،براي مردان از کردارشان،نصیب و براي زنان
از کردارشان نصیب است و خداوند را از فضلش سؤال کنید که خدا بهر چیزي داناست.
و براي هر یک از شما کسانی قرار دادیم که به ترکه پدران و مادران و خویشاوندان و کسانی که هم پیمان شما
( هستند،سزاوارترند،پس سهم آنها را بدهید که خداوند بر هر چیزي گواه است. ( 1
ص : 124
1) -سورة نساء آیۀ 32 و 33 جزء پنجم سوره 4 -1
بیان آیۀ 32
اشاره
قرائت
بدون همزه قرائت کرده اند.در موارد دیگر نیز کلمه را بهمین صورت،تلاوت کرده اند. « اللّ
􀀀
و سئلوا ه » کثیر و کسایی
لغت
تمنی:آرزوي چیزي که نیست یا آرزوي نبودن چیزي که هست.گاهی تمنی بآنچه گذشته است تعلق می گیرد.
شان نزول
گفته اند:جمعی از زنان خدمت پیامبر گرامی شرفیاب شده،عرض کردند:
آیا خداوند،پروردگار مردان و پروردگار زنان نیست و شما پیامبر زنان و پیامبر مردان نیستید؟چرا خداوند مردان را نام می برد »
از این رو آیۀ شریفه نازل شد. « و ما را نام نمی برد؟می ترسیم در ما خیري نباشد و خداوند را بما نیازي نباشد
برخی گفته اند:ام سلمه خدمت پیامبر عرض کرد:مردان می جنگند و زنان نمی جنگند و براي زنان نصف میراث است.کاش
ما هم مرد بودیم،می جنگیدیم و به آنچه مردان می رسند می رسیدیم.از اینرو آیه نازل شد.این قول از مجاهد است.
قتاده و سدي گویند:چون آیۀ ارث نازل گردید،مردان گفتند:امیدواریم که در آخرت هم حسنات،بر حسنات زنان افزونتر
باشد هم چنان که میراثمان افزون تر است و زنان گفتند.امیدواریم:همانطوري که میراث ما نصف است کیفر اخروي ما نیز
نصف مردان باشد،از اینرو آیه نازل شد.
مقصود
چون خداوند حکم میراث را بیان کرد و برخی را بر برخی در میراث برتري
ص : 125
داد،جلو برخی از تمنیات را که سبب کینه توزي می شود گرفت و فرمود:
ی بَعْضٍ 􀀀 اللّ بِهِ بَعْضَکُمْ عَل
􀀀
ا فَضَّلَ هُ 􀀀 لا تَتَمَنَّوْا م 􀀀 وَ
:نباید بگویید:کاش من هم مثل فلانی مال و نعمت و زن زیبا داشتم چه این حسد است ولی جایز است بگویید:خدایا مرا هم
مثل آن عطا کن.این معنی از ابن عباس است و از امام صادق(ع)نیز نقل شده است.
بلخی می گوید:مقصود این است که:جایز نیست مرد آرزو کند که زن باشد و زن آرزو کند که مرد باشد،زیرا کار خداوند بر
طبق مصلحت است،بنا بر این چیزي را آرزو کرده اند که بر خلاف مصلحت یا مفسده است.
ممکن است گفته شود:چنین آرزویی به شرطی که مفسده نباشد،جایز است، چنان که در بارة حسن سؤال گفته شده است
للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن:در این باره وجوهی است.
-1 قتاده گوید:یعنی براي هر یک از زن و مرد را بر حسب طاعاتی که خداوند با حسن تدبیر،ایشان را مکلف به انجام آن کرده
است.پاداشی است،بنا بر این بر خلاف تدبیر خداوند،چیزي می خواهید که از اجر جزیل،محروم می مانید.
-2 یعنی هر کدام از زنان و مردان را از تجارت،زراعت و سایر کسب هاي خود نصیبی است،بنا بر این باید قانع باشند و از
قسمت خداوند راضی.
-3 ابن عباس گوید:هر کدام از آنان را از میراث-بر طبق آنچه خداوند مقرر کرده است-سهمی است.بنا بر این قول،اکتساب-
در آیه شریفه-بمعناي احراز است.
اللّ مِنْ فَضْلِهِ
􀀀
وَ سْئَلُوا هَ
:اگر به آنچه دیگران دارند،احتیاج پیدا کردید و خواستید که شما هم مثل ایشان باشید.از خداوند،مسألت کنید تا بشما بدهد،
بشرطی که فسادي براي خود شما یا براي دیگري در بر نداشته باشد،زیرا خواستن از خدا به همین شرط،نیکوست.
از فضل خداوند مسألت کنید زیرا سؤال از خدا واجب است و بهترین عبادتها انتظار »: ابن مسعود،از پیامبر روایت کرده است که
« گشایش است
ص : 126
سفیان بن عیینه گوید:خداوند،ما را به سؤال امر نکرد،مگر براي اینکه خواستۀ ما را عطا فرماید.
کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند بهر چیزي داناست و همواره چنین بوده است،بنا بر این از آنچه آشکار کنید و حسدي که در دل پنهان دارید،آگهی
دارد و روزیها را در میان بندگان،بر طبق صلاح خود تقسیم می کند.پس نباید چیزي را آرزو کنید که قسمت غیر شده
است،زیرا چنین آرزویی باعث حزن و گناه،می شود .
ص : 127
بیان آیۀ 33
اشاره
قرائت
را بدون الف و دیگران با الف خوانده اند.ابو علی می گوید: « عقدت » کوفیان
کسانی که فعل را « و الذین عقدت حلفهم ایمانکم » عائد موصول ضمیر محذوفی است که مضاف آن نیز حذف شده است یعنی
با الف قرائت کرده اند،کلام را بر معنی حمل کرده اند چه در هر یک از دو طرف یمین است و فعل باید از باب مفاعله باشد
کرده اند:زیرا فعل به صاحبان یمین نسبت داده نشده بلکه « ایمان » و کسانی که بدون الف قرائت کرده اند کلام را حمل بر لفظ
بخود یمین نسبت داده شده است.
لغت
مولی:آزاد کننده،آزاد شده،پسر عمو،وارثان،هم سوگند،ولی صاحب اختیار،بزرگی که مطاع است،سزاوارتر و بهتر نسبت به
چیزي.اصل در همۀ معانی همین معناي اخیر است،آزاد کننده،مولی است،چون به ارث آزاد شده سزاوارتر است.آزاد شده
مولی است چون بیاري آزاد کننده سزاوارتر است.پسر عمو نیز بیاري شخص سزاوارتر است.وارثان بمیراث میت
سزاوارترند.هم سوگندها بخاطر پیمانی که با یکدیگر بسته اند نسبت به یکدیگر سزاوارترند.ولی صاحب اختیار، بیاري شخص
سزاوارتر است.بزرگی که مطاع است نسبت به تدبیر حال اطاعت کنندگان خود از دیگران سزاوارتر است.در حدیث است
اَلنّ
ار 􀀀 یعنی کسی که نسبت بعقد او از دیگران سزاوارتر است.ابو عبیده در بارة «... زنی که بدون اذن مولایش ازدواج کند »: که
لاکُمْ (سوره حدید 15 )گفته است:یعنی آتش به شما سزاوارتر است. 􀀀 هِیَ مَوْ
ایمان:جمع یمین است و یمین اسمی است که براي قسم،دست و قوت،
ص : 128
بکار می رود.اصل در معانی کلمه همان دست می باشد.زیرا موقع بیعت.دست ها را بیکدیگر می زدند و دست یکدیگر را می
گرفتند که به عهد خود وفا کنند،آن گاه پیمان می بستند از اینرو قسم را یمین نامیدند.شاعر گوید:
اذا ما رایه رفعت لمجد
تلقاها عرابه بالیمین
یعنی:هنگامی که پرچمی براي بزرگی افراشته شود،عرابه آن پرچم را با خود می افکند.
اعراب
دانِ 􀀀 والِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ الْ
ا􀀀
دانِ وَ الْأَقْرَبُونَ 􀀀 والِ 􀀀 مانُکُمْ :عطف بر اَلْ 􀀀 موالی کائنین مما ترك وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْ » یعنی « موالی » :جار و مجرور در محل صفت براي
و مرفوع است.
متعلق باشد به فعلی مخدوف یعنی: « دانِ وَ الْأَقْرَبُونَ 􀀀 والِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ الْ
ا􀀀 » ممکن است
باشد. « مبتدا و خبر آن فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ « مانُکُمْ 􀀀 وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْ » و«... یعطون مما ترك الوالدان و »
مقصود
مجدداً خداوند متعال،به بیان حکم میراث،پرداخته،می فرماید:
والِیَ 􀀀 ا مَ 􀀀 وَ لِکُلٍّ جَعَلْن
:براي هر زن و مردي وارثانی قرار داده ایم که به میراثشان از دیگران سزاوارترند.این معنی از سدي است.ابن عباس و حسن
گویند:مقصود عصبه و حواشی شخص است.
سوره مریم 5)یعنی:خدایا مرا از جانب خود ) « فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیا یَرِثُنِی » : معناي اول صحیحتر است.زیرا خداوند می فرماید
شمرده است،زیرا وارث- بخصوص فرزند- « ولی » فرزندي ببخش که به ارث من سزاوارتر از دیگران باشد.در این آیه وارث را
گویند،زیرا از دیگران نسبت به ایشان سزاوارتر « مولی » براي ارث از دیگران سزاوارتر است علاوه بر این،به مالک بردگان نیز
است.
دانِ وَ الْأَقْرَبُونَ 􀀀 والِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ الْ
ا􀀀
:از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان به جاي گذاشته اند.
ص : 129
مانُکُمْ 􀀀 وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْ
یعنی هم پیمانان شما نیز داراي ورثه اي هستند که به ارث ایشان سزاوارترند و « دانِ وَ الْأَقْرَبُونَ 􀀀 والِ 􀀀 اَلْ » :این عبارت،عطف است بر
از ایشان ارث می برند.
فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ
وَ الَّذِینَ » :بهر یک از وارثان،سهمش را بدهید.این معنی را جبایی برگزیده،گوید:هم پیمان سهمی ندارد.لکن بیشتر مفسران
را جملۀ مستقلی گرفته،گویند:مقصود این است که باید سهم هم پیمانها را نیز بدهند.سپس « مانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِ یبَهُمْ 􀀀 عَقَدَتْ أَیْ
در این باره،عقاید مختلفی ابراز داشته اند:
-1 قتاده،سعید بن جبیر و ضحاك گویند:منظور هم پیمانهاست.در دوران جاهلیت،شخصی با دیگري پیمان بسته،می
گفت:خون من،خون تو،جنگ من،جنگ تو و صلح من صلح تست.من از تو ارث می برم و تو از من.من از تو محافظت می
کنم و تو از من.با این پیمان یک ششم مال شخص،در موقع تقسیم میراث،بهم پیمانش تعلق می گرفت-چنان که ابو بکر با
شخصی پیمان بست و از او ارث برد.
قرآن کریم نیز دستور داد که باید به هم پیمانها ارث داد.سپس این حکم بوسیلۀ:
سوره انفال 57 یعنی خویشاوندان بعضی به بعضی سزاوارترند)نسخ شد. ) « ی بِبَعْضٍ 􀀀 حامِ بَعْضُهُمْ أَوْل 􀀀 وَ أُولُوا الْأَرْ »
مجاهد گوید:منظور این است که باید نصیب هم پیمانها را از لحاظ کمک و محافظت،ادا کنید و ارثی به آنها تعلق نمی
است(سوره مائده یعنی به پیمانها وفا کنید)و همچنین خطبۀ پیامبر « أَوْفُوا بِالْعُقُودِ » گیرد،بنا بر این آیه نسخ شده و مؤید آن آیۀ
گرامی در روز فتح مکه.فرمود:
عبد «. هر پیمانی که در جاهلیت،بسته شده،حفظ کنید.اسلام بر شدت آن میافزاید،لیکن پیمان تازه اي به وجود می آورید »
الرحمن بن عوف روایت کرده است که پیامبر فرمود:
هنگامی که پسر بچه اي بودم،به اتفاق عموهایم شاهد پیمانی بودم که در میان گروهی بسته شد.اکنون دوست نمی »
دارم،شترانی سرخ مو
ص : 130
-2 مقصود مردمی است که پیامبر گرامی اسلام،میان آنان برادري برقرار کرد و آنها مهاجران و «. بگیرم و آن پیمان را بشکنم
انصار بودند.مسلمانان با همین پیمان برادري از یکدیگر ارث می بردند. سپس بوسیلۀ آیات دیگر نسخ شد.این قول از ابن
عباس و ابن زید است.
پذیرفته می شدند. « پسر خواندگی » -3 مقصود کسانی است که در جاهلیت،به
پسرخواندة پیامبر بود.به آنها دستور داده شد که در اسلام، چیزي براي آنها وصیت کنند.این است معناي « زید » چنان که
این قول از سعید بن مصیب است. « فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ »
ی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً 􀀀 کانَ عَل 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند همواره بهمۀ چیزهاي آشکار و نهان عالم است .
ص : 131
[ [سوره النساء ( 4): آیه 34
اشاره
ما حَفِظَ 􀀀 ظاتٌ لِلْغَیْبِ بِ 􀀀 حافِ 􀀀 اتٌ 􀀀 انِت 􀀀 فَالصّ ق
حاتُ 􀀀 الِ 􀀀 أَم والِهِمْ 􀀀 ما أَنْفَقُوا مِنْ ْ 􀀀 ی بَعْضٍ وَ بِ 􀀀 اَللّ بَعْ َ ض هُمْ عَل
􀀀
ما فَضَّلَ هُ 􀀀 ساءِ بِ 􀀀 قَوّ عَلَی اَلنِّ
امُونَ 􀀀 اَلر جالُ 􀀀ِّ
کانَ عَلِیا 􀀀 اَللّ
􀀀
لا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ هَ 􀀀 ضاجِعِ وَ اِضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَ 􀀀 خافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اُهْجُرُوهُنَّ فِی اَلْمَ 􀀀 اَللّا تَ
􀀀
اَللّ وَ تِی
􀀀
هُ
( کَبِیراً ( 34
(1)
ترجمه
مردان را بر زنان سمت قوامت است بواسطۀ اینکه خداوند برخی را بر برخی فضیلت داده است و بواسطۀ اینکه اموالشان را
بعنوان مهر و نفقه انفاق می کنند.بنا بر این زنان شایسته:مطیع امر خدا و نگه دارندة مال و ناموس شوهرانند بواسطۀ اینکه
خداوند آنها را حفظ می کند و زنانی که از نافرمانی ایشان بیم دارید.آنها را اندرز دهید و در خوابگاه شان تنها گذارید و
آنها را بزنید.پس اگر شما را اطاعت کردند،راهی براي زدن و ترك همخوابگی مجویید که خداوند بلند مرتبه و بزرگ است.
ص : 132
1) -آیۀ 34 سورة 4 نساء جزء پنجم -1
بیان آیۀ 34
اشاره
قرائت
به نصب و دیگران برفع قرائت کرده اند. « اللّ
􀀀
بما حفظ ه » تنها ابو جعفر
بما حفظ »: بنا بر حذف مضاف است یعنی « اللّ
􀀀
حفظ ه » نصب در « فالصوالح قوانت »: طلحه بن مصرف که از شواذ است قرائت کرده
فالصوالح » قرائت «،،، اللّ
􀀀
ان تنصروا دین ه » یعنی « اللّ
􀀀
إِنْ تَنْصُ رُوا هَ... » : و حذف مضاف،زیاد در کلام اتفاق می افتد مثل « اللّ
􀀀
عهد ه
به این دلیل است که جمع مکسر براي کثرت است لکن جمع الف و تا براي قلت است و در اینجا،کثرت مناسبتر « قوانت
سوره احزاب 35 )و ) «... ماتِ وَ 􀀀 اَلْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِ » : است.لکن جمع الف و تاء گاهی هم براي کثرت استعمال شده است مثل
منظور کثرت است نه قلت که از سه تا ده باشد.ابو علی می گوید:حسان شعر خود را براي نابغه خواند تا به این بیت رسید:
لنا الجفنات الغر یلمعن بالضحی
و اسیافنا یقطرن من نجده دماً
براي ماست کاسه هاي بزرگ و درخشانی که بروز می درخشند و از شمشیرهاي ما از دلیري خون می چکد.
نابغه گفت:کاسه ها و شمشیرهایت را کم کردي یعنی جفنات و اسیاف براي قلت است.لکن این مطلب روشن نیست و خداوند
سوره سبا 37 )یعنی ایشان در غرفه ها ایمن هستند. ) « اتِ آمِنُونَ 􀀀 هُمْ فِی- الْغُرُف » : در قرآن می فرماید
بدیهی است که منظور از غرفات،قلت یعنی از سه تا ده،نیست.
لغت
قوام:صیغۀ مبالغه،مسلط و قیم.
ص : 133
قنوت:دوام طاعت.
نشوز:سرپیچی از اطاعت.
هجر:ترك.
ضجوع:خوابیدن و مضاجع:خوابگاه ها.
بغیه:طلب.
اعراب
ما􀀀بِ » در هر دو مورد مصدریه است و احتیاجی بعاید ندارد.ما در « ما » و« قوامون » متعلق است به « ما أَنْفَقُوا 􀀀بِ » و « اللّ
􀀀
ما فَضَّلَ هُ 􀀀بِ » باء در
قرائت نصب بنا بر این است که ما موصوله باشد،یعنی: « اللّ
􀀀
بان یحفظهن ه » نیز مصدریه است یعنی « اللّ
􀀀
حَفِظَ هُ
« اللّ
􀀀
بالشیء الذي یحفظ امر ه »
شان نزول
مقاتل گوید:آیه در بارة سعد بن ربیع بن عمر و زنش حبیبه دختر زید بن ابی زهیر نازل شده است.سعد و زید هر دو از انصار
بودند.حبیبه نسبت به سعد نافرمانی کرد و او وي را زد.حبیبه باتفاق پدر خدمت پیامبر رفت.سعد عرض کرد:دخترم را به او
داده ام و کتک کاریش کرده است.فرمود:قصاص کنید.آنها رفتند که قصاص کنند.
پیامبر فرمود:بازگردید.اینک جبرئیل نازل شد و این آیه را نازل کرد.سپس فرمود ما چیزي اراده کردیم و خداوند چیز دیگري
اراده کرد،و آنچه خداوند اراده کرده است،بهتر است و قصاص را رفع کرد.
کلبی گوید:این آیه در بارة سعد بن ربیع و زنش خوله دختر محمد بن سلمه نازل شده است.لکن داستان را بهمان صورت نقل
کرده است.
اللّ بن ابیّ و شوهرش ثابت بن قیس بن شماس نازل شده است و تقریبا داستان را
􀀀
ابو روق گوید:آیه در بارة جمیله دختر عبد ه
بهمان صورت،ذکر کرده است.
مقصود
در دو آیۀ پیش:پاره اي از تفاوتهایی که میان زن و مرد است ذکر شد،اکنون
ص : 134
بدنبال آن مطلب،خداوند وظیفۀ سرپرستی زنان را بمردان محول کرده،می فرماید:
ساءِ 􀀀 قَوّ عَلَی النِّ
امُونَ 􀀀 اَلر جالُ 􀀀ِّ
:مردان سرپرست و در تدبیر زندگی و تربیت و تعلیم مسلط بر زنان هستند.
ی بَعْضٍ 􀀀 اللّ بَعْضَهُمْ عَل
􀀀
ما فَضَّلَ هُ 􀀀بِ
:بواسطۀ اینکه بعضی را بر بعضی فضیلت بخشیده است. این جمله علت قیم بودن مردان را نسبت به زنان بیان می دارد و می
گوید.
بخاطر اینکه مردان از لحاظ علم و عقل و حسن راي و تصمیم بر زنان برتري دارند، سرپرستی ایشان را بمردان واگذار کرده
است.
والِهِمْ 􀀀 ما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْ 􀀀 وَ بِ
:دیگر بخاطر اینکه مردان مهر و نفقه بزنان می دهند.
اتٌ􀀀 انِت 􀀀 فَالصّ ق
حاتُ 􀀀 الِ 􀀀
:زنان شایسته،مطیع امر خداوند و شوهران خود هستند.
سورة آل عمران آیۀ 43 )یعنی اي مریم،بر طاعت » « ا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ 􀀀ی» : قتاده و ثوري چنین گفته اند.و شاهد آن این آیه است
خداوند قیام کن.
ظاتٌ لِلْغَیْبِ: 􀀀 حافِ 􀀀
آن زنان،در غیبت شوهران ناموس خود را حفظ می کنند.
این معنی از قتاده و عطا و ثوري است و ممکن است گفته شود:آنان در غیبت شوهران، حافظ اموال ایشان بودند،حقوق و
اللّ :به سبب اینکه
􀀀
ما حَفِظَ هُ 􀀀 احترامشان را حفظ می کنند بهتر است حمل بر هر دو معنی شود،زیرا منافاتی میان آنها نیست، بِ
خداوند ایشان را در مهرها و الزام شوهران به نفقه حفظ کرده است.برخی گفته اند:یعنی بواسطۀ حفظ خداست که آنها می
توانند حافظ مال و ناموس شوهران باشند.
ضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ 􀀀 خافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَ 􀀀 اللّا تَ
􀀀
وَ تِی
:زنانی که از عصیان آنها می ترسید و بیم دارید که در صدد تسلط بر شما برآیند و با شما بمخالفت پردازند،نخست آنها را
نصیحت کنید و اگر نصیحت،موثر واقع نشد،آنها را در بسترشان تنها گذارید،این معنی از سعید بن جبیر است.وي گوید:منظور
این است که از آمیزش با ایشان خودداري کنید و علت اینکه به ترك خوابگاه امر کرده،این است که آمیزش،مخصوص
خوابگاه است.حسن و قتاده و عطا گوید:منظور این است
ص : 135
که با آنها همخوابگی نکنند زیرا بدینوسیله حب و بغض او نسبت بشوهر روشن می شود در صورتی که محبتی داشته
در موقع خواب به او پشت »: باشد،طاقت نمی آورد و اگر محبتی ندارد صبر می کند.در روایت از امام باقر(ع)نقل شده است که
فراء می گوید:منظور از بیم نافرمانی،علم به نافرمانی است زیرا خوف گاهی بمعناي علم بکار می رود. « می کند
در تفسیر کلبی از ابن عباس نقل کرده است که:زنان را به کتاب خدا موعظه کنید و باو بگویید که از خدا بترسد و از شما
اطاعت کند،اگر قبول نکرد با او درشتی کنید و گرنه طوري او را بزنید که بدنش زخم نشود و استخوانش شکسته نشود.از امام
باقر نقل شده که منظور:زدن با مسواك است.
لا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا 􀀀 فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَ
:اگر از نافرمانی دست کشیدند،راهی براي زدن و ترك همخوابگی که در موقع نافرمانی تجویز شد،برایشان ندارید.این معنی
از ابو مسلم و ابو علی جبایی است.سفیان بن عیینه گوید:منظور این است که آنها را به محبت،تکلیف مکنید و همین که ظاهر
ایشان با شما درست شد،به باطنشان کاري نداشته باشید.
کانَ عَلِیا کَبِیراً 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند برتر از این است که بیشتر از اندازة طاقت،تکلیفی کند.بلندي و بزرگی از صفات خداست و فایدة ذکر این دو صفت
در اینجا این است که خداوند قدرت دارد که زنان را یاري کند و پیروز گرداند.برخی گفته اند:منظور این است که خداوند
شما مردان را باندازة توانایی تکلف ساخته است.شما نیز باید زنان را باندازة توانایی تکلیف کنید .
ص : 136
[ [سوره النساء ( 4): آیات 35 تا 36
اشاره
( کانَ عَلِیماً خَبِیراً ( 35 􀀀 اَللّ
􀀀
ما إِنَّ هَ 􀀀 اَللّ بَیْنَهُ
􀀀
لاحاً یُوَفِّقِ هُ 􀀀 دا إِصْ 􀀀 ا إِنْ یُرِی 􀀀 ما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِه 􀀀 اقَ بَیْنِهِ 􀀀 وَ إِنْ خِفْتُمْ شِق
جارِ اَلْجُنُبِ وَ 􀀀 ی وَ اَلْ 􀀀 جارِ ذِي اَلْقُرْب 􀀀 ساکِینِ وَ اَلْ 􀀀 ی وَ اَلْمَ 􀀀 ام 􀀀 ی وَ اَلْیَت 􀀀 ساناً وَ بِذِي اَلْقُرْب 􀀀 والِدَیْنِ إِحْ 􀀀 لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْ 􀀀 اَللّ وَ
􀀀
وَ اُعْبُدُوا هَ
( الًا فَخُوراً ( 36 􀀀 کانَ مُخْت 􀀀 لا یُحِبُّ مَنْ 􀀀 اَللّ
􀀀
مانُکُمْ إِنَّ هَ 􀀀 ا مَلَکَتْ أَیْ 􀀀 اَلصّ بِالْجَنْبِ وَ اِبْنِ اَلسَّبِیلِ وَ م
احِبِ 􀀀
(1)
(2)
ترجمه
و اگر از دشمنی میان آنها ترسیدید،حکمی از بستگان مرد و حکمی از بستگان زن مبعوث کنید.اگر ارادة اصلاح دارند
خداوند میان آنها موافقت برقرار می کند.
خدا دانا و آگاه است.
و خدا را پرستش کنید و چیزي شریک او مسازید و در بارة پدر و مادر،خویشاوندان یتیمان،مستمندان،همسایگان خویشاوند و
غیر خویشاوند،رفیقی که همراه شماست مسافر و بردگان نیکی کنید که خداوند مردم متکبر و فخر فروش را دوست ندارد،
ص : 137
1) -آیۀ 35 سورة نساء جزء پنجم سوره 4 -1
2) -آیۀ 36 سورة نساء جزء پنجم سوره 4 -2
بیان آیۀ 35
اشاره
لغت
شقاق:مخالفت و دشمنی توفیق:موافقت و مساوات در امري از امور،لطف خداوند نسبت به انسان براي انجام کاري
پسندیده،اصلاح میان زن و شوهر.
اعراب
سوره کهف ) « راقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ 􀀀 ذا فِ 􀀀􀀀ه» : بین:در اصل ظرف است ولی در اینجا با اضافۀ شقاق به آن بصورت اسم بکار رفته مثل
« و ان خفتم فی شاق بینهما »: در اصل منظور این است « جابٌ 􀀀 ا وَ بَیْنِکَ حِ 􀀀 وَ مِنْ بَیْنِن » : 78 )و مثل
مقصود
در آیۀ پیش مردان را راهنمایی کرد که چگونه از نشوز و نافرمانی همسران خود جلوگیري کنند،اکنون راهنمایی می کند که
اگر ترسیدید کار بجدایی کشد،چه وظیفۀ اي دارید.
ما􀀀 اقَ بَیْنِهِ 􀀀 وَ إِنْ خِفْتُمْ شِق
:اگر از مخالفت و دشمنی ایشان ترسیدید.برخی گفته اند اگر علم بمخالفت و دشمنی ایشان پیدا کردید لکن معناي اول
صحیحتر است چه اگر علم بدشمنی ایشان پیدا شد،دیگر احتیاجی بداور در میان آنها نیست.
ا􀀀 فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِه
:داوري از بستگان شوهر و داوري از بستگان زن برانگیزید تا میان آنها اصلاح دهند.حکم.کسی است که نسبت به آنچه به او
واگذار شده سمت قوامت دارد یعنی قیم است.در اینکه مخاطب کیست؟اختلاف شده است.سعید بن جبیر و ضحاك و بیشتر
فقها گویند:مخاطب،سلطانی است که زن
ص : 138
و شوهر مرافعه را پیش او برده اند.ظاهر اخباري که از امام باقر(ع)و امام صادق(ع) نقل شده،همین است.سدي گوید:مقصود
زن و شوهر و بستگان ایشان است.و نیز اختلاف شده است که آیا حکم ها اگر صلاح را در طلاق دیدند،حق طلاق دادن
دارند یا ندارند؟از روایات اصحاب ما استنباط می شود که آنها چنین حقی ندارند مگر اینکه از خود زن و شوهر مشورت
کنند و آنها را به طلاق راضی بیابند.سعید بن جبیر و شعبی و سدي گویند:آنها حق طلاق دادن دارند و روایتی هم در این باره
از علی(ع) نقل کرده اند.کسانی که چنین گفته اند،معتقدند که حکم ها وکیلند.
ما􀀀 اللّ بَیْنَهُ
􀀀
لاحاً یُوَفِّقِ هُ 􀀀 دا إِصْ 􀀀 إِنْ یُرِی
:اگر دو حکم ارادة اصلاح داشته باشند، خداوند میان ایشان موافقت برقرار می کند تا به آنچه صلاح است حکم کنند.این
معنی از ابن عباس و سعید بن جبیر و سدي است.برخی گفته اند:یعنی اگر دو حکم ارادة اصلاح زن و شوهر داشته
باشند،خداوند میان آنها الفت برقرار می کند و دشمنی را از میان برمی دارد.
کانَ عَلِیماً خَبِیراً 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند به ارادة دو حکم دانا و بمصالح و منافع شما آگاه است .
ص : 139
بیان آیۀ 25
اشاره
لغت
جار:همسایه جنب:دور از بستگان، قربی:نزدیک مختال:خودخواه،کسی که به خیال و پندار،براي خود چیزي تصور می کند که
گویند بخاطر این است که در راه رفتن کبر می ورزد. « خیل » در او نیست.اینکه اسب را
فخور:کسی که مناقب و محاسن خود را از راه کبر و خودنمایی،برمی شمارد.
اگر کسی مناقب و محاسن خود را براي اعتراف به نعمت برشمارد،فخور نیست بلکه شکور است.
اعراب
ساناً 􀀀 والِدَیْنِ إِحْ 􀀀 وَ بِالْ
استوصوا بالوالدین » ممکن است مفعول به باشد به تقدیر « احسنوا بالوالدین احسانا » :مصدر منصوب است به فعل محذوف.یعنی
« احسانا
مقصود
پس از آن که خداوند در بارة یتیمان و زنان و شوهران،بمکارم اخلاق،امر کرد،اکنون یک سلسله از امور معنوي و کارهاي
پسندیده را که لازمۀ زندگی انسانهاي واقعی است،بآنها گوشزد می کند.ابتدا مردم را به خدا پرستی امر کرده،فرمود:
لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً 􀀀 اللّ وَ
􀀀
وَ اعْبُدُوا هَ
:خدا را به یکتایی و عظمت،پرستش کنید و کسی را در عبادت،شریکش مگردانید،زیرا پرستش،براي غیر خدا شایسته نیست و
ص : 140
کسی شایستۀ پرستش است که بخشندة نعمتها باشد و غیر از خداوند کسی این شایستگی را ندارد.سپس فرمود:
ساناً 􀀀 والِدَیْنِ إِحْ 􀀀 وَ بِالْ
.در بارة پدر و مادر به نیکی و انعام و احترام سفارش کنید.
یا اینکه خداوند شما را به نیکی در بارة پدر و مادر سفارش می کند.
ساکِینِ 􀀀 ی وَ الْمَ 􀀀 ام 􀀀 ی وَ الْیَت 􀀀 وَ بِذِي الْقُرْب
: همانطوري که نیکی در بارة پدر و مادر بالخصوص توصیه شده است.به نیکی در بارة عموم خویشاوندان و یتیمان و
مستمندان نیز توصیه می کند.نیکی در بارة یتیمان،بحفظ اموالشان و رسیدگی بزندگی ایشان و نیکی در بارة مستمندان،بعدم
تضییع آنان و رفع نیازمندي ایشان است.
جارِ الْجُنُبِ 􀀀 ی وَ الْ 􀀀 جارِ ذِي الْقُرْب 􀀀 وَ الْ
:ابن عباس،مجاهد،قتاده،ضحاك و ابن زید گویند:مقصود همسایگانی است که با انسان خویشاوندي دارند و همسایگانی که
خویشاوندي ندارند.
برخی گفته اند:منظور این است که:همسایۀ مسلمان باشد یا همسایۀ غیر مسلمان که هیچ از لحاظ دینی با انسان مناسبتی
ندارد.از پیامبر گرامی روایت شده است که:
همسایگان بر سه دسته اند.همسایه اي که سه حق دارد:حق مسلمانی،حق همسایگی و حق خویشاوندي.همسایه اي که دو حق »
(1) «. دارد:حق همسایگی و حق مسلمانی و همسایه اي که یک حق دارد و آن مشرکی است که از اهل کتاب باشد
ص : 141
1) -بنا بر این همسایۀ مشرك هم حق همسایگی دارد،خواه اهل کتاب باشد خواه نباشد. البته اهل کتاب یعنی یهودیان و -1
مسیحیان-و احتمالا زردتشتیان،قاعده باید مشرك نباشند،زیرا موسی و عیسی مردم را به یکتا پرستی دعوت کرده اند و بنا بر
این،پیروان ایشان باید یکتا پرست باشند نه مشرك.لکن اینان از تعلیمات اصلی پیامبران خدا منحرف گشته اند و در بارة
خداوند مطالبی عنوان کرده اند که روح پیامبران از آنها بیزار است.از اینرو خداوند متعال به پیامبر گرامی اسلام دستور داد:
ابَ􀀀 لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِت 􀀀 اللّ وَ رَسُولُهُ وَ
􀀀
ا حَرَّمَ هُ 􀀀 لا یُحَرِّمُونَ م 􀀀 لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ 􀀀 بِاللّ وَ
􀀀
یُؤْمِنُونَ هِ 􀀀 اتِلُوا الَّذِینَ لا 􀀀ق»
سوره توبه 29 )یعنی با اهل کتاب که بخدا و رسولش ایمان ندارند و آنچه خدا و ) « صاغِرُونَ 􀀀 حَتّ یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ
ی􀀀
رسولش حرام کرده،حرام نمی شمارند و بدین حق گرایش پیدا نمی کنند جنگ کنید تا با خواري بدست خود جزیه دهند.در
این آیه یکی از نقائص آنان
زجاج گوید:همسایۀ نزدیک،کسی است که با او از نظر مسافت نزدیک باشید و یکدیگر را بشناسید و همسایۀ دور کسی است
که از نظر مسافت از شما دور باشد.در روایت است که حد همسایگی تا چهل خانه است و روایت شده است که تا چهل ذراع
است (آرنج)زجاج می گوید:منظور از همسایۀ نزدیک،همسایۀ خویشاوند نیست.چه در بارة خویشاوندان قبلا سفارش شده
است.ممکن است در جواب زجاج گفته شود که اگر چه قبلا در بارة خویشاوند سفارش شده است لکن منظور این است که
همسایه هر گاه خویشاوندي هم داشته باشد،داراي دو حق است و هر گاه خویشاوند همسایه نباشد فقط داراي یک حق
است.بنا بر این مانعی ندارد که در بارة خویشاوند دو مرتبه سفارش شده باشد.
الصّ بِالْجَنْبِ
احِبِ 􀀀 و َ
:در این باره چهار قول است: 1-ابن عباس و سعید بن جبیر و جماعتی گفته اند:منظور رفیق سفر است و نیکی در بارة او
اللّ بن مسعود و ابن ابی لیلی و نخعی گویند:منظور همسر است. 3- ابن عباس بنا به
􀀀
بمواسات و حسن معاشرت است. 2-عبد ه
یکی از دو روایت و ابن زید گویند:منظور کسی است که رو بسوي شما آوردة و از شما انتظار کمک دارد. 4-منظور
خدمتگزاران است.بهتر این است که بر همۀ این معانی حمل شود:
وَ ابْنِ السَّبِیلِ
:معناي آن صاحب طریق و در بارة آن دو قول است: 1-مجاهد و ربیع گفته اند:منظور مسافر است.ابن عباس گوید:منظور
مهمان است.بنظر او:مهمانی سه روز است و بیشتر از سه روز نیکی است و هر نیکی صدقه است.جابر از پیامبر گرامی نقل
هر نیکی صدقه است و یکی از نیکی ها این است که برادرت را با روي گشاده،ملاقات کنی و آب دلو خود را در »: کرده که
محلا « ما » مانُکُمْ :نسبت بغلامان و کنیزان نیز نیکی کنید.کلمۀ 􀀀 ا مَلَکَتْ أَیْ 􀀀 وَ م «. ظرف او بریزي
(1
(عدم ایمان به خداوند شمرده شده است یعنی خداوند یکتا را باور ندارند چه گفتند:عیسی پسر خدا است و یهود هم
گفتند:عزیر پسر خداست.
ص : 142
مجرور است که عطف بر سابق است.یعنی به بردگان نیکی کنید و نیازمندیهاي آنها را تامین کنید و کارهایی که از توانایی
آنها خارج است واگذار مکنید.این عده اي که تا اینجا شمرده شدند،طبق دستور خداوند باید مورد احسان قرار گیرند.
الًا فَخُوراً 􀀀 کانَ مُخْت 􀀀 لا یُحِبُّ مَنْ 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند مردم متکبر و فخر فروش را دوست نمی دارد.ابن عباس گوید علت ذکر تکبر و فخر فروشی این است که مردم متکبر
و فخر فروش از خویشاوندان و همسایگان فقیر خود متنفرند و با آنها حسن معاشرت ندارند.
این آیه،جامع ارکان اسلام است و انسان را بسوي مکارم اخلاق هدایت می کند و اگر کسی در بارة آن نیکو بیندیشد از
موعظه سخنوران بی نیاز است و هر قسمت عمده اي از علوم دانشمندان دست می یابد(منظور علوم عملی است نظیر اخلاق و
تدبیر منزل و...) 1-بنا بر این همسایۀ مشرك هم حق همسایگی دارد،خواه اهل کتاب باشد خواه نباشد.البته اهل کتاب یعنی
یهودیان و مسیحیان و-احتمالا-زردشتیان،قاعده باید مشرك نباشند،زیرا موسی و عیسی مردم را به یکتا پرستی دعوت کرده
اند و بنا بر این پیروان ایشان باید یکتاپرست باشند نه مشرك.لکن اینان از تعلیمات اصلی پیامبران خدا منحرف گشته اند و در
بارة خداوند مطالبی عنوان کرده اند که روح پیامبران از آنها بیزار است.از اینرو خداوند متعال به پیامبر گرامی اسلام دستور
لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا 􀀀 اللّ وَ رَسُولُهُ وَ
􀀀
ا حَرَّمَ هُ 􀀀 یُحَرِّمُونَ م 􀀀 بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا 􀀀 بِاللّ وَ لا
􀀀
یُؤْمِنُونَ هِ 􀀀 اتِلُوا الَّذِینَ لا 􀀀ق» : داد
سوره توبه 29 )یعنی با اهل کتاب که بخدا و رسولش ایمان ندارند و آنچه ) « صاغِرُونَ 􀀀 حَتّ یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ
ی􀀀 اب 􀀀 الْکِت َ
خدا و رسولش حرام کرده،حرام نمی شمارند و بدین حق گرایش پیدا نمی کنند جنگ کنید تا با خواري به دست خود جزیه
دهند.در این آیه یکی از نقائص آنان عدم ایمان به خداوند شمرده شده است یعنی خداوند یکتا را باور ندارند چه
گفتند:عیسی پسر خداست و یهود هم گفتند:
عزیر پسر خداست .
ص : 143
[ [سوره النساء ( 4): آیات 37 تا 39
اشاره
ذاباً مُهِیناً ( 37 ) وَ اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ 􀀀 کافِرِینَ عَ 􀀀 ا لِلْ 􀀀 اَللّ مِنْ فَضْ لِهِ وَ أَعْتَدْن
􀀀
اهُمُ هُ 􀀀 ا آت 􀀀 اَلنّ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ م
اس 􀀀 اَلَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ بِاللّ وَ
􀀀
ذا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا هِ 􀀀 ا 􀀀 ساءَ قَرِیناً ( 38 ) وَ م 􀀀 طانُ لَهُ قَرِیناً فَ 􀀀 لا بِالْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ مَنْ یَکُنِ اَلشَّیْ 􀀀 بِاللّ وَ
􀀀
لا یُؤْمِنُونَ هِ 􀀀 اَلنّ وَ
اسِ 􀀀 اء 􀀀 رِئ والَهُمْ 􀀀 أَمْ
( اَللّ بِهِمْ عَلِیماً ( 39
􀀀
کانَ هُ 􀀀 اَللّ وَ
􀀀
مِمّ رَزَقَهُمُ هُ
ا􀀀 و أَنْفَقُوا اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ (1)
ترجمه
آنان که بخل می ورزند و مردم را به بخل امر می کنند و آنچه را خداوند از فضلش بایشان داده،کتمان می کنند و براي
کافران عذابی خوار کننده مهیا کرده ایم.
و کسانی که اموال خود را براي دیدن مردم انفاق می کنند و بخدا و روز واپسین ایمان ندارند و کسی که بدوستی شیطان
گراییده است،بد همدمی دارد.چیست بر آنها که ایمان آورند بخدا و روز واپسین و انفاق کنند از رزاقی که خدا به ایشان داده
است؟ و خداوند به ایشان داناست.
ص : 144
1) -سورة نساء آیۀ 37 و 38 و 39 جزء پنجم سوره 4 -1
بیان آیۀ 37
اشاره
قرائت
بضم باء و سکون « بالبخل » بفتح باء و خاء(در اینجا و در سورة حدید)قرائت کرده اند و دیگران « بالبخل » کوفیان بجز عاصم
سین.سیبویه گوید:بخل و بخل دو لغتند بیک معنی.
لغت
بخل:دشوار بودن بخشش.برخی گفته اند:منع از چیزي که اداي آن واجب است،زیرا این کلمه اسم ذم است و بر کسی اطلاق
می شود که عملش گناه کبیره است.
برخی گفته اند:منع از چیزي است که منع آن بی فایده و بخشش آن بی ضرر است.
قرار دارند.بدیهی است که معناي اول،مناسبتر است زیرا خداوند محبت « جود » نیز بمعناي بخل است.این دو کلمه در مقابل « شح »
خود را از کسی که برایش بخشش، دشوار است.نفی کرده.علی بن عیسی گوید:بخل،منع از احسان است بخاطر اینکه طبیعت
شخص از این کار رنج می برد-وجود،بذل احسان است بخاطر اینکه چنین رنجی در طبیعت شخص وجود ندارد.
اعراب
باشد یا باعتبار اینکه فعلی دال بر مذمت ایشان «... الًا􀀀 کانَ مُخْت 􀀀 مَنْ » الذین:ممکن است در محل نصب باشد باعتبار اینکه:بدل از
مقدر باشد و ممکن است در محل رفع باشد،باعتبار اینکه مبتدا باشد و آیۀ بعد عطف بر آن و خبر آن آیۀ بعد:
«... لا یَظْلِمُ 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ »
مستتر است. « فخور » باشد یا اینکه بدل باشد از ضمیري که در
ص : 145
مقصود
اَلَّذِینَ یَبْخَلُونَ
:جبایی و ابو مسلم گویند:یعنی کسانی که از زکات و صدقات واجب دیگر منع می کنند:ابن عباس و مجاهد و سدي و ابن
زید گویند:یعنی کسانی که از اظهار صفاتی را که از پیغمبر شناخته اند،بخل می ورزند.
النّ بِالْبُخْلِ
اس􀀀 وَ یَأْمُرُونَ :و مردم را نیز امر به بخل می کنند.ابن عباس گوید:
یعنی انصار را امر می کنند که از کمک و انفاق نسبت به پیغمبر و اصحابش خودداري کنند.برخی گفته اند:یعنی مردم را امر
می کنند به کتمان حق.
اللّ مِنْ فَضْلِهِ
􀀀
اهُمُ هُ 􀀀 ا آت 􀀀 وَ یَکْتُمُونَ م
:و کوشش می کنند که ثروت خود را منکر شوند تا براي بخل خود عذري داشته باشند.برخی گفته اند:یعنی علم خود را
نسبت به بعثت پیامبر گرامی اسلام،کتمان می کنند.بدیهی است که آیه هر نوع بخلی را -خواه نسبت بمال و خواه نسبت به
علم-شامل می شود.بنا بر این هر کس که از اداي آنچه بر او واجب و لازم است،خودداري کند و مردم را از آن کار باز دارد
و فضیلت علمی و غیر علمی را کتمان کند،مورد ملامت قرار می دهد. در حدیث است که:
ذاباً مُهِیناً :براي کسانی 􀀀 کافِرِینَ عَ 􀀀 ا لِلْ 􀀀 وَ أَعْتَدْن «. هر گاه خداوند نعمتی به بنده اي داد،دوست دارد که اثر آن نعمت را بر او بنگرد »
که منکر نعمت خدا نسبت بخود می شوند و آن را کتمان می کنند،عذابی مهیا کرده ایم که موجب خواري و اهانت آنها می
کرده است زیرا خود عذاب،اهانت است . « مهین » شود.عذاب را متصف به
ص : 146
بیان آیه 38 و 39
اشاره
لغت
قرین:رفیق و همدم عدي بن زید گوید:
عن المرء لا تسال و ابصر قرینه
فان القرین بالمقارن یقتدي
یعنی:از مرد مپرس و رفیقش را ببین زیرا هر کسی برفیق خود اقتدا می کند.
اعراب
باشد.رئاء:مصدري « للکافرین » الذین:ممکن است مرفوع یا منصوب باشد،چنان که در آیۀ قبل گفتیم و ممکن است عطف بر
در این باره دو وجه محتمل است: :« ذا ». قرینا:تمیز نسبت و مفسر است « مرائین » است که جانشین حال شده است یعنی
و اي شیء علیهم لو » بمنزلۀ اسم واحد است یعنی « ما » -2 محلی از اعراب ندارد چه با « ما الذي علیهم »: -1 محلا مرفوع است یعنی
« آمنوا
مقصود
اکنون در بارة کسانی که بانفاق و ریا انفاق می کنند و از ایمان بی بهره اند،سخن گفته،ضمن عطف به سابق گوید:
النّ
اسِ􀀀 اء 􀀀 رِئ والَهُمْ 􀀀 اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْ
:آنهایی که اموالشان را بمنظور دیدن مردم انفاق می کنند.
لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ 􀀀 بِاللّ وَ
􀀀
لا یُؤْمِنُونَ هِ 􀀀 وَ
:و تصدیق خداوند و روز واپسین که موقع ثواب و عقاب است،نمی کنند.بدین ترتیب،خداوند میان مردمی که بخل می ورزند
و از انفاق مال خودداري می کنند و آنهایی که از روي ریا و تظاهر انفاق می کنند،جمع کرده است.
طانُ لَهُ قَرِیناً 􀀀 وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْ
:کسی که دوستش شیطان باشد و در دنیا امر او را
ص : 147
اطاعت کند و در کفر با او موافق باشد.برخی گفته اند:یعنی در قیامت و آتش دوستش شیطان باشد.
ساءَ قَرِیناً 􀀀 فَ
:شیطان بد دوستی است زیرا انسان را به معصیت و سرانجام به جهنم فرا می خواند.برخی گفته اند:شیطان بد دوستی است،زیرا
در آتش جهنم،شیطان و دوستش یکدیگر را لعن می کنند و از یکدیگر بیزارند.
ذا عَلَیْهِمْ 􀀀 ا 􀀀 وَ م
مِمّ
ا􀀀 و أَنْفَقُوا بِاللّ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ 􀀀
:چه بود بر آنها اگر بخدا و روز واپسین ایمان آورده،از روزي خدا انفاق کرده بودند؟! لَوْ آمَنُوا هِ
اللّ :بدین ترتیب خداوند عذر کفار را در سرپیچی از ایمان،بی اساس نشان می دهد و سخن کسانی که می گویند
􀀀
رَزَقَهُمُ هُ
مثلا به آدم «!؟ اگر این کار را می کردي چه می شد »: قدرت بر ایمان ندارند باطل می سازد،زیرا به شخص قادر نمی گویند
کوتاه قد نمی گویند:اگر بلند قد شده بودي چه می شد؟!و به کور نمی گویند:اگر روشن شده بودي چه می شد؟!برخی گفته
اند:یعنی چه می شد اگر انفاق خود را با ایمان به خدا هماهنگ می کردند تا انفاق بحالشان مفید واقع می شد.
اللّ بِهِمْ عَلِیماً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
:خداوند به اسرار آنها آگاه است و بر طبق نیت باطنی ایشان را کیفر یا پاداش می دهد پس انفاقی که از روي ریا است
بحالشان فایده ندارد.از این آیه بر می آید که مال حرام رزق نیست زیرا خداوند دستور داده است که از رزق خدا انفاق کنند
و امت اسلام،اجماع کرده اند که انفاق از مال حرام،ممنوع است .
ص : 148
[ [سوره النساء ( 4): آیات 40 تا 42
اشاره
ا􀀀 ا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْن 􀀀 ذا جِئْن 􀀀 ا وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً ( 40 ) فَکَیْفَ إِ 􀀀 ضاعِفْه 􀀀 الَ ذَرَّهٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَ نَهً یُ 􀀀 لا یَظْلِمُ مِثْق 􀀀 اَللّ
􀀀
إِنَّ هَ
( اَللّ حَدِیثاً ( 42
􀀀
لا یَکْتُمُونَ هَ 􀀀 تُسَوّ بِهِمُ اَلْأَرْضُ وَ
ي􀀀 لَو ؤُلا شَهِیداً ( 41 ) یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا اَلرَّسُولَ 􀀀ه ءِ􀀀 ع ی􀀀 بِکَ لَ
(1)
ترجمه
خداوند به اندازة ذره اي ظلم نمی کند و اگر آن اندازة ذره،کار نیکو باشد،چند برابرش می کند و از جانب خود اجري
بزرگ می دهد.
پس چه خواهید کرد هنگامی که از هر امتی گواهی آوریم و ترا بر این گروه گواه آوریم.آن روز مردمی که کافر شدند و
پیامبر را نافرمانی کردند،دوست دارند که با خاك یکسان گردند و حدیثی را کتمان نمی کنند.
ص : 149
1) -سورة نساء آیۀ 40 و 41 و 42 جزء پنجم سوره چهارم -1
بیان آیۀ 40
اشاره
قرائت
ان تک زنه الذره » برفع و دیگران به نصب خوانده اند.نصب آن بنا بر این است که خبر باشد یعنی « حسنه » ابن کثیر و نافع
و رفع آن به این معنی است: « حسنه
تامه است. « کان » و بنا بر این « ان یقع حسنه »
به الف خوانده اند البته از نظر معنی فرقی ندارند سیبویه می « یضاعفها » به تشدید و دیگران « یضعفها » ابن کثیر و ابن عامر
گوید:گاهی باب مفاعله بمعناي فعلی که میان دو نفر است،بکار نمی رود.
لغت
ظلم:المی که در آن نفعی نیست و براي دفع ضرر هم اعمال نمی شود و اصل آن بکار بردن چیز در غیر محل خود می
یعنی کم کردن است.بنا بر این ظلم،کم کردن حق و ظلمت کمی نور است. « انتقاص » باشد.برخی گفته اند اصل آن
ثقل:متاع سنگین براي سفر و مثقال:مقدار شیئی است از لحاظ سنگینی.
اعراب
تک:در اصل تکون بوده که نون آن ساکن و واو آن بالتقاء ساکنین ساقط شده است. لکن سقوط نون بخاطر کثرت استعمال
سوره نساء 135 ) لدن:در ) « إِنْ یَکُنْ غَنِیا أَوْ فَقِیراً » : است در قرآن کریم این کلمه هم با نون و هم بدون نون بکار رفته است
این است « عند » یعنی از جانب خود.فرق لدن و « من لدنه » محل جر است و صورتهاي دیگر آن:لد،لدي و لداً می باشد و
یعنی نزد من مال است.خواه دور باشد خواه « عندي مال » فقط براي نزدیک است.مثل « لدن » اعم از دور و نزدیک است و « عند » که
.« لدنی » نزدیک.در موقع اضافه به باء نون آن مشدد می شود مثل
ص : 150
مقصود
الَ ذَرَّهٍ 􀀀 لا یَظْلِمُ مِثْق 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند هرگز کسی را باندازة ذره اي ستم نمی کند.
بمعنی مورچه هاي سرخ و کوچکی است که به سختی دیده می شوند.ابن عباس و ابن زید گویند:این مورچه از « ذره » کلمۀ
سایر مورچگان خردتر است و برخی گفته اند:ذره آن است که در موقع تابش خورشید از روزنه،بچشم می خورد.علت اینکه
خداوند ظلم نمی کند این است که بقبح آن عالم و از آن بی نیاز و بی نیازي خود آگاه است.کار زشت را کسی مرتکب می
شود که جاهل باشد یا به آن نیازمند باشد یا فکر کند که محتاج آن است در حالی که واقعا از آن بی نیاز است.خداوند از این
امور و هر گونه نقص و عجزي منزه است.ذره را به این ملاحظه ذکر نکرده است که بگوید فقط ظلم نکردن خداوند
اختصاص به آن دارد،بلکه می خواهد بگوید هیچگونه ظلمی نمیکند و ذره کمترین مقداري است که در وهم بشر می گنجد.
ا􀀀 ضاعِفْه 􀀀 وَ إِنْ تَکُ حَسَنَهً یُ
:مقصود این است که اگر آن اندازة ذره،کار نیکو باشد، خداوند آن را چند برابر می کند و برخی گفته اند:دو برابر می
کند.این قول از ابو عبیده است.برخی گفته اند:منظور این است که این ذرة نیکو را ادامه می دهد و قطع نمی کند.
سورة زلزال آیه 7)یعنی کسی که باندازة ذره اي نیکی کند،آن را می نگرد.هر ) « الَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ 􀀀 فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْق » : نظیر این آیه
دو آیه هدفشان این است که مردم را به طاعت تشویق کنند و از معصیت باز دارند.
وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً
:از جانب خود پاداشی بزرگ به ایشان می دهد که همان بهشت باشد.
این آیه دلالت می کند بر اینکه:منع ثواب و کم کردن آن ظلم است و اگر ظلم نبود،براي این ترغیب و تشویقی که در آیه
مورد نظر است،معنایی نبود.دیگر این که خداوند قادر بر ظلم است،زیرا خود را از کار ظلم منزه کرده و خویشتن را بر آن
ستوده است و اگر قادر بر ظلم نبود،ستایش جا نداشت .
ص : 151
42- بیان آیۀ 41
اشاره
قرائت
بفتح تاء و تشدید سین و « تسوي » بفتح تا و سکون سین و یزید و نافع و ابن عامر « تسوي »- کوفیان-بجز عاصم
بفتح تاء و تشدید سین)بنا بر این است که در )« تسوي » بضم تاء و سکون سین خوانده اند قرائت « تسوي » دیگران
بضم تاء و فتح سین و تشدید واو)فعل )« تسوي » بوده، یا تاء دوم در سین ادغام یا حذف شده است و اما قرائت « تتسوي » اصل
مضارع از باب تفعیل است.
اعراب
حذف دنبالۀ این جمله،به خاطر « کیف حال هؤلاء یوم القیامه »: کیف:اسم استفهام و در اینجا براي توبیخ بکار رفته است.یعنی
منصوب « کیف » خبر است براي مبتداي محذوف.جایز نیست که « کیف » این است که کلام بر آن دلالت دارد.بدیهی است که
است و مضاف الیه در ما قبل مضاف،عمل نمی کند.چنان که صله در ما قبل موصول « اذا » مضاف الیه « جئنا » باشد زیرا « جئنا » به
عمل نمی کند زیرا صله در حقیقت متمم اسم است.
مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ
جواب « اذا » را توصیف می کند و چون بر موصوف مقدم شده،حال است.عامل در « بشهید » :محلا منصوب و حال است زیرا
ذکر شده. « اذا » است که قبل از « فکیف » محذوف آن است و دلیل آن
در ما قبل آن جایز « اذا » در ما قبل آن عمل می کند،در حالی که عمل کردن ما بعد « اذ » است.در اینجا ما بعد « یود » یومئذ:عامل آن
تنوین داده شده است تا دلالت « اذ » به جملۀ ما بعد،صحیح نیست و به همین دلیل « ان » دیگر اضافۀ « اذ » به « یوم » نبوده زیرا با اضافۀ
کند که تمام شده است.
ص : 152
مقصود
نظر به اینکه قبلا به روز واپسین اشاره کرده بود،اینک حال منکران آن را وصف کرده،گوید:
فَکَیْفَ
ی􀀀 ا بِکَ عَل 􀀀 ا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَ هِیدٍ :هنگامی که از هر امتی گواهی بیاوریم. وَ جِئْن 􀀀 ذا جِئْن 􀀀 :چگونه است حال امتها و چه می کنند؟ إِ
لاءِ شَهِیداً :و تو را بر این مردم گواه آوریم عرب،هنگامی که حادثه اي ناگوار در پیش است می گوید: 􀀀 ؤُ􀀀ه
چه خواهی کرد هنگامی که چنین خواهد شد؟! بدین ترتیب.بزرگی حادثه را نشان می دهد و «؟ کیف بک اذا کان کذا »
شخص را از آن می ترساند و او را وادار می کند که خود را براي آن آماده سازد.رویهمرفته معناي آیه این است که:در روز
قیامت خداوند هر پیغمبري را بر امت خود گواه می گیرد و آن پیامبر بنفع و به ضرر امت خویش گواهی می دهد.پیامبر ما نیز
بعنوان گواه امت خویش فرا خوانده می شود.این آیه دلالت می کند بر اینکه:باید از هر کار زشتی که انسان از انجام آن در
ملاء عام:خجالت می کشد،خودداري کند زیرا روز قیامت،گواهانی عادل، شاهد اعمال انسان هستند که نمی توان در شهادت
آنها خدشه کرد و شهادت آنها را از تاثیر،انداخت.این گواهان،پیامبران و معصومان و نویسندگان اعمال و اعضاي بدن و مکان
سوره بقره 143 )یعنی شما را ) « النّ
اسِ􀀀 ع داءَ لََی 􀀀 اکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَ 􀀀 کَذ جَعَلْن لِکَ􀀀 و »َ : و زمان می باشند.خداوند می فرماید
یعنی سخنی نمی گوید جز « إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ
􀀀
ا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ 􀀀م» : امت وسط قرار دادیم که بر مردم گواه باشید و می فرماید
اینکه نزد او مراقبی آماده است(سوره ق 18 )و می فرماید:
سوره اسراء 36 )یعنی گوش و چشم و دل همگی مسئولند.و می ) « کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً 􀀀 ئِکَ 􀀀 ؤادَ کُلُّ أُول 􀀀 إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَ َ ص رَ وَ الْفُ »
فرماید:
سوره نور 24 )یعنی روزي که زبانها و دستها و پاها بکردار ) « کانُوا یَعْمَلُونَ 􀀀 ما 􀀀 یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِ »
انسان گواهی می دهند.
ص : 153
در بعضی از اخبار است که:زمان و مکان براي انسان شهادت می دهند و اعمال انسان را بازگو می کنند.بنا بر این عاقل باید
متذکر این حالات شود و خود را مستعد سازد و چنین بیندیشد که گویی اکنون آن حالت فرا رسیده و مجلس شهادت برپاي
اللّ بن مسعود این آیه را بر پیامبر گرامی قرائت
􀀀
گشته و شاهدان براي اداي شهادت صف کشیده اند.در روایت است که عبد ه
کرد و چشمان پیغمبر پر از اشک شد.هر گاه کسی که خود یکی از شاهدان است از بزرگی این واقعه،گریان می شود،دیگران
تُسَوّ بِهِمُ الْأَرْضُ :در آن روز کافران و کسانی که
ي􀀀 لَو باید چه کنند و چگونه بنالند؟! یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ یَقُولُ » : در مقابل پیامبر عصیان ورزیده اند،خوش دارند که با زمین یکسان گردند و خاك شوند.در جاي دیگر می فرماید
بمعناي هموار کردن است مثل: « تسویه » سوره نبا 40 )یعنی کافر می گوید:کاش خاك بودم.کلمۀ ) « راباً 􀀀 ا لَیْتَنِی کُنْتُ تُ 􀀀 کافِرُ ی 􀀀 الْ
سوره قیامه 4)یعنی:ما قادریم که خطوط انگشتانش را هموار کنیم تا مثل کف دست صاف ) « انَهُ 􀀀 ی أَنْ نُسَوِّيَ بَن 􀀀 ادِرِینَ عَل 􀀀 ی ق 􀀀 بَل »
( شود و نتواند با انگشتان کاري انجام دهد. ( 1
ص : 154
چنان که « انَهُ 􀀀 ی أَنْ نُسَوِّيَ بَن 􀀀 ادِرِینَ عَل 􀀀 ی- ق 􀀀 بَل » 1) -در اینجا ذکر این نکته لازم است که مؤلف بزرگوار،در توضیح آیۀ شریفۀ -1
سانُ 􀀀 أَ یَحْسَبُ الْإِنْ » : باید و شاید دقت نفرموده است و مقصود آن را هموار کردن انگشتان دانسته. قبل از آیۀ فوق این آیه است
آیا انسان گمان می کند که استخوانهایش را جمع نمی کنیم؟آري ما قادریم که انگشتهایش را بسازیم و « ظامَهُ 􀀀 أَلَّنْ نَجْمَعَ عِ
سورة اعلی آیه 2)یعنی خدایی که آفرید و هماهنگی بخشید. با توجه به ) « فَسَوّ
ي􀀀 اَلَّذِي خَلَقَ » : موزون و کامل گردانیم.مثل
اینکه از میان همۀ اعضاي بدن،خداوند،انگشتان را ذکر کرده و ساختن انگشتان را دلیل بر کمال قدرت خود معرفی کرده
است با اینکه ممکن بود،چشم،مغز،گوش و...اعضاي مهمتري را ذکر کند،یک نکته روشن می شود و آن نکته این است که:
در انگشتان انسان،خطوطی ریز و دقیق و منظم وجود دارد که امروز براي کشف بسیاري از اسرار و شناسایی افراد و حتی
مجرمین اهمیت آن غیر قابل انکار است.از این رو از انگشتان،انگشت
ابن عباس می گوید منظور این است که:دوست می دارند که مردم بر آنها راه بروند و آنها را پایکوب گردانند.بنا بر معناي
اول،منظور این است که کافران دوست دارند که مبعوث نشده و با خاك همسان بودند زیرا علم دارند که گرفتار عذاب می
شوند و در جهنم جاودانی هستند.در روایت است که در روز قیامت،حیوانات خاك می شوند.
کفار نیز آرزو می کنند که مثل حیوانات خاك شوند.این مطلب را کسی اجازه می دهد که می گوید:عوض منقطع می شود
لکن کسی می گوید:عوض همیشگی است،این خبر را صحیح نمی داند.
اللّ حَدِیثاً
􀀀
لا یَکْتُمُونَ هَ 􀀀 وَ
بنا بر این معناي آن این است:دوست می دارند که حدیثی را کتمان « لو تسوي » :در این باره اقوالی است: 1-عطف است بر
نکرده بودند.
زیرا هنگامی که از آنها سؤال می شود،می گویند:بخدا،ما مشرك نبودیم.آن گاه اعضاي بدنشان بکردارشان گواهی می دهد
و می گویند:کاش خاك بودیم و کاش چیزي را کتمان نکرده بودیم البته این کتمان حقیقی نیست،زیرا هیچ چیز از خداوند
مکتوم نیست،بلکه بصورت کتمان است.چنان که ابن عباس گوید.
-2 این کلام مستأنف و مستقل است و منظور این است که هیچیک از کارهاي دنیا و کفر خود را کتمان نمی کنند،بلکه
اعتراف می کنند و باعتراف خود داخل جهنم می شوند.علت عدم کتمان این است که می دانند کتمان بحالشان بی فایده
است.تنها در بعضی از احوال می گویند:پروردگارا سوگند یاد می کنیم که مشرك نبودیم.زیرا قیامت را احوال و جاهایی
است که گاهی همه خاموشند و جز صداي پایی شنیده نشود و گاهی منکر کفر خود می شوند بخیال اینکه بحالشان نتیجه اي
دارد و گاهی اعتراف می کنند.این معنی از حسن است.
(1
(نگاري می کنند و از آن استفاده می برند.بنا بر این خطوط انگشتان هر فردي داراي وضع خاصی است که معرف اوست.این
خصوصیت،ممکن است در اعضاي دیگر نباشد.از اینرو خداوند متعال در معرفی قدرت خود،می فرماید:آري ما چنان قدرتی
داریم که انگشتان شخص را با همان خطوط و نقش و نگار آن مجدداً می سازیم بطوري که هیچگونه تفاوتی با انگشتان قبلی
نداشته باشد.
ص : 155
-3 مقصود این است که نمی توانند چیزي را از خداوند کتمان کنند زیرا اعضاي بدن آنها بکردارشان گواهی می دهند.بنا بر
یعنی اعضاي ایشان کتمان نمی کنند اگر چه خودشان کتمان کنند. « لا تکتمه جوارحهم و ان کتموه »: این تقدیر این است که
-4 مقصود این است که:کاش با خاك یکسان می شدند و امر محمد(ص)و بعثت او را کتمان نکرده بودند.این معنی از
عطاست.
-5 آیه را باید بظاهر آن حمل کرد.پس مقصود این است که:آنها چیزي را کتمان نمی کنند زیرا به ترك زشتی ها و دروغ
مجبورند و اینکه می گویند:
سوره انعام 23 )یعنی پروردگارا،سوگند یاد می کنیم که مشرك نبودیم)منظورشان این است ) « کُنّ مُشْرِکِینَ
ا􀀀 ا 􀀀 ر م ا􀀀 اللّ بَِّن
􀀀
وَ هِ »
که:آنها در دنیا گمان می کرده اند که عقیدة آنها مشرك نبوده و قصدشان از پرستش بتها تقرب بخداوند بوده است.این معنی
از ابو القاسم بلخی است .
ص : 156
[ [سوره النساء ( 4): آیه 43
اشاره
[ [سوره النساء ( 4): آیه 43
ی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 ابِرِي سَبِیلٍ حَتَّ 􀀀 إِلاّ ع
􀀀
لا جُنُباً 􀀀 ا تَقُولُونَ وَ 􀀀 حَتّ تَعْلَمُوا م
ی􀀀 س ُکي􀀀 ار 􀀀 أَن لاهَ وَ تُْمْ 􀀀 لا تَقْرَبُوا اَلصَّ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا 􀀀1)ی )
اءً فَتَیَمَّمُوا صَ عِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ 􀀀 ساءَ فَلَمْ تَجِ دُوا م 􀀀 لامَسْتُمُ اَلنِّ 􀀀 ائِطِ أَوْ 􀀀 جاءَ أَحَ دٌ مِنْکُمْ مِنَ اَلْغ 􀀀 ی سَ فَرٍ أَوْ 􀀀 ی أَوْ عَل 􀀀 مَرْض
( کانَ عَفُ  وا غَفُوراً ( 43 􀀀 اَللّ
􀀀
أَیْدِیکُمْ إِنَّ هَ
ترجمه
اي مردم مومن،در حال مستی به نماز نزدیک مشوید تا بدانید چه میگویید و در موقع جنابت بمحل نماز مروید مگر اینکه
راهگذار باشید تا وقتی که غسل کنید و اگر بیمار یا مسافر باشید یا از قضاي حاجت برگردید یا زنان را لمس کنید و آبی
نیابید با خاك پاك صورت و دستهایتان را مسح کنید که خداوند بخشایندة و آمرزنده است.
ص : 157
1) -آیۀ 43 سورة نساء جزء پنجم سوره 4 -1
بیان آیۀ 43
اشاره
قرائت
با الف قرائت کرده اند.دلیل کسی که « لامستم » را بدون الف و دیگران « لمستم » اهل کوفه-بجز عاصم در اینجا و در سورة مائده
بدون الف قرائت کرده این است که در مورد متعدد در قرآن کریم،این معنی بصورت ثلاثی مجرد بیان شده است مثل:
سوره الرحمن 56 )یعنی انسانی ایشان را مس نکرده است و مثل وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ سوره مریم 20 یعنی ) « لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ »
عاقبت » به یک معنی است مثل « لامس » و« لمس » بشري مرا مس نکرده است و کسی که با الف قرائت کرده است،می گوید
یعنی دزد را دنبال کردم. « عقبت اللص » بمعنی « اللص
لغت
متعدي است. « قرب یقرب » لازم است لکن ،« قرب یقرب ». لا تقربوا:نزدیک مشوید
سکر:محل بستن و سکر بستن مجراي آب است،علت اینکه سکر بمعنی مستی است این است که:راه معرفت را می بندد.سکره
صفت مذکر یعنی مردمست و مؤنث « سکران » و« سکران » جمع « سکاري ». مرگ یعنی حالت فرا رسیدن مرگ و لحظه هاي آخر
است. « سکري » آن
جنب:شخصی که جنابت دارد خواه مرد باشد خواه زن و خواه مفرد باشد خواه جمع.
عابر:عبور کننده و عبور بمعنی رفتن از طرفی بطرفی دیگر است.
غائط:محل مطمئنی که براي مخفی بودن از چشم مردم به آنجا می رفتند کم کم بر اثر کثرت استعمال به مدفوع نیز غائط گفته
شد.
ص : 158
لمس:مالیدن دست.بعدا معناي آن توسعه پیدا کرده و بر تماس بدنی-بطور کلی-اطلاق شده است.التماس هم از ماده لمس
است لکن دلالت بر تماس بدنی ندارد بلکه بمعناي طلب است.چنان که شاعر گوید:
العبد و الهجین و الفلنقس
ثلاثه فایهم تلمس
ملتمس ». یعنی بنده و کسی که مادرش بنده و کسی که پدرش بنده است سه تا هستند پس کدامیک از ایشان را طلب می کنی
یعنی طالب معروف. « معروف
یعنی:من خانه اي قصد کردم و آنها خانه اي را.لکن در « تیممت داراً و یممن دارا » : تیمم و تامم:قصد. چنان که شاعر می گوید
شرع اسلام،این کلمه، نام قصدي مخصوص است و آن این است که خاکی قصد کند و آن را در اعضایی مخصوص به کار
برد.
صعید:سطح زمین بدون گیاه و درخت ولی زجاج گوید:صعید سطح زمین است اعم از اینکه خاك باشد یا نباشد.وجه این
است. « صعید » تسمیه این است که اگر از باطن زمین بخارج آن صعود کنیم،سطح زمین پایان این صعود است.پس سطح زمین
اعراب
ي􀀀 کار 􀀀 وَ أَنْتُمْ سُ
است. « تقربوا » است و ذو الحال واو « لا تَقْرَبُوا 􀀀» :جمله حال و منصوب است و عامل آن
و مقصود از آن جمع است. « ي􀀀 کار 􀀀 وَ أَنْتُمْ سُ » جنباً:عطف است بر محل جملۀ حالیۀ
عابري سبیل:مستثنی منه و منصوب است.
که در تقدیر « ان » و علامت نصب آن سقوط نون از آخر آن است.این کلمه بضمیمۀ « ان » تعلموا:منصوب است به تقدیر
ی􀀀 حَ تَّ » است و همچنین « تقربوا » محلا منصوب است بملاحظۀ اینکه مفعول « حَ تّ تَعْلَمُوا
ی􀀀 » و « حتی » است،محلا مجرور است به
. « تَغْتَسِلُوا
ص : 159
ی سَفَرٍ 􀀀 عَل
« و ان کنتم مرضی او مسافرین » یعنی « مرضی » :محلا منصوب و عطف است بر
مقصود
خداوند در چند آیۀ پیش امر به عبادت کرد،اکنون در بارة بزرگترین عبادتها یعنی نماز،می گوید:
ي􀀀 کار 􀀀 لاهَ وَ أَنْتُمْ سُ 􀀀 لا تَقْرَبُوا الصَّ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی
اللّ و سعید بن
􀀀
:ابن عباس و سعید بن جبیر و مجاهد و ابن زید گویند:یعنی اي مردم مؤمن در حال مستی نماز مخوانید.عبد ه
سوره )« و صلوات »: مسیب و ضحاك و عکرمه و حسن گویند:یعنی نزدیک جایگاه نماز مثل مساجد و غیر آنها مشوید.چنان که
است چه عبور در محل است نه در نماز. « حج 40 )یعنی اماکن نماز و مؤید آن الا عابري سبیل
دو قول است: 1-ابن عباس و مجاهد و قتاده گویند: « ي􀀀 کار 􀀀 وَ أَنْتُمْ سُ » در بارة
منظور مستی شراب است.ابن حکم پس از حکم تحریم خمر نسخ شد.از امام کاظم(ع) نیز روایت شده است.
ممکن است گفته شود:چه گونه ممکن است،مست را نهی کرد،با اینکه او در حالت مستی عقل ندارد؟پاسخ به دو وجه
است: 1-گاهی شخص مست است ولی عقل را از دست نداده که نشود او را امر و نهی کرد 2-منظور این است که اشخاص در
وقت نماز،خود را در معرض مستی قرار مدهند.ابو علی جبایی جواب سومی داده است و آن اینکه:هر گاه در این حالت نماز
بخوانند،باید بعدا آن را تکرار کنند.
نیز ممکن است گفته شود:اگر شخص مست،مکلف است چگونه می توان او را از نماز نهی کرد،با اینکه عمل مسلمانان نیز بر
خلاف آن است؟پاسخ این سؤال نیز به دو وجه است: 1-این حکم نسخ شده است 2-آنان مامور به ترك نماز نیستند بلکه
مامور به این هستند که نماز را در خانه بخوانند نه با پیامبر و به جماعت،آنهم به منظور تعظیم و احترام پیامبر.
مستی خواب است،این وجه از ضحاك است و « ي􀀀 کار 􀀀 وَ أَنْتُمْ سُ » -2 منظور از
ص : 160
هر گاه در حال نماز دچار چرت و کسالت »: از امام باقر(ع)نیز روایت شده و مؤید آن روایت عایشه از پیامبر گرامی است که
خواب باشید نماز را مخوانید زیرا ممکن است بدون توجه،در بارة خود دعاي بدي کند.
ا تَقُولُونَ 􀀀 حَتّ تَعْلَمُوا م
ی􀀀
:تا سخن خود را تمیز دهید.برخی گفته اند:یعنی بتوانید آنچه از قرآن قرائت می کنید:حفظ کنید.
ی تَغْتَسِلُوا 􀀀 ابِرِي سَبِیلٍ حَتَّ 􀀀 إِلاّ ع
􀀀
لا جُنُباً 􀀀 وَ
:در بارة معناي آن دو قول است: 1-در حالت جنابت،به نماز نزدیک مشوید مگر اینکه مسافر باشید،در این صورت می توانید
نماز را به تیمم بخوانید چه تیمم اگر چه نماز را مباح می کند ولی رفع حدث جنابت را نمی کند.این مطلب از علی(ع)و ابن
عباس و سعید بن جبیر و مجاهد است. 2-در حالت جنابت وارد مساجد مشوید،مگر اینکه راهگذار باشید.این مطلب از جابر و
یعنی راهگذران،اما پس از غسل کردن مانعی « عابري سبیل » حسن و عطا و زهري و ابراهیم و مروي از امام باقر(ع)است و
نیست.این قول قوي تر است زیرا خداوند حکم جنابت را در آخر آیه در صورت نبودن آب بیان کرده است و اگر منظور از
این جمله هم معنایی باشد که در اول گفته شد،تکرار لازم می آید.خداوند حکم داخل شدن اشخاص جنب را در مساجد در
اول آیه و حکم نماز او را در صورت نبودن آب در آخر آیه ذکر کرده است.
ی􀀀 وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْض
:اگر مریض باشید.گفته شده است در بارة مرد بیماري از انصار که نمی توانست برخیزد و وضو بگیرد،نازل شد.مرضی که
باعث جواز تیمم می شود عبارت است از:جراحت،شکستن و دمل بشرطی که استعمال آب براي آنها مضر باشد این قول از:ابن
عباس،ابن مسعود،سدي،ضحاك،مجاهد و قتاده است.حسن و ابن زید گویند:منظور کسی است که نتواند آب استعمال کند و
کسی هم نباشد که در استعمال آب به او کمک کند.حسن براي مجروح،تیمم جایز نمی داند.آنچه از امام باقر(ع)و امام
صادق(ع)روایت شده این است که در همۀ این موارد،تیمم جایز است.
ص : 161
ی سَفَرٍ 􀀀 أَوْ عَل
:یا مسافر باشید.
ائِطِ 􀀀 جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغ 􀀀 أَوْ
سوره صافات ) « ی مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ 􀀀 اهُ إِل 􀀀 وَ أَرْسَلْن » : است مثل « واو » بمعنی « او »: :کنایه از قضاي حاجت است.برخی گفته اند
147 (یعنی او را بسوي یکصد هزار نفر و بیشتر فرستادیم)زیرا قضاي حاجت از جنس مرض و سفر نیست تا عطفش بر آنها
صحیح باشد چه مرض و سفر،سبب می شوند که تیمم مباح گردد و قضاي حاجت سبب واجب شدن تیمم می گردد.
ساءَ 􀀀 لامَسْتُمُ النِّ 􀀀 أَوْ
: منظور جماع است،چنان که از علی(ع)و ابن عباس و مجاهد و سدي و قتاده و مختار و ابو حنیفه و جبایی است.و برخی گفته
اند:منظور لمس با دست یا غیر دست است،چنان که از عمر بن خطاب و ابن مسعود و شعبی و عطا و شافعی است و
صحیح،معناي اول است،زیرا خداوند حکم جنب را در حال وجود آب بوسیلۀ:
« ی تَغْتَسِلُوا 􀀀 ابِرِي سَبِیلٍ حَتَّ 􀀀 إِلاّ ع
􀀀
لا جُنُباً 􀀀 وَ »
بیان کرده است،سپس حکم جنب را در حال نبودن آب بیان می کند.با اینکه حتی حکم کسی که قضاي حاجت کرده است
در صورت نبودن آب بیان می دارد.بنا بر این چگونه ممکن است از بیان حکم جنب در صورت نبودن آب،صرف نظر کند و
جماع « ساءَ 􀀀 لامَسْتُمُ النِّ 􀀀» آیه در صدد حکم شخص محدث است و باید همه اقسام آن را بیان دارد.بدینترتیب منظور از
است.لمس و ملامسه بیک معنی هستند چه هر گاه یکی از زن و مرد،دیگري را لمس کرد،آن دیگري نیز او را لمس می
کند.روایت شده است که عرب و موالی در بارة لمس اختلاف کرده اند:عرب می گفت:منظور مس است و موالی می
گفتند:منظور جماع است تا اینکه اختلاف آنها نزد ابن عباس کشانیده شد.ابن عباس گفت:موالی(آزاد شدگان) غالب
شدند.منظور جماع است.علت اینکه:جماع،لمس نامیده شده،این است که از راه لمس متوسل به جماع می شوند.
اءً 􀀀 فَلَمْ تَجِدُوا م
:هر گاه بیماران و مسافران دسترسی به آب نداشته باشند،خواه آب وجود نداشته باشد یا اینکه استعمال آن براي ایشان غیر
ممکن یا مضر باشد.
(چنان که در مورد مریض چنین است)اصل این است که در حال مرض،استعمال براي
ص : 162
شخص مریض غیر ممکن است و در حال سفر براي مسافر دسترسی بآب نیست، فَتَیَمَّمُوا صَ عِیداً :پس خاکی جستجو کنید و
سطح زمین است و این مطلب با مذهب اصحاب « صعید » تیمم کنید.زجاج گوید:بین اهل لغت خلافی در این نیست که منظور از
ما که تیمم را بر سنگ نیز جایز می دانند موافقت دارد.
طَیِّباً
:طاهر باشد.سفیان گوید:یعنی حلال باشد و برخی گفته اند:خاك زراعتی باشد نه شوره زاري که در آن گیاهی نروید،چنان
که خداوند می فرماید:
سوره اعراف 58 )یعنی سرزمین طیب گیاهش باذن خدا بیرون می آید). ) « اتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ 􀀀 وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَب »
فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ
:کیفیت تیمم را با خاك پاك بیان می دارد.در بارة کیفیت تیمم اقوالی است:
-1 تیمم عبارت است از اینکه یک بار براي صورت و یک بار براي دستها تا مرفق، دستها بر خاك زده شود،اکثر فقها و ابو
حنیفه و شافعی و غیر از آن دو و جمعی از اصحاب ما بر این عقیده اند.
-2 عمار بن یاسر و مکحول می گویند:تیمم عبارت است از اینکه یک بار براي صورت و یک بار براي دستها تا مچ،دستها بر
خاك زده شود.مختار طبري همین است.
مذهب ما نیز در تیمم بدل از غسل همین است ولی در تیمم بدل از وضوء،یک بار زدن دست به خاك براي مسح صورت از
محل روییدن مو تا انتهاي بینی و مسح دستها از مچ تا آخر انگشتان،کافی است:از سعید بن مسیب نیز چنین روایت شده است.
-3 زهري گوید:باید تا زیر بغل مسح کرد.
کانَ عَفُ  وا 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند پذیرندة عفو است یعنی تیمم را بجاي وضو قبول می کند و گفته اند:بخشاینده است.
غَفُوراً
:گناهان بندگان را می پوشد و می آمرزد.
این آیه دلالت دارد بر اینکه نماز مست صحیح نیست.بنا باجماع فقهاء شخص مست باید قضاي نماز را بجاي آورد عقد مست
نیز صحیح نیست اعم از نکاح و بیع
ص : 163
و...همچنین ایقاعات او مثل طلاق و آزاد کردن،در مسألۀ طلاق او اختلاف است.
ابو حنیفه گوید:طلاقش صحیح است و شافعی بنا بر یکی از دو قولش گوید:صحیح نیست.اما کارهایی که مستلزم حد
است،اگر از او سر بزند بعقیدة ما باید حد بخورد پس اگر دزدي کرد،دستش را می برند و اگر مرتکب زنا شد یا نسبت ناروا
بزن پاکدامنی داد،حد میخورد،زیرا آیات قرآنی در این خصوص عمومیت دارند و اجماع طایفۀ امامیه نیز بر آن است .
ص : 164
[ [سوره